جعل و تحریف تاریخ در میدان انقلاب؛ «فیلیپ عرب» را با «والرین» اشتباه گرفته‌اند

بهره‌برداری سیاسی از نام شاپور ساسانی در حالی است که هم نقش رستم وضعیت مساعدی ندارد و هم تنگ چوگان بیشاپور در حال نابودی است

جمهوری اسلامی که طی نزدیک به پنج دهه‌ گذشته، همواره کوشیده نمادهای ملی و تاریخی ایران را به حاشیه براند یا حذف کند و تاریخ را نیز هدفمندانه تحریف کند، پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، به‌طور گسترده به بهره‌برداری سیاسی از همین نمادها روی آورده است؛ از نصب بنرها و ساخت مجسمه‌ شخصیت‌های اساطیری و تاریخی چون آرش کمانگیر و شاپور ساسانی گرفته تا پخش مکرر سرودهای میهنی و تبلیغات شهری که تصویری از ایران‌گرایی حکومتی و نه ملی‌گرایی، را بازنمایی می‌کند.

در این میان، شهرداری تهران از دیگر شهرها پیشی گرفت و برای بازنمایی نمادهای ملی در فضاهای عمومی کارزارهایی تبلیغاتی به‌راه انداخت. جالب آنکه شاپور اول ساسانی را نیز به‌عنوان نماد رجزخوانی در برابر غرب برگزید. با این‌ حال، بهره‌برداری از این نمادها چنان سطحی و بی‌برنامه است که با وجود صرف هزینه‌های کلان، خطاهای تاریخی در بازنمایی‌ آن‌ها آشکارا به چشم می‌خورد.

نمونه‌ اخیر آن، رونمایی از مجسمه شاپور اول ساسانی در میدان انقلاب تهران است؛ مجسمه‌ای که با الهام از نقش‌برجسته‌ معروف «تسلیم امپراتور والرین» ساخته و با شعار «دوباره مقابل ایران زانو می‌زنید»، از آن رونمایی شد. در کنار شخصیت‌های اسطوره‌ای و باستانی ملی ایران، تصاویری از فرماندهان کشته‌شده سپاه پاسداران نیز به نمایش درآمده است.

با این حال، به‌ نظر می‌رسد سازندگان اثر و مدیران شهرداری حتی به خود زحمت نداده‌اند اندک مطالعه‌ تاریخی کنند؛ چرا که در نقش‌برجسته‌ اصلی، فردی که مقابل شاه ایران زانو زده، «فیلیپ عرب»، امپراتور عرب‌تبار روم باستان است، نه والرین. حال‌آنکه در مجسمه‌ای که شهرداری تهران ساخته و در میدان انقلاب نصب کرده گفته شده که این والرین است که در برابر شاپور زانو می‌زند؛ خطایی فاحش که در فضای مجازی بازتاب گسترده‌ای داشت.

با این حال، اشتباه تاریخی مجسمه میدان انقلاب تنها به «زانو زدن والرین» محدود نمی‌شود. این مجسمه نه تنها نقش «والرین» نیست و در واقع بازنمایی «فیلیپ عرب» است، بلکه اساسا برگرفته از نقش‌برجسته‌ تنگ چوگان کازرون هم نیست، بلکه از طرح نقش‌برجسته‌ معروف پیروزی شاپور بر دو امپراتور روم در نقش رستم شهرستان مرودشت الهام گرفته است.

نکته جالب‌تر آنکه علیرضا زاکانی، شهردار تهران، و داوود گودرزی، معاون خدمات شهری، در آیین رونمایی این اثر اعلام کردند که «مجسمه الهام‌گرفته از واقعه‌ اسارت والرین» است و زاکانی نیز به‌صراحت آن را «مجسمه‌ زانو زدن والرین در برابر شاپور پادشاه ایران» خواند. اما واقعیت این است که در اثر اصلی در تنگ چوگان کازرون، شخص زانو‌زده در برابر شاپور، فیلیپ عرب است؛ فردی که دستش به نشانه‌ خضوع در دست شاپور قرار دارد. والرین همان کسی است که به نشانه‌ اسارت کنار اسب شاه ایستاده و پیکر افتاده زیر پای شاپور هم گوردیانوس است. در نقش برجسته نقش رستم هم فیلیپ عرب زانو زده و والرین ایستاده است. 

در نقش‌های به‌جامانده از تنگ چوگان، هر سه این پادشاهان به تصویر کشیده شده‌اند؛ چرا که در سه رویداد تاریخی جداگانه، در فاصله‌ حدود ۲۰ سال، از شاپور ساسانی شکست خوردند. شاپور در دو نقش‌برجسته‌ تنگ چوگان پیروزی‌های خود بر این سه امپراتور را بازنمایی کرده است، در حالی‌ که در نقش‌های دیگر، تنها دو امپراتور رومی دیده می‌شوند.

اینکه چرا در مجسمه‌ میدان انقلاب نه والرین و نه گوردیانوس حضور ندارند و به جای تکیه بر طرح تنگ چوگان، از الگوی نقش رستم استفاده شده است، نشان می‌دهد تصمیم‌گیران این پروژه حتی در حد ابتداییات هم با زمینه‌ تاریخی و هنری اثر آشنایی نداشته‌اند. البته شاید هم آگاهانه تاریخ را ساده‌سازی و تحریف کرده‌اند تا تنها «تصویر مطلوب سیاسی» خود را بسازند.

نکته دیگر اینکه بهره‌برداری سیاسی از نام شاپور ساسانی در حالی است که هم نقش رستم وضعیت مساعدی ندارد و انواع مخاطرات آن را تهدید می‌کنند و هم تنگ چوگان به روایت فعالان میراث فرهنگی، در حال نابودی است. در حالی‌ که بخش‌های زیادی از آن هنوز کاوش هم نشده است. همچنین هر دو نقش برجسته ساسانی تنگ چوگان که تسلیم امپراتورهای روم را به تصویر کشیده‌اند، در حال نابودی‌اند و مجسمه شاپور نیز که در غاری در بالای این سایت است، وضع خوبی ندارد. این تناقض آشکار و عجیبی است که جمهوری اسلامی از یک سو با بی‌تفاوتی و تخصیص ندادن بودجه نگهداری و مرمت، روند تخریب این آثار را سرعت می‌بخشد و از سوی دیگر با تحریف وقایع تاریخی از نام مشاهیر تاریخی و باستانی ایران به نفع خود استفاده می‌کند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

نصب مجسمه شاپور اول ساسانی در میدان انقلاب با واکنش‌های زیادی نیز مواجه شد و برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی یادآور شدند اگر شهرداری تهران قصد بهره‌برداری سیاسی از نمادهای ملی را ندارد، بهتر است اول نام خیابان «شاپور» را که پس از انقلاب به «وحدت اسلامی» تغییر داد، به این خیابان بازگرداند.

روزنامه پیام ما نیز با انتقاد به صرف بودجه‌های کلان برای برگزاری برنامه‌هایی مانند کنسرت خیابانی و نصب مجسمه شاپور، با وجود بحران‌های عمیق در تهران، خاطرنشان کرد: «اصل این کتیبه که برایش هورا می‌کشند، در نقش‌رستم فارس دچار فرونشست است و سال‌ها است کارشناسان و متخصصان فریاد می‌زنند به داد آن برسید، اما کسی کمتر توجهی نمی‌کند. به‌ نظر می‌رسد دوران کپی ارجح بر اصل غالب شده است و برای به نمایش درآوردن کپی‌ها می‌توان جشن گرفت و هورا کشید.»

بهداد لاهوتی، مجسمه‌ساز، نیز به خبرگزاری ایسنا گفت مجسمه‌ای که در میدان انقلاب جانمایی شده، نه از نظر ایده خلاقیت دارد، نه از نظر جنس و اجرا دارای کیفیت لازم است. به باور او، وقتی اثری برگرفته از نقش‌برجسته‌ای میراثی است، باید با دقت و مشورت و با استفاده از مصالح مناسب ساخته شود، نه در شتاب تصمیم‌های اداری.

به گفته لاهوتی، حتی پیش از نصب این مجسمه نیز به روند ساخت آن نقد وارد بود، زیرا روند انتخاب و اجرا هم بدون برگزاری فراخوان تخصصی، بدون مشارکت انجمن مجسمه‌سازان و بدون شفافیت پیش رفت.

محسن رافعی، یک مجسمه‌ساز دیگر، نیز با بیان اینکه آثار شهری جزئی از حافظه‌ جمعی مردم‌اند، هشدار داد که حذف نهادهای تخصصی از فرایند تصمیم‌گیری و نبود نظارت کیفی، به افت سطح هنری شهر منجر شده است.

شاپور اول ساسانی؛ نماد رواداری مذهبی 

در کنار همه مواردی که ذکر شد، اینکه چرا شاپور اول ساسانی به نماد رجزخوانی حکومت برای غربی‌ها تبدیل شده است، هم دلایل تاریخی جالبی دارد. واقعیت ماجرا این است که جمهوری اسلامی به شکلی معنادار از یک رخداد تاریخی که اتفاقا هیچ مبنایی تحت عنوان «یهودی‌ستیزی» ندارد، در جهت اهداف «یهودی‌ستیزانه» خود استفاده می‌کند. 

جست‌وجو در اسناد تاریخی نشان می‌دهد شاپور با وجود آنکه در نبردهای خارجی، شاهی سختگیر و مقتدر بود، در داخل قلمرو ایران‌شهر، سیاستی مبتنی بر مدارا با ادیان در پیش می‌گرفت. او با ایرانیان زرتشتی، یهودی، مسیحی و حتی مانوی رفتاری متعادل و حمایتی داشت و در متون تاریخی، از عصر او به‌عنوان یکی از دوره‌های «استقلال دینی» در ایران باستان یاد می‌شود. همین رواداری هم پایه‌های مشروعیت اجتماعی حکومتش را تقویت کرد. البته با آنکه تصویر غالب از شاپور یکم ساسانی شاهی خردمند، توسعه‌گرا و روادار در مواجهه با باورمندان به سایر ادیان است، در برخی منابع تاریخی، نشانه‌هایی از برخورد او با شورشیان ایرانی یهودی هم به چشم می‌خورد. او در جریان سرکوب شورش‌های داخلی، با گروهی از این شورشیان نیز در کنار شورشیان دیگر مقابله کرد. درحالی‌که جمهوری اسلامی این واقعه را سرکوب یهودیان تفسیر می‌کند، اسناد تاریخی نشان می‌دهد که حتی رئیس جامعه یهودیان در آن زمان نیز حاضر نبود از شورشیان حمایت کند. 

اختلاف حکومت مرکزی با گروهی کوچک از یهودیان از زمان اردشیر بابکان آغاز شد و در دوره شاپور اول با شورش موسوم به «کایسارئا» به اوج رسید. در کتاب «تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان» اثر شهرام جلیلیان، به نقل از متون پهلوی آمده است که شاپور پس از تثبیت قدرت و تحکیم کیش زرتشتی، با نیروهایی (اعم از دیوان، زندیقان، نصرانی‌ها، یهودیان، شمنان و برهمنان) مقابله کرد. در این روایت‌ها، از عبارت «زده شدند» استفاده شده که می‌تواند نشانه‌ای از تبعید، اخراج یا سرکوب سازمان‌یافته باشد و به‌صراحت از لفظ «قتل‌عام» استفاده نشده است.

طبق روایت همین کتاب، شورشیان یهودی که گروهی کوچک از ایرانیان یهودی بودند در جنگ از رومی‌ها حمایت کردند و به این دلیل کشته شدند. پس از کشته شدن این افراد نیز شموئیل، رئیس جامعه یهودیان، اجازه نداد برای آن‌ها سوگواری شود، چون معتقد بود که آن‌ها خود مرگ را به جان خریدند.

احسان یارشاطر هم در کتاب «تاریخ ایران»، این واقعه دوران شاپور را این‌گونه روایت می‌کند: «آن‌گاه که شاپور یکم در ۲۴۱ میلادی به جای پدر بر تخت نشست، سیاستی نرم‌تر در قبال غیرزرتشتیان در پیش گرفت. بر تخت نشستن پادشاهی آسان‌گیر هم‌زمان بود با ریاست فردی سیاستمدار به نام شموئیل بر جامعه یهودیان ایران. شموئیل کوشید به شاه نزدیک شود. او با شاپور برای پذیرش قوانین قضایی ایران از سوی یهود گردن نهاد. هنگامی که در ۲۶۱‌ــ۲۶۰ میلادی یهودیان شهر کایسارئا مازاکا سر به شورش برداشتند، شموئیل از ایشان طرفداری نکرد. شاپور شهر را باز به دست آورد و ۱۲ هزار یهودی را از دم تیغ بی‌دریغ گذراند، ولی شموئیل بر خلاف رویه پیشین روحانیون یهودی، در سوگ این هم‌دینانش شرکت نکرد و آنان را در شورش بر دولت متبوعشان گناهکار خواند. این اقدام‌ها در جهت نشان دادن حسن نیت یهودیان سبب شد فشار پیشین بر دوش جامعه یهودی به طور قابل‌توجهی برداشته شود و در آینده با آنان مدارای بیشتری روا شد.»

امنون نتصر، استاد و پژوهشگر تاریخ در دانشگاه اورشلیم، نیز در کتاب «شاهان ساسانی در تلمود» به نقل از یکی از  صفحات «تلمود بابلی» (تورات شفاهی)، از پادشاهی با عنوان شَبور مَلْکا (Šābur Malkā) روایت می‌کند که گفته بود: «من هرگز یهودی‌ را بی‌دلیل نکشتم، مگر زمانی که شورشی را سرکوب کردم و در آن ۱۲ هزار تن کشته شدند.»

البته پژوهشگران سر اینکه این جمله به کدام پادشاه ساسانی اشاره دارد، اختلاف‌نظر دارند. برخی منابع یهودی و اسلامی این روایت را به شاپور اول نسبت می‌دهند. امنون نتصر و شماری از ایران‌پژوهان نیز این انتساب را محتمل دانسته‌اند، به‌ویژه با توجه به وجود آرامگاه و سنگ‌نوشته‌های شاپور در نواحی جنوبی عراق، در نزدیکی حوزه فرهنگی یهودیان بابل. با این حال، پژوهشگرانی چون ریچارد کالمین و شائول شاکد به‌ دلیل کاربرد رایج‌تر لقب «ملکا» در متون تلمودی برای شاپور دوم، این گزارش را بیشتر به او نسبت می‌دهند.

در نهایت، حتی اگر انتساب مستقیم سرکوب یهودیان به شاپور اول محل تردید باشد، وجود چنین روایاتی در حافظه تاریخی یهودیان و بازتاب آن‌ها در منابع تاریخی و مذهبی، حامل معنایی نمادین است و اثبات می‌کند که انتخاب شاپور اول به‌عنوان نماد تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی پس از حمله اسرائیل، اتفاقی نیست، بلکه گزینشی معنادار و هدفمند است و جمهوری اسلامی که سال‌ها نمادهای پادشاهی و ملی ایران را طرد کرده، اکنون در فضایی بحران‌زده و درگیر با اسرائیل، به پادشاهی پناه آورده است که هم فاتح امپراتوری روم بود و شاه آن را به اسارت گرفت و هم شورش گروهی از یهودیان را سرکوب کرد.

منتها حاکمان جمهوری اسلامی عامدانه این نکته را در نظر نمی‌گیرند که همانگونه که شهرام جلیلیان در کتاب «تاریخ سیاسی ساسانیان» نوشته، «گروهی از یهودیان در دوران شاپور اول به دلیل همراهی با سپاه دشمن کشته شدند، نه به دلیل یهودی بودنشان و شاپور هم روزی به شموئیل خاطرنشان کرده بود که هیچ‌گاه نگذاشته است یهودیان کشته شوند».

بیشتر از فرهنگ و هنر