دونالد ترامپ از زمان تصدی کرسی ریاستجمهوری آمریکا در خاورمیانه بهدنبال موفقیتی بزرگ بوده است. آمریکا تحت رهبری دونالد ترامپ، فرصت بینظیری برای دستیابی به ثبات پایدار در خاورمیانه دارد، مشروط به آنکه فشار راهبردی بر جمهوری اسلامی را حفظ و از درگیر شدن در مسائل فرعی منطقهای خودداری کند. این راهبرد مهار نظامی، تضعیف شبکههای نیابتی جمهوری اسلامی و تمرکز بر اهداف قابل تحقق را شامل میشود.
موفقیتهای اخیر دولت ترامپ، از جمله حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی و میانجیگری آتشبس میان ایران و اسرائیل، نشان میدهد که سیاست مهار هدفمند میتواند به صلح پایدار منجر شود، اگر به حاشیه نرود.
در گذشته نیز لحظات خوشبینی در خاورمیانه دیده شده بود؛ پس از جنگ یوم کیپور، بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۱، و پس از سرنگونی طالبان در ۲۰۰۱. اما این دورههای کوتاه صلح بهسرعت با بیثباتی جایگزین شدند: انقلاب ایران، اشغال افغانستان، فروپاشی توافقهای اسلو، و جنگهای طولانی در عراق و افغانستان. برخلاف اروپا و آسیا که سیاست مهار آمریکا به ایجاد نهادهای پایدار سیاسی و امنیت جمعی انجامید، خاورمیانه به مداخلات مکرر نیاز داشته است تا نظم نسبی حفظ شود.
اما شرایط امروز متفاوت است. جمهوری اسلامی در ایران پس از یکونیم سال جنگ، بهشدت تضعیف شده است. گروههای نیابتی اصلی مانند حماس و حزبالله آسیب دیدهاند و زیرساختهای نظامی جمهوری اسلامی، از جمله برنامه هستهای و موشکی، در حملات آمریکا و اسرائیل نابود شدهاند. جمهوری اسلامی هنوز در عراق و میان حوثیها نفوذ دارد، اما قدرت مانور منطقهای تهران بهشدت کاهش یافته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در غیاب ایران، قدرتهای جدیدی در منطقه سربرآوردهاند. کشورهایی چون اسرائیل، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس نقشهای بینالمللی پررنگتری پیدا کردهاند و در پی اصلاحات اقتصادی و اجتماعیاند. بهرغم تلفات غیرنظامی در غزه، بیشتر کشورهای عربی روابطشان با اسرائیل را حفظ کردهاند. آنها حتی دولت جدید سوریه به رهبری احمد الشرع را پذیرفتهاند، بهرغم اینکه در گذشته در فهرست تروریستی قرار داشت. این روند نشاندهنده بلوغ سیاسی و اعتماد جدید منطقهای است.
آمریکا نیز بهخصوص در دوره ترامپ، رویکرد منطقهای موثرتری اتخاذ کرده است. ترامپ بهجای ورود به همه بحرانها، بر اهداف واضح و قابل دفاع تمرکز دارد. او فقط در صورت لزوم از نیروی نظامی استفاده میکند و آن هم با اهداف مشخص و قابل درک برای افکار عمومیــ که نسخه بهروزشدهای از دکترین پاول در دهه ۱۹۸۰ است. تیمی مورد اعتماد، متشکل از استیو ویتکاف و تام باراک، او را همراهی میکنند و دخالت روسیه نیز بهدلیل ضعف اخیر مسکو محدود شده است.
واشینگتن برای استفاده از این فرصت، باید به فشار بر جمهوری اسلامی ادامه دهد. تجربه تاریخی پس از دهه ۱۹۹۰ نشان میدهد که غفلت از مهار تهران، به احیای نفوذ و تقویت برنامههای موشکی و هستهای جمهوری اسلامی منجر شده است. دو اشتباه عمده رخ داد: اول، توجه ائتلاف بینالمللی به مسائل فرعی مانند جنگ با تروریسم و بهار عربی؛ دوم، اختلاف در مورد تهدید واقعی جمهوری اسلامی و اتخاذ سیاستهایی متناقض و ناکارآمد.
سیاست تعامل و توافق برجام مبتنی بر این فرض بود که جمهوری اسلامی میتواند به حکومتی عادی تبدیل شود، اما این باور نادرست بود. گفتوگو شاید رفتار جمهوری اسلامی را بهطور موقت تعدیل کند، اما آن را تغییر نخواهد داد. برعکس، اقدامهای قاطع نظامیــ از جمله عملیات دریایی ۱۹۸۸، ترور قاسم سلیمانی در ۲۰۲۰، و حملات اخیرــ نشان دادهاند که میتوانند قابلیتهای جمهوری اسلامی را فلج کنند و تمایلش به درگیری را کاهش دهند.
در نتیجه، هدف اصلی باید نابودی برنامه تسلیحات هستهای و شکست گروههای نیابتی جمهوری اسلامی باشد. این هدف نیازمند اعمال فشار اقتصادی و در صورت لزوم، نظامی است تا جمهوری اسلامی برنامه غنیسازی اورانیوم را بهطور دائمی متوقف کند. منتقدان ممکن است بگویند که حل بحران فقط با مذاکره ممکن است، اما بدون فشار عظیم، گفتوگوها بینتیجه خواهند بود.
در کنار اقدامها علیه جمهوری اسلامی، واشینگتن باید مانع بازگشت نیروهای نیابتی تهران به غزه، سوریه، عراق و یمن شود. هرچند این کشورها با بحرانهای دیگر مانند انرژی و مهاجرت نیز مواجهاند، مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی باید اولویت اصلی باشد. کشورهایی که بیشترین آسیب را از بیثباتی عراق، سوریه و یمن دیدهاند، باید در این مسیر پیشتاز باشند. آمریکا نیز باید در پاسخ به حملات نیابتی، مستقیم جمهوری اسلامی، نه صرفا عواملش را، هدف قرار دهد.
در حوزههای دیگر، آمریکا باید مطابق گفتههای ترامپ، اجازه دهد کشورهای منطقه نقشآفرینی بیشتری داشته باشند، همانند آنچه در اروپا و آسیا انجام میدهد. اما برخی موارد مانند مسئله اسرائیل-فلسطین نیازمند مشارکت آمریکا است. گرچه این موضوع ریشه اصلی بیثباتی منطقه نیست، حلوفصل بحران غزه میتواند مسیر ادغام بیشتر اسرائیل با جهان عرب را هموار کند. رقابت روبهرشد میان اسرائیل و ترکیه نیزــ که بیشتر بهدلیل خصومت شخصی رهبران دو کشور استــ باید مدیریت شود. ترامپ که با هر دو طرف روابط خوبی دارد، میتواند میانجی موثری باشد.
در نهایت، آمریکا همچنان نقش حیاتی در تضمین صادرات انرژی، حفظ امنیت مسیرهای حملونقل، مقابله با تروریسم و مدیریت بحران پناهجویان دارد. اما اکنون فرصتی تاریخی پیش آمده است تا با همکاری رهبران منطقه، خاورمیانه را برای همیشه از بحران مداوم نجات دهد و به دههها جنگ و مداخله نظامی خاتمه دهد. باید از این لحظه بهره برد.
برگرفته از فارن افرز