نوزدهم مهرماه ۱۳۱۹ در شهر اراک، در خانواده بازاری معتبری به نام بنایی، دختری به دنیا آمد که نامش را صدیقه گذاشتند و بعدها به نام «پوری بنایی» مشهور شد. کمتر از یک سال پس از تولد پوری بنایی، متفقین ایران را اشغال کردند اما سرنوشت او را اشغال دیگری رقم زد؛ در سال ۱۳۵۷ وقتی او در اوج شهرت و محبوبیت بود، حکومت ایران دست کسانی افتاد که سینما آتش میزدند و رهبرشان روحانی متحجری بود که میگفت: «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم» و دایره تنگ دیدگاه او و اطرافیان چاپلوسش از «فحشا» به پوشاندن موی زنان خلاصه میشد و چنین شد که زنان به طور کلی از عرصه هنر حذف شدند و بازیگران مشهوری مانند پوری بنایی برای همیشه اجازه حضور روی صحنه تئاتر را از دست دادند و دیگر جلوی دوربین سینما قرار نگرفتند و عکسشان بر سردر سینماها آویخته نشد.
این روزها پوری بنایی ۸۱ ساله شده است. او همچون سایر همدورهایهای خود سالها است که در قلب مردم ایران زندگی میکند و گذشت سالها از یادش نمیکاهد.
پوری شش ساله بود که همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و در محله نواب ساکن شد. پدر و مادرش هر دو انسانهای فرهیختهای بودند، برای همین او توانست به هنرستان برود و در کلاسهای لیلی لازاریان باله بیاموزد. پس از گرفتن دیپلم با نصرتالله وحدت که از بستگان نسبتا دورشان بود، آشنا شد و وحدت توانست رضایت پدرش را بگیرد و او برای بازی در فیلم «عروس فرنگی» انتخاب شد. پوری بنایی در همان فیلم اول بسی خوش درخشید و تازه دهه سوم زندگی خود را آغاز کرده بود که سیل پیشنهادهای مختلف به سویش سرازیر شد.
او خود در مصاحبهای، در پاسخ به سوالی در مورد کلاسهای بازیگری میگوید: «در آن زمان وزارت فرهنگ و هنر دورهها و کلاسهای چهارسالهای برای هنرپیشگی برگزار میکرد. من برای هنرپیشگی مدتی به آمریکا رفتم و در نیویورک نزد خواهرم بودم و مدتی هم در وزارت فرهنگ و هنر دوره دیدم. ولی اینقدر راجع به سینما مطالعه داشتم که مثلا الگوی من آدری هپبورن بود که تمام فیلمهایش را میدیدم و از او بازیگری را یاد میگرفتم و با همین عشقی که به سینما داشتم، همهچیز را دنبال میکردم.»
در ادامه همین مصاحبه او میگوید: «خوشبختانه من حدود ۸۸ فیلم بازی کردم که ۱۰ تا از آنها فیلمهای مشترک بود. دو فیلم با آمریکاییها، یکی با فرانسویها، با ترکیه شش تا و یکی هم با ژاپنیها.» در مصاحبه دیگری او یادآور میشود که بعد از سال ۱۳۵۷، چند سالی ممنوعالخروج بوده و مرتب بازجویی و بازخواست میشده است که در این فاصله، چند قرارداد بازی در فیلمهای خارج از ایران را از دست میدهد و روزگار چنین میشود که آخرین بازی او در سینما در فیلم «مریم و مانی» به کارگردانی کبری سعیدی باشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
خود کبری سعیدی جزو اولین کارگردانان زن سینمای ایران است که او را به نام «شهرزاد» میشناسیم و در فیلم «قیصر» (مسعود کیمیایی) نقش «سهیلا فردوس» را بازی کرد و ژاله کاظمیان به جای او صحبت میکند. داستان زندگی ویران شده شهرزاد خود داستان پر آبچشم دیگری است که تاکنون چند مستند از آن ساخته شده است.
همه میدانند که بازی پوری بنایی در نقش «اعظم» در فیلم «قیصر» او را بیش از پیش مطرح کرد اما بسیاری نمیدانند که این فیلم با ۱۰۰ هزار تومان پولی که به عنوان وام از طریق بهروز وثوقی به مسعود کیمیایی داده شده بود، ساخته شد و چک دستمزد خانم بنایی که ۳۰ هزار تومان بود هم برگشت خورد و اکنون در موزه سینمای ایران است. جالب است بدانید که «قیصر» به دلیل صحنههای خشن توقیف شده بود اما با روابط دوستانه بین پوری بنایی و شهبانو فرح پهلوی، صحنههای خشن کوتاه شدند و فیلم اجازه نمایش گرفت. این فیلم تا سالها پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود و میلیونها ایرانی در سال ۱۳۴۸ به تماشای آن رفتند و میلیونها تومان که آن زمان با کمی از آن میشد یک پیکان خرید، به جیب تهیهکنندگان سرازیر کرد اما پوری بنایی حتی به دستمزد خودش هم نرسید.
پوری بنایی با کارگردانان و بازیگران بزرگ ایرانی و جهان بازی کرده و در دو فیلم فریدون گُله هم حضور داشته است. بنایی در مصاحبهای میگوید: «فریدون گله برای من بسیار عزیز بود و هست. «مهرگیاه» گله قشنگترین اثری بود که در آن حضور داشتم. مخصوصا که بازیگر روبهروی من علی نصیریان عزیز بودند. از «مهرگیاه» خاطرات بسیار خوب و شیرینی برایم باقی مانده است و همیشه گفتهام که مهرِ «مهرگیاه» در دلم مانده است.»
اما متاسفانه همان پنجاهوهفتی که سینما را به آتش کشید، کارگردان بزرگی مانند فریدون گله را هم منزوی کرد. فیلم دومی که بنایی با فریدون گله کار کرد، «ماه و همهمه»، محصول مشترک سینمای ایران و آمریکا، بود. او در این مورد میگوید: «گله فیلمساز فوقالعادهای بود و «مهرگیاه» اولین همکاریام با ایشان بود. آخرین تجربه مشترک سینمایی ما برمیگردد به «ماه و همهمه» که محصول مشترک سینمایی ایران و آمریکا بود. فیلمی که بازیگرانی شناختهشده چون میکی رونی و جان آیرلند در آن حضور داشتند و با انقلاب اسلامی نیمهکاره رها شد و متاسفانه هیچوقت کامل نشد. بعد از انقلاب هم فریدون گله دیگر نتوانست فیلم بسازد و روزبهروز منزویتر شد و از بین رفت.»
در مورد پوری بنایی و عشق او به سینما و بازیگری هزاران کلمه میتوان نوشت. عشقی که در فردین و ناصر ملکمطیعی و بهروز وثوقی و دیگران هم بود و برای دستیابی به این عشق حاضر بودند هر باجی بدهند تا بتوانند بازی کنند. باجها را دادند اما هرگز اجازه بازی به آنها داده نشد. ناصر ملکمطیعی تنها در فیلم «نقش نگار» (علی عطشیانی) به سرمایهگذاری بابک زنجانی، نقش کوتاهی داشت که تنها نفی بازیهای بزرگ او بود. پوری بنایی نیز در کنار ۱۰۶ بازیگر زن دیگر در فیلم «شیرین» کیارستمی حضوری کوتاه داشت که نه سودای بازیگریاش را درمان کرد و نه چیزی از این غم جدایی کاست.
پوری بنایی چه پیش از ۱۳۵۷ چه پس از آن، همواره در امور خیر پیشقدم بوده است و اکنون هم با نهادهای مردمی مستقلی که برای مستمندان و بیپناهان فعالیت میکنند، همکاری تنگاتنگی دارد. او هرگز ازدواج نکرد و فرزندی هم ندارد و خود را وقف مردمی کرده است که دوستش دارند و دوستشان دارد.
نمیتوان از پوری بنایی گفت و از خواهرش اکرم بنایی که به نام «اکی بنایی» معروف است، چیزی نگفت. او هم با شمشیر «خواندن زنان ممنوع» از کاری که دوست داشت محروم شد و اکنون سالها است در آمریکا زندگی میکند و گاه میخواند.