گسترش افراط‌گرایی در افغانستان، خطری که جهان را تهدید می‌کند

طالبان همچنان به پیروی از اندیشه انزواگرایی، سنت‌های قبیله‌ای و دیدگاه‌های افراطی مذهبی متعهد است و هیچ تغییر مثبتی در نحوه تفکر آن پدید نیامده است

شماری از جنگجویان طالبان در کابل، پایتخت افغانستان. عکس از: AFP

هرچند بحث و بررسی در‌باره پیامدهای خطرناک خروج آمریکا از افغانستان کاهش یافته است، اما بعید به‌نظر می‌رسد که این پرونده بحث‌برانگیز برای همیشه بسته شود، به‌ویژه اینکه افغانستان همچنان محیط حاصلخیزی برای تولید و رشد خشونت است. در واقع، جنبش‌های افراطی در سایه وضعیت فاجعه‌بار عقب‌نشینی آمریکا از افغانستان، به پیروزی رسیدند.

من بارها گفته‌ام کسانی که از منظر ایدئولوژیک (نه از‌نظر رقابت قدرت‌های بزرگ و کشمکش امپراتوری‌ها) از این عقب‌نشینی نفع می‌برند، دو جریان فکری‌اند که در نهایت با هم یکی می‌شوند. نخست جریان اسلام سیاسی است که قصد مدرنیزه کردن گفتمان سیاسی خود را دارد و سعی می‌کند آن را به بخشی از ساختار نظام سیاسی تبدیل کند. این جریان شامل چند گروه‌ است همچون اخوان‌المسلمین با گفتمانی بسیار عمل‌گرا، حزب‌الله در لبنان که مدعی دفاع از آزادی‌ها و حقوق بشر و دفاع از موجودیت کشور است و گروه حوثی که بر سر آنچه مشروعیت می‌خواند با سراسر جهان می‌جنگد.

جریان دیگری که از این رویداد نفع می‌برد، جنبش جهانی «جهاد» است که «القاعده» و «داعش» نماینده آن محسوب می‌شوند. القاعده در افغانستان محو نشده است و همچنان از قلمرو این کشور بهره‌برداری می‌کند. نیروهای احمد مسعود در حمله طالبان به پنجشیر، مدعی شدند که امارت اسلامی از افراد القاعده کمک گرفته‌اند. البته داعش نیز در صحنه حضور دارد و به حملات تروریستی در افغانستان اقدام می‌کند. حمله فاجعه‌بار و خونین در نزدیکی فرودگاه کابل، جنایت بزرگی بود که داعش مرتکب آن شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

با این حال، خطر القاعده نسبت به سایر گروه‌های تروریستی به دو دلیل بیشتر است؛ نخست اینکه به‌ گرمی از رهبران القاعده که از ایران و کشورهای دیگر به افغانستان بازگشتند، استقبال شد و شکی نیست این رهبران آنچه از اسامه بن‌لادن به ارث برده‌اند را به نسل‌های جدید طالبان و القاعده منتقل خواهند کرد، به‌ویژه اینکه القاعده هنوز هواداران بسیاری در افغانستان دارد.

در این‌جا به کتاب مهمی از عبدالجلیل سلیمان، کارشناس امور سیاسی اهل سودان، اشاره می‌کنم که مرکز مطالعات و تحقیقات المسبار در دبی منتشر کرده است. این کتاب به‌ بررسی پیامدهای خروج آمریکا از افغانستان می‌پردازد که به گسترش جنبش طالبان و ورود آن به کابل، پایتخت افغانستان، منجر شد. نویسنده در حالی‌که تلاش می‌کند پرسش‌هایی که در‌باره امکان‌پذیری جنگ علیه تروریسم و ​​ارزش‌های آن مطرح می‌شود بررسی کند، تلاش‌ها و ارزیابی‌های راهبردی آمریکا برای مبارزه با تروریسم را محدود نشان می‌دهد.

نویسنده بر این باور است که افراد خوش‌بین به این راهبرد، خطر و تهدید تروریسم را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند، در حالی‌که افراد بدبین، دولت آمریکا را به شکست فکری متهم می‌کنند و مدعی‌اند که تصورات نادرست و پرسش‌های گمراه‌کننده، به اقدام‌های ناقص و راهبردهای مبهم منجر شده است و منطقه را دستخوش چالش‌های بیشتری کرده و به ظهور افراط‌گرایی در ابعاد و عرصه‌های مختلف کمک کرده است.

عبدالجلیل سلیمان در این کتاب به مداخله آمریکا در افغانستان و تناقض‌ها، اشتباه‌ها و عواملی که به عقب‌نشینی آن از این کشور منجر شد پرداخته است. نویسنده خاطرنشان می‌کند که جو بایدن، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، وضعیت بسیار شکننده‌ای را در این زمینه به ارث برده بود. به باور نویسنده، «از لحاظ راهبردی و با توجه به نزدیک شدن تاریخ از پیش‌ تعیین‌شده خروج نهایی آمریکا از افغانستان و پایبند نبودن طالبان به توافقنامه فوریه ۲۰۲۰، در حالی که شمار نیروهای آمریکایی در خاک افغانستان برای جلوگیری از هرگونه پیشروی احتمالی به سمت کابل ناکافی بود، دولت بایدن خود را تنها با دو گزینه مواجه دید؛ تکیمل روند عقب‌نشینی از افغانستان یا تشدید جنگ با طالبان که مستلزم اعزام نیروی جدید به این کشور بود.»

نویسنده به این نتیجه می‌رسد که تکیه بر پایبندی اخلاقی جنبش طالبان به توافق، تلاشی برای توجیه خروج آمریکا از افغانستان و فرار از پذیرش شکست راهبردی در زمینه مبارزه با تروریسم است، به‌ویژه اینکه طالبان همچنان به پیروی از اندیشه انزواگرایی، سنت‌های قبیله‌ای و دیدگاه‌های افراطی مذهبی متعهد است و هیچ تغییر مثبتی در نحوه تفکر آن پدید نیامده است.

عبدالجلیل سلیمان معتقد است که رویکرد آمریکا در افغانستان، ماموریت بعدی مبارزه با تروریسم را که انتظار می‌رود در قاره آفریقا رخ دهد، با چالش و دشواری بسیاری مواجه می‌کند و احتمال ارتکاب و تکرار اشتباه‌های گذشته را افزایش می‌دهد.

این کارشناس بر این عقیده است که با واگذاری افغانستان به یک جنبش افراطی منزوی در سطح منطقه و جهان، نمی‌توان به ثبات و استقرار در افغانستان دست یافت و تنها راه برون‌رفت از این معضل، حمایت از دموکراسی و پایه‌گذاری نظامی است که مشروعیت خود را از اراده ملت افغانستان به دست آورد و تحت تاثیر برنامه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نباشد.

افزون برآن، باید برای دستیابی به صلح و ثبات در افغانستان، مبارزه علیه تروریسم تا زمان برچیده شدن بساط گروه‌های تروریستی و افراطی در این کشور ادامه داشته باشد و عین حال به طرح و راه‌اندازی پروژه‌های توسعه‌ای اقدام  شود تا بتواند مردم را به آینده این کشور امیدوار کند.

به باور نویسنده، «در حال حاضر، افغانستان به تلاش‌های جدی و ابتکارعمل‌های دوستانه نیاز دارد تا مسیر گفت‌وگوی داخلی که مورد حمایت و اعتماد همه طرف‌ها باشد هموار شود و این امر فضا را برای آشتی و همزیستی بین مولفه‌ها و جناح‌های مختلف این کشور و ایجاد نظام فراگیر دموکراسی فراهم کند. افغانستان به دولت دموکراتیک و مدنی نیاز دارد که  نهادهای قوی و قانونی داشته باشد و همه مردم کشور از آن حمایت کنند. این دولت باید به‌گونه‌ای در راستای دستیابی به توسعه انسانی گام بردارد که امید از دست رفته را به مردم افغانستان بازگرداند و از موج رو به افزایش مهاجرت جلوگیری کند. علاوه برآن، کمک و همکاری قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای به افغانستان در این مقطع حساس، می‌تواند نقش ارزنده‌ای در تحقق این هدف ایفا کند.»

از سوی دیگر، نورالهدا فرزام، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اسلامی اهل افغانستان، خاطرنشان می‌کند که در دوره قبلی حکومت طالبان، درگیری‌های زیادی بین این گروه و مردم افغانستان به‌ویژه در شهرهای بزرگ مانند کابل، هرات و مزارشریف رخ داد، زیرا اغلب اعضای طالبان از روستاها و مناطق دورافتاده بودند و در حالی که با فرهنگ مدنی هیچ‌ آشنایی نداشتند، می‌خواستند فرهنگ روستایی را به نام شریعت در شهرها پیاده کنند. به همین دلیل، درگیری بین مردم و طالبان عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در برگرفت، اما حقوق زنان در دولت طالبان، یکی از عمده‌ترین موضوعات مورد بحث در همه جا بود.

فرزام موضوع حقوق و آزادی زنان را در سه بعد مورد بررسی قرار می‌دهد؛ نخست، خوانشی که طالبان از فقه اسلامی در‌باره زن دارند. دوم، دیدگاه طالبان به زنان به دور از فهم واقعی دینی و سوم، بینش سیاسی و اجتماعی طالبان در‌باره جامعه.

درنهایت می‌توان گفت که افغانستان واقعیت تلخی را که پیامدهای خطرناک بسیاری درپی دارد تجربه می‌کند، افزون بر اینکه پیامدهای منفی خروج آمریکا از افغانستان، نه‌تنها بر جامعه افغانستان، بلکه در سطح جهانی نیز تاثیرات ناگواری به‌جا خواهد گذشت. محیط حاصلخیز پرورش تروریسم و ترویج افکار افراطی و عقب‌‌ماندگی در افغانستان که گستره‌ آن تا مرزهای پاکستان امتداد دارد، می‌تواند به فاجعه‌های بسیاری منجر شود، به‌ویژه اینکه تروریسم برای تقویت ساختار و گسترش نفوذ خود از هر ضعف و فرصتی بهره‌جویی می‌کند.

برگرفته از روزنامه الشرق‌الاوسط

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه