پیوند یک شاعر یا نویسنده با سنت ادبیاش چگونه است؟ آیا به میراث بازمانده از گذشتگان، تنها به عنوان گنجینه فرهنگی باید نگریست، یا این میراث فرهنگی میتواند فراتر از ایجاد حس غرور یا حس لذت زیباییشناسانه، سرچشمه معرفت و حکمت، یا زمینه پژوهش فرهنگی و ادبی، منبع آفرینش آثار بزرگ معاصر باشد؟ در جهان غیرفارسی، همواره پیوندی معنادار و سازنده میان شاعران و نویسندگان معاصر و آثار کلاسیک برقرار بوده است، اما گویا این پیوند در حوزه زبان فارسی برقرار نیست. در این نوشته تلاش خواهد شد تا بر اساس مقاله «سنت و قریحه فردی» تی اس الیوت، درباره امکانهای سازنده در پیوند میان شاعر معاصر و سنت ادبی او بحث شود.
مقاله «سنت و قریحه فردی» اثر تی اس الیوت، یکی از مهمترین مقالات مکتب نقد ادبی نو انگلیسی - امریکایی است. در این مقاله، الیوت درباره رابطه «سنت» با شاعر، و «پیوند شاعر و شعر» سخن میگوید.
به باور الیوت، «سنت» یک واژه پیچیده است. از نظر او سنت در یک معنا «نظم همزمان» است که به تعبیر الیوت نوعی بیزمانی تاریخی، درهم آمیختگی گذشته و حال است. الیوت در این مقاله این ایده را که عظمت شاعر معاصر در فاصله گرفتن از اسلاف ادبی او است، به چالش میگیرد.
به نظر الیوت، «سنت» به گونهای «میراثی» به دست نمیآید، شاعران برای رسیدن به «سنت» باید زحمت بکشند و در قدم اول، نیاز است تا شاعران معاصر «دریافتی تاریخمند» داشته باشند. حس تاریخی به حسی گفته میشود که شاعر با توسل به آن، به گذشته نه به عنوان دورانی پایان یافته، بلکه به عنوان دورانی که در زمان حال نیز استمرار دارد، بنگرد. یعنی شاعر در کار آفرینشی خود، همزمان که نگاهی به زمانه خود دارد، با تمام ادبیات اروپا، از هومر تا آنچه در ادبیات سرزمینش در زمانه معاصر آفریده میشود، نیز چشم داشته باشد. از نظر الیوت، شاعر باید میان گذشتگان و زمانه معاصر نظمی همزمانی برقرار کند. این دریافت تاریخمند، همان چیزی است که یک نویسنده را از نظر او «سنتی» میسازد. الیوت خود را با تفسیری که از سنت ارایه میدهد، نویسندهای «سنتی» میداند. از نظر او هیچ شاعر و هنرمندی نمیتواند بهتنهایی (بیپیوند با گذشتگان) کامل باشد، بلکه اهمیتش تنها در داشتن رابطهای معنادار با شاعرانی است که درگذشتهاند. الیوت همچنان که نوشتن را امری بینامتنی میخواند، سنجش جایگاه شاعر معاصر را نیز با سنجه گذشتگان ممکن میداند.
از نظر او، باید ارزشگذاری شاعران معاصر در مقایسه آنها با شاعران گذشته انجام شود. الیوت میگوید، «حرف بیربطی نخواهد بود اگر بگوییم گذشته باید به واسطه حال تغییر کند، همچنان، زمان حال نیز باید به واسطه زمان گذشته به حرکت درآورده شود.» از نظر او رابطه میان زمان حال و گذشته، یعنی رسیدن به خودآگاهیای معاصر از گذشته، که به معنای امروزی ساختن گذشته است. با همین نگاه به سنت است که الیوت باور دارد کار شاعری، برخلاف تصور شاعران رمانتیک همعصر او در انگلیس، غوطهور شدن در تجربیات عاطفی فردی نیست، بلکه شاعر همچون یک میانجی/ واسطه (کاتالیزور) در گزینش تجربیات عاطفی گوناگون (گذشته و حال) نقش ایفا میکند و از هرگونه دخالت عواطف فردی در کار شاعریاش، پرهیز میکند. از نظر الیوت، شاعر یک واسطه است برای کشف تجربیات عاطفی گوناگون و پیوند آن احساسات و تجربیات گوناگون در فرایندی خلاقانه و خودآگاه، و کار شاعر زمانی به تعالی میرسد که بر آنچه انجام میدهد، وقوف کامل داشته باشد.
او فرایند آفرینش را روندی خودآگاه و سنجیده شده میداند، نه مانند وردزورث، که شعر را سرریز خودکار عاطفه فردی شاعر میدانست.
شعر از نظر او بیان عواطف شخصی نیست، بلکه گریز از عواطف شخصی است. در واقع، نظریه «پیوند شاعر و شعر» پیوندی ناگسستنی با نگاه او به سنت ادبی دارد.
اگر بخواهیم توضیحی روشنتر از نظریه سنت او و پیوند شاعر با سنت گذشتهاش ارائه دهیم، شاید بهتر باشد به یکی از آثار الیوت اشارهای داشته باشیم. شعر بلند «سرزمین هرز» او (با عنوانهای «سرزمین بیحاصل»، «دشت سترون» و «بیبرستان» نیز ترجمه شده است)، یکی از نمونههای مهم پیوند خلاقانه شاعر با سنت ادبیاش است. این شعر بلند، مجموعه گزینشهای الیوت از آثار گذشته اروپا و جهان است که در زبان و فرمی تازه پدید آمده است. شعر «سرزمین هرز» که در ظاهر رابطهای میان قطعات آن وجود ندارد و باید در تداعیها و روابط میان ارجاعات آن، تفسیری واحد از سترونی زندگی مدرن بهدست آورد، مجموعهای بهٔظاهر نامربوط از آثار متقدم اروپا و جهان است. ارجاعاتی به کتاب انجیل، اپراهای واگنر، رمان الدوس هاکسلی، شعری از چارلز بودلر، کمدی الهی دانته، بهشت گمشده جان میلتون، نمایشنامههای جان وبستر، و اثار توماس میدلتون و ویلیام شکسپیر، تا ارجاع به ایوپانیشادهای هندی و آثار تاریخی و حتا نمونههایی از فرهنگ عامه، و ارجاع به شهر مدرنی چون لندن، شاخههای درهمپیچ در پیکره این اثر را شکل دادهاند.
همانگونه که الیوت در مقاله «سنت و قریحه فردی» خود یاد میکند، این اثر مصداق آن پیوندی است که میان شاعر و سنت ادبی او باید برقرار باشد، همانا معاصرسازی گذشته، مصداق دریافت تاریخمندی که شاعر باید داشته باشد، همان حسی که شاعر باید در هنگام آفرینش، تمام فرهنگ گذشته و معاصرش را به یاری فراخواند. الیوت در این اثر توانسته است نظریه پیوند شاعر با سنت ادبیاش را تطبیق دهد و بازآفرینی کند.
در ادبیات انگلیسی، نمونههای فراوانی از رویکرد خلاقانه به سنت ادبی گذشته وجود دارد. «پیگمالیون» نمایشنامه معروفی است از برنارد شاو، نویسنده انگلیسی، که یکی از اسطورههای یونانی را جانمایه اثری درباره زندگی طبقات پایین جامعه انگلیس قرن نوزدهم، قرار داده است. ژرفساخت رمان «اولیس» جیمز جویس، قسمت دوم از حماسه «ایلیاد و اودیسه» هومر است. از این نمونهها در زبان انگلیسی قدیم و جدید میتوان نمونههای فراوانی از رمان، نمایشنامه و شعر ذکر کرد که هر یک، اسطورهها و روایتهای حماسی و حتی فولکلور گذشته را دستمایه خود قرار دادهاند.
در زبان فارسی، اما این رویکرد به سنت ادبی واجد آن اهمیتی نیست که در زبانهای دیگر است. با وجود غنای ادبیات کلاسیک فارسی، هنوز از قصههای گذشته در آفرینش آثار معاصر استفاده درخور نشده است.
قصههای شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی و سایر منظومههای فارسی، میتوانند مضمونهای گیرا و والایی برای رمان، نمایشنامه، شعر و سینمای معاصر فارسی فراهم کنند.