جنگ ۱۲ روزه اخیر اسرائیل با جمهوری اسلامی که عملیات «طلوع شیران» نام گرفت و حملات همزمان آمریکا به تاسیسات هستهای ایران در چارچوب عملیات «چکش نیمهشب» بحثهای گستردهای را درباره میزان اثربخشی این حملات برانگیخته است.
منتقدان میگویند این عملیات نتوانسته است برنامه هستهای جمهوری اسلامی را بهطور دائم و کامل از بین ببرد، اما این دیدگاه منطق راهبردی و اهداف جنگهای محدود را نادیده میگیرد. هدف این عملیات نه تغییر رژیم و نه خلع سلاح کامل، بلکه وارد آوردن ضربهای جدی به برنامه هستهای جمهوری اسلامی بدون ورود به جنگ فرسایشی یا نامحدود بود. با توجه به این چارچوب، عملیات اخیر را میتوان موفق ارزیابی کرد.
گزارشها از وارد شدن خسارات قابلتوجه به تاسیسات هستهای و نظامی جمهوری اسلامی حکایت دارند و اسرائیل مدعی است که تا ۵۰ درصد موشکهای بالستیک، ۲۵۰ موشکانداز و شماری از فرماندهان نظامی و متخصصان هستهای را از بین برده است. با این حال، حتی طبق برآوردهای اسرائیل، بخش زیادی از توان موشکی و زیرساختهای هستهای جمهوری اسلامی باقی مانده است و این پرسش را ایجاد میکند که آیا ادامه حملات دستاورد راهبردی بیشتری داشت یا صرفا با هزینهها و خطرات بالاتر همراه بود.
طولانیتر شدن حملات هوایی اسرائیل میتوانست خسارتهای بیشتری به توان موشکی و رهبران ارشد جمهوری اسلامی وارد کند، اما این منافع احتمالی باید در برابر هزینههای فزاینده سنجیده میشد. اسرائیل با ترکیبی از مهارت و شانس هیچ خلبانی را در خاک ایران از دست نداد؛ اما در صورت ادامه جنگ، این روند ممکن بود تغییر کند و برگ برندهای به جمهوری اسلامی بدهد و احتمال بیثباتی منطقهای افزایش پیدا میکرد.
گزینه تهاجمیتر یعنی تغییر رژیم در ایران نیز از نظر سیاسی و نظامی امکانپذیر نبود. با وجود دشمنی دیرینه جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل، تجربههای عراق و افغانستان نشان دادهاند که تغییر رژیم اغلب با هرجومرج، پیامدهای ناخواسته و تعهدات بلندمدت همراه است.
از سوی دیگر، گزینه ملایمتر یعنی دیپلماسی و تحریمها نیز نتایج ناامیدکنندهای داشت. اگرچه جمهوری اسلامی مدعی است قصد دستیابی به سلاح هستهای ندارد، غنیسازی فراتر از حد مجاز، استحکامات پدافندی اطراف سایتهای هستهای و ساخت تاسیسات زیرزمینی عمیق خلاف این ادعا را نشان میدهند. آژانس بینالمللی انرژی اتمی تایید کرده است که پیش از حملات اخیر، برنامه غنیسازی جمهوری اسلامی شتاب گرفته و ذخایر اورانیوم نزدیک به درجه تسلیحاتی از فوریه تا مه حدود ۵۰ درصد افزایش یافته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
برآوردها درباره فاصله جمهوری اسلامی تا ساخت بمب متفاوتاند. اسرائیل و آژانس هشدار دادهاند که جمهوری اسلامی میتوانست ظرف چند هفته اورانیوم کافی برای ۱۵ بمب تولید کند؛ در حالی که بر اساس ارزیابیهای آمریکا، ساخت بمب ممکن است تا سه سال طول بکشد. البته نکته مهم این است که بدون فشار نظامی، دیپلماسی بهتنهایی بعید بود برنامه هستهای جمهوری اسلامی را متوقف کند. کارزار «فشار حداکثری» ترامپ نیز بهرغم تحمیل فشار اقتصادی شدید، نتوانست موضع هستهای تهران را تغییر دهد.
در حوزه دیپلماسی نیز راهحل قابلاتکایی وجود نداشت. دولت ترامپ در آغاز کار سعی کرد توافقی شبیه برجام اما با محدودیتهای سختگیرانهتر پیشنهاد دهد، اما جمهوری اسلامی حتی این پیشنهاد تعدیلشده را هم نپذیرفت. برجام اصلی هم دارای ایرادهایی چون بندهای انقضا، بیتوجهی به برنامه موشکی و شبکه نیابتی جمهوری اسلامی بود.
در این شرایط، تنها گزینه باقیمانده کارزاری نظامی و محدود بود، ابزاری برای ایجاد تاخیر در پیشرفت هستهای بدون اینکه با خطر جنگی تمامعیار همراه باشد. اسرائیل پیشتر با حملات به راکتورهای هستهای عراق در ۱۹۸۱ و سوریه در ۲۰۰۷ این الگو را آزموده بود. در هر دو مورد، حملات مانع هستهای شدن آن کشورها شد و فرصتی ایجاد کرد تا شرایط ژئوپلیتیک تغییر کند. برنامه هستهای جمهوری اسلامی هنگام حمله بسیار پیشرفتهتر بود، اما حتی اگر این حملات توان هستهای ایران را کامل نابود نکرده باشند، به احتمال زیاد زمان ارزشمندی برای اسرائیل، آمریکا و متحدانشان خرید.
نکته مهمتر این است که جنگهای محدود میتوانند میدان دیپلماتیک را دوباره تنظیم کنند. همانطور که توماس شلینگ، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، میگوید خشونت و فشار میتواند شکلی از دیپلماسی باشد. حملات اخیر اسرائیل و آمریکا نشاندهنده قدرت و اراده آنها بود و میتواند ابزار چانهزنی موثری در توافق هستهای آینده باشد، بهویژه اگر جمهوری اسلامی اکنون از موج جدید حملات بیمناک باشد. پیام روشن است: اگر جمهوری اسلامی برنامه هستهای را از سر بگیرد، حملات بعدی نه محتمل، بلکه قطعی خواهند بود. مشخص نیست که این فشار به توافقی بهتر یا نسخه اصلاحشده برجام منجر شود یا خیر؛ اما این کارزار نظامی عرصه دیپلماسی را تغییر داده است که خود دستاوردی مهم به شمار میرود.
جالب اینجا است برخی منتقدانی که سالها از جنگهای بیپایان در خاورمیانه شکایت داشتند، اکنون از کوتاهی جنگ ۱۲ روزه نیز انتقاد میکنند. جنگهای محدود ناقصاند و بهندرت راهحل دائمی ارائه میدهند، اما میتوانند زمان بخرند، معادلات ژئوپلیتیک را بازتنظیم و مسیر را برای راهحلهای ماندگار هموار کنند. و برای مسائل امنیت ملی مانند برنامه هستهای جمهوری اسلامی، این شاید بهترین نتیجه ممکن در شرایط موجود باشد.
تلخیص و ترجمه از فارن پالیسی
رافائل اس. کوهن مدیر برنامه «راهبرد و دکترین» در پروژه نیروی هوایی رند و مدیر برنامه امنیت ملی در دانشکده سیاست عمومی رند است.