هیچ شب سیاهی بدون اراده جمعی سحر نمی‌شود

این مردم‌اند که باید تصمیم بگیرند چطور این لحظه‌ تاریخی را به نقطه‌ تحول تبدیل کنند

تخریب‌های ناشی از انفجار در استان آستانه اشرفیه‌ــ گیلان‌پرس

ابعاد جنگ ۱۲ روزه‌ای که با حملات اسرائیل به تاسیسات کلیدی جمهوری اسلامی و ترور فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای آغاز شد، بسیار فراتر از یک درگیری نظامی معمولی بود. در حالی‌ که بسیاری از مردم در شوک روانی آغاز این جنگ قرار گرفتند، بسیاری دیگر نیز به این باور رسیده بودند که جمهوری اسلامی این بار در آستانه فروپاشی است. شبکه‌های اجتماعی هم پر شده بود از گمانه‌زنی، امید، ترس و حتی رویاپردازی درباره فردای ایران آزاد؛ از آرزوها و آرمان‌ها گرفته تا برنامه‌هایی برای ساختن آینده.

با فروکش کردن درگیری‌ها، آن‌هم در امتداد شبی مخوف و پراضطراب در تهران، سکوتی سنگین بر بخشی از جامعه سایه افکند؛ انگار برای معدودی از آن‌ها، امید به تغییر و سقوط حکومت در یک لحظه رنگ باخت.

این گزارش، روایتی است از شب‌ها و روزهای پرتنش مردم ایران در جریان جنگ ۱۲ روزه و تلاشی برای پاسخ به این پرسش‌ها که آیا قرار بود حمله خارجی آزادی را برای ایرانیان به ارمغان بیاورد؟ اگر نه، پس این ناامیدی از کجا آمد و آیا امروز در شرایطی که حاکمیت ضعیف‌تر از هر زمان دیگری است، نمی‌تواند فرصتی برای رهایی باشد؟

جنگی که از بامداد ۲۳ خرداد با حمله اسرائیل به برخی نقاط کلیدی در ایران آغاز شد، بی‌تردید یکی از بی‌سابقه‌ترین رخدادهای تاریخ معاصر بود. ترور هم‌زمان فرماندهان ارشد نظامی و برخی از چهره‌های اصلی برنامه هسته‌ای، جامعه را به این باور رساند که آنچه مقام‌های حکومت درباره «قدرت»، «امنیت» و «بازدارندگی» می‌گویند، ادعایی بیش نیست.

در این ۱۲ روز، مردم ایران دو احساس متضاد را هم‌زمان تجربه کردند: وحشت عمیق و امید شکننده. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

مریم که ساکن شمال شرق تهران است و خانه‌اش در روزهای جنگ بارها لرزیده، در گفتگو با ایندیپندنت فارسی، شب پایانی حملات را چنین توصیف کرد: «انگار واقعا رستاخیر شده بود. صدای ممتد انفجارها، دود و آتش و وحشت عمیق نفس‌ها را در سینه حبس کرده بود. مردم تاب ماندن در خانه‌هایی را که می‌لرزیدند، نداشتند و برخلاف هشدارها، در خیابان‌ها بودند. انگار همه‌مان می‌خواستیم کنار هم باشیم، شاید برای آخرین‌بار. آن شب حتی کسانی که همیشه بی‌خیال بودند، به چشم می‌دیدی که ترسیده‌اند. حوالی صبح، وقتی آتش‌ها خوابید، بالاخره خوابیدیم. حس می‌کردیم ۱۲ روز است نخوابیده‌ایم. ساعت ۱۱ صبح که بیدار شدم، از پنجره که بیرون را نگاه کردم، هیچ‌وقت تهران را این‌قدر ساکت و خلوت ندیده بودم. انگار همه زیر بار سنگین این روزها فرسوده شده بودند. چیزی شبیه پایان یک انتظار تلخ بود.»

از نظر مریم، این حس عمومی در تهران و بسیاری از شهرهای دیگر نشانه‌ای از فشار‌های  اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انباشته بود. مردمی که سال‌ها است زیر سایه سرکوب، فقر، تبعیض و بحران‌های پی‌درپی‌اند و تلاش‌هایشان برای بیرون راندن جمهوری اسلامی همواره با سرکوب و خشونت خاموش شده است، تصور کردند که شاید این‌ بار  ورق برمی‌گردد، اما اکنون به جای آن خلائی بزرگ از جنس سردرگمی، بی‌اعتمادی و ناامیدی نشست.

امید به دخالت خارجی: واقعیت یا توهم؟

در میان بحران‌ها و سرکوب‌های داخلی پی‌درپی ، بخشی از جامعه ایران به‌تدریج به این باور پناه برد که تغییر بنیادین تنها از بیرون ممکن است. این تفکر که در ذهن بخشی از مردم به شکل نوعی «نجات‌دهنده خارجی» ریشه دوانده است، پیشینه‌ای چندده‌ساله دارد. از سال‌های جنگ سرد تا اشغال عراق به دست آمریکا و حتی مداخلات نظامی در لیبی و سوریه، همیشه این تصور وجود داشت که نیروی خارجی هم می‌تواند معادلات قدرت را برهم بزند و یک رژیم سرکوبگر را به زانو درآورد.

در روزهای آغازین جنگ ۱۲روزه، همین ذهنیت برای بخشی از مردم ایران نیز ایجاد شد. زمزمه‌هایی که از ناتوانی نیروهای سپاه، فرار مقام‌ها، تخلیه برخی مقرها یا فروپاشی سامانه‌های پدافند شنیده می‌شد، این باور را تقویت کرد که حکومت به مرحله فروپاشی رسیده است. حال‌ آنکه نمونه‌های عراق، افغانستان و حتی سوریه نشان داد که دخالت خارجی، اگرچه ممکن است موجب برهم‌ زدن نظم ظاهری نظام سیاسی حاکم شود، الزاما به آزادی، ثبات یا گذار موفق منجر نمی‌شود.

در مورد ایران، حتی تحلیلگران بین‌المللی بی‌طرف نیز بارها هشدار دادند که فروپاشی از بیرون، اگر بدون همگرایی داخلی، رهبری روشن و انسجام اجتماعی صورت گیرد، ممکن است ایران را به سمت هرج‌ومرج سوق دهد، نه به سمت آزادی. از همین رو است که بسیاری از جمله مهم‌ترین نیروی مخالف جمهوری اسلامی یعنی شاهزاده رضا پهلوی تاکید می‌کنند هیچ نیروی خارجی آزادی را هدیه نمی‌دهد و آزادی را باید ستاند و برایش برنامه داشت. او این را روز دوشنبه به روشنی در کنفرانس پاریس گفت:

«موضع من همواره این بوده که خارجی‌ها نمی‌توانند تغییر رژیم انجام دهند، اما خواسته من این است که آن‌ها از مبارزات آزادی‌خواهانه مردم ایران حمایت کنند. در شرایط فعلی، آن‌ها باید این را از خود بپرسند که همچنان می‌خواهند با جمهوری اسلامی مماشات کنند یا به پایان دادن سرکوب و تهدید این رژیم کمک کنند.»

مهندسی ناامیدی؛ بازوی رسانه‌ای‌ــ‌امنیتی حکومت

پس از آتش‌بس، کاربران شبکه‌های اجتماعی با پدیده‌ای عجیب مواجه شدند: حجم وسیعی از پیام‌ها، توییت‌ها و تحلیل‌های سطحی که سعی داشتند فروکش‌ کردن آتش حملات اسرائیل را به معنای پایان هر امیدی برای تغییر نشان دهند.

سعید که استاد دانشگاه تهران است و طی روزهای جنگ بارها موفق شد از سد محدودیت اینترنت عبور کند و در شبکه‌های اجتماعی پیام بگذارد، می‌گوید که روز سوم تیرماه پس از اینکه موفق شد به شبکه اجتماعی ایکس سر بزند، حجم انبوهی از پیام‌ها با این مضمون را دید که «رژیم چنج» یا همان تغییر ساختار سیاسی این بار هم شکست خورد.

از نظر سعید، این پیام‌ها که بیشتر آن‌ها را افرادی با سابقه سیاسی مشخص منتشر می‌کردند، یک هدف داشتند و آن نیز «مهندسی روانی جامعه» برای القای بی‌فایده بودن هر اقدام، اعتراض یا امید به تغییر بود.

علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، بارها درباره «جنگ نرم» و «جنگ ترکیبی» صحبت کرده و به دستگاه رسانه‌ای و تبلیغاتی دستور داده بود که در این زمینه برنامه‌ریزی داشته باشند. بر همین اساس نیز جمهوری اسلامی سال‌ها است که «بازوی نرم امنیتی» خود را در فضای مجازی مستقر کرده است. از عملیات‌های روانی گرفته تا هشتگ‌سازی جعلی، پمپاژ ناامیدی، تحقیر معترضان و ایجاد دودستگی میان مخالفان، همگی قطعات همین پازل‌اند.

در شرایطی که نظام از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی در تنگنایی بی‌سابقه‌ قرار دارد، طبیعی است که اصلی‌ترین ابزار آن برای بقا نه توان نظامی، بلکه «کنترل اذهان جامعه» باشد. این‌ بار نیز با پایان جنگ، آن‌ها تلاش کردند چنین القا کنند که که «همه چیز تمام شده» و «امید دیگر بی‌معنا است و باید با شرایط موجود بسازند».

اگر حالا نه، پس کی؟

برخلاف آنچه حکومت با هدف ناامیدی در جامعه تزریق می‌کند، دقیقا همین حالا فرصت برای اقدام است که بسیاری از ارکان قدرت نظام از درون فرسوده شده‌اند. هزینه سرکوب بالا رفته، پایگاه اجتماعی حکومت ضعیف‌تر شده و شکاف بین مردم و حاکمیت هرگز این‌چنین عمیق نبوده است.

از نظر تحلیلگران جنبش‌های اعتراضی، خیزش‌های مردمی اغلب نه در زمان اوج سرکوب، بلکه در لحظاتی از تزلزل و سردرگمی حکومت شکل می‌گیرند. از نظر هانا آرنت، فیلسوف و نظریه‌پرداز سیاسی برجسته قرن بیستم، «انقلاب‌ها و جنبش‌های مردمی، در لحظاتی شکل می‌گیرند که ساختارهای قدرت مشروعیت خود را از دست داده‌اند».

به عبارت دیگر، فرصت برای تغییر در لحظه‌های تزلزل مشروعیت و نه در اوج سرکوب و کنترل، فراهم می‌شود؛ یعنی جایی که دیگر مردم فرمان نمی‌برند، حتی اگر قدرت سرکوب هنوز پابرجا باشد و درست در همین زمان، اگر نیروهای مدنی، گروه‌های اپوزیسیون و فعالان فرهنگی بتوانند پیام را به‌درستی منتقل کنند‌ــ اینکه دخالت خارجی هیچ‌وقت آزادی نیاورده، اما ضعف ساختاری حکومت فرصت تاریخی ایجاد کرده است‌ــ آن‌گاه امید می‌تواند دوباره زنده شود.

پایان امید به نجات از بیرون

جامعه مدنی ایران با همه‌ زخم‌ها و سرکوب‌هایی که طی بیش از چهار دهه اخیر از سر گذرانده، هنوز نفس می‌کشد. هنوز زنان، معلمان، کارگران، روزنامه‌نگاران و دانشجویانی هستند که در لایه‌های زیرین جامعه فعال‌اند، اما فقدان انسجام و چشم‌انداز مشترک بزرگ‌ترین نقطه‌ ضعف در برابر موج ناامیدی است.

حال آنکه به گفته سعید، اپوزیسیون، در داخل و خارج باید اکنون بیش از همیشه به یک پرسش پاسخ دهند که چه اقدامی می‌خواهند انجام دهند و مردم ایران برای رسیدن به این هدف با کمترین آسیب چه می‌توانند بکنند.

جامعه ایران حالا در کمتر از یک ماه تغییراتی بزرگ و عمیق کرده است. به طوری‌ که به گفته مریم، مردم مدام به هم می‌گویند ما دیگر آن آدم‌های یک ماه پیش نیستیم. چرا که وحشتی عمیق را تجربه کردند و ترومای جنگ در حافظه جمعی آنان ثبت شد. حالا جنگ آن‌طور که مقام‌های سیاسی می‌گویند تمام شده، اما سوال اصلی هنوز باقی ا‌ست: آیا ما منتظر جنگ بعدی می‌مانیم یا برای ایجاد تغییر از درون اقدام می‌کنیم؟

به گفته سعید، اگر پایان این جنگ به ما یک درس داده باشد، آن این است که هیچ‌کس، حتی دشمن‌ جمهوری اسلامی، برای مردم ایران آزادی نخواهد آورد. این مردم‌اند که باید تصمیم بگیرند چطور این لحظه‌ تاریخی را به نقطه‌ تحول تبدیل کنند.

به گفته این استاد دانشگاه، جامعه حالا بیش از هر زمان دیگری، به خودآگاهی نیاز دارد. نیاز به یادآوری این حقیقت که هیچ شب سیاهی بدون خواست و اراده جمعی، سحر نمی‌شود. 

سعید به این نکته نیز اشاره می‌کند که لازمه حرکت جمعی برای بیرون راندن جمهوری اسلامی از سرزمین ایران، شناخت واقع‌بینانه و دقیق ظرفیت‌ها، ابزارها و محدودیت‌ها است. او تاکید می‌کند که بدون درک درست از وضعیت مردم داخل ایران از نظر روانی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی، نباید کنشی را تعریف کرد. باید بر هوشمندی و موقعیت‌شناسی مردم تکیه داشت.

سعید معتقد است که تقسیم‌بندی ساده‌ «داخل قهرمان، خارج ناظر» یا برعکس «خارج منجی، داخل منفعل» هیچ نسبتی با واقعیت ندارد، بلکه باید پذیرفت که هر دو گروه، ایرانیان داخل و خارج کشور، در روند تغییر نقش‌هایی متفاوت اما مکمل دارند. ایرانیان خارج از کشور با برخورداری از آزادی بیان، ارتباطات بین‌المللی و امنیت نسبی می‌توانند در ایجاد فشار سیاسی، روایت‌سازی رسانه‌ای، حمایت از زندانیان سیاسی، و شکل‌دهی به آلترناتیو نقش‌آفرینی کنند. در عین حال، کنشگران داخل ایران نیز، به‌رغم همه‌ محدودیت‌ها، آشناترین افراد با شرایط عینی جامعه‌اند و حرکت‌های آن‌ها است که می‌تواند تغییر را به نقطه‌ نهایی برساند.

به باور او، اگر این دو گروه ایرانیان به جای جداافتادگی و سوءظن، به هماهنگی هدفمند و واقع‌گرایانه دست یابند، آن‌گاه می‌توان از حرکت جمعی سخن گفت؛ حرکتی که نه صرفا هیجانی، بلکه سنجیده، تدریجی و مبتنی بر توان واقعی جامعه خواهد بود.