وای اسرائیل کشته شد
آخ آخ، خیلی بد شد. در حالی که «گنجشکهای درنده» پمپبنزینهای تهران را تبدیل به سقاخانه کردهاند، (به جای بنزین، به رانندگان تشنه، آب میدهند.) اسرائیل برای اینکه از قافله هکشدگی عقب نماند، ناله سر کرده که ای داد بیداد:
«هکرهای ایرانی نام و اطلاعات هزاران نوجوان آموزشی ارتش اسرائیل را هک کردهاند. این اطلاعات شامل نام، آدرس، شماره تلفن، اطلاعات حساس شخصی مربوط به اوضاع روحی و یا سطح درآمد و موقعیت اجتماعی این سربازان و خانوادههایشان بوده است.»
بدبخت شد دشمن! اطلاعات کشندهای لو رفته. اسرائیل چه خاکی میخواهد به سرش بکند؟
«-الو. اسرائیل. دیس ایز شمخانی. سردار شمخانی. لیستن مستر اهود. آی نو یو آر نوجوان اینساید اسرائیل میلیتاری. آی هو یور تلفن نامبر! آی نو یو هَو سیستر اند عمو اند پسرخاله. اند آی نو یور دایی ایز لیتل مشنگ. وی آر هکینگ یو.»
فکرش را بکنید که چگونه فقط با یک پیام تلفنی کوتاه، میتوان روحیه نفرات ارتش دشمن را متزلزل کرد و اسرائیل را درهم کوبید. اسرائیل حق دارد جیغ بزند.
از این طرف هم اسرائیل میتواند تا فیهاخالدون آدمهای گنده جمهوری اسلامی دوربین بیندازد، بدون هک. (اصلاً آنها بلد نیستند هک بکنند.) بدبختی اینجاست که رژیم خودش اطلاعات به دشمن میدهد. فکرش را بکنید همین عکسی که از استاندار تهران منتشر شده چه اطلاعات باارزشی درباره احوال روحی و سلامت جسمی و سطح درآمد و وضع بهداشتی استاندار تهران به اسرائیلیها میدهد. تازه نوجوان آموزشی هم نیست. (نه چک زدیم نه چونه – عروس اومد تو خونه.)
***
بگذریم. بیش از این موضوع را نمیشکافم. این سروده من هم ربطی به ماجراهای هکی اخیر ندارد. نشسته بودم داشتم ماستم را میخوردم که عزیزی با واتساپ این عکس غمانگیز را برایم فرستاد.
استاندار مستضعف
بحرطویل تَتَلّو و رئیسی
«بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات فارسی است. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدیتر مانند مرثیهها و مُناظرهها نیز با قالب بحرطویل نوشته شدهاند.» دانشنامه فارسی
از شما چه پنهان من در این پنجاه شصت ساله هیچوقت بحرطویل ننوشتهام. جرئت نکردهام، چون برای خواننده خطرناک است. این اول بار است و از آنجا که یک-نفس خواندن آن ممکن است به سلامت خوانندگان آسیب بزند، پیشتر آن را در انتشاری محدود به امتحان گذاشتهام. (تست زدهام). خوشبختانه هنوز هیچکس طوریش نشده.
بحرطویل تَتَلّو و انتخاب رئیسی
یک نفر آمده با نام رئیسی به چه خیطی به چه پیسی که بود شهره به انواع خبیثی و همان است که در دوره قبلی شده بوده همه جا یار تتلو و گرفتار تتلو که شود بهرهور از گرمی بازار تتلو و برفته ز پی او و بینداخت به او رو که حمایت بکن از بنده که این بنده شرمنده شوم یک پرزیدنتی و فرمان بدهم بر وزرا و سفرا و وکلا و بدهم پست به جمع رفقا نیز خودم سر بکشم پپسی کولا و به بقیه بدهم درد و بلا و بروم خدمت آن رهبر عظما و کنم از تو حکایت وَ بگویم که تتلو شده سرباز ولایت بود آماده پی قتل و جنایت نه بترسد ز مجازات و شکایت و پس از جلب عنایات موافق ز همان رهبر عظما بدهم من به تو یک شغلی و پستی و مزایای درستی و تو بنشینی و آواز بخوانی و سلبریتی بمانی و همی داد خود از کهتر و مهتر بستانی.
پاسخش داد تتلو که بنازم به چنین رو تو شعور و شرفت کو که بخواهی پرزیدنت شوی یکه و تنها و خودت را برسانی به رفاهی و شوی صاحب یک مسند و جاهی و کنی آنچه خواهی و فرستی من بیچاره به دنبال نخودهای سیاهی نه عزیزم خودتی رأی اگر گشت فراهم مبر از یاد مرا هم که ریاست بنماییم به جمهور دوتایی بله با هم که یکی روز تو باشی پرزیدنت و یکی من مثلاً شنبه تو یکشنبه من و بعد دوشنبه تو و من نیز سهشنبه و همینطور الیآخر هفته که دوتایی سر نوبت بنشینیم به کاخ پرزیدنتی جمهوری اسلامی ایران و شود قسمت ما شهرت و اقبال جهانی.
این سخن را که رئیسی بشنیدی ز رخش رنگ پریدی و یکی آه کشیدی و بگفتا پسرم آنچه ز حلقوم تو برجست برون داد مرا حال جنون کرد غم بنده فزون طی بکنم با تو کنون که پرزیدنت شریکی نتوان داشت و این شغل بود یکنفری یک پرزیدنت بخواهد همه مملکت و سهم تو این است که من پارتیات باشم و هر کار خلافی که بخواهی بکنی حامی تو باشم و از جمله که بانکی بزنی فیالمثل و شعبه صندوق پسانداز کنی باز و بسی وعده به مردم دهی آواز و خودت رانتخوری را کنی آغاز و سرانجام به پرواز درآیی روی آنجا که فلانی و فلانی و فلانی همه رفتند همانطور که آن خاوری و پشت سرش یاوری و داوری و غیره گرفتند بسی بهره از این کار و ندیدند زیانی.
مشت خود کوفت کف دست تتلو و به خشم آمد و زد داد کهای مردک جلاد بسی ننگ ترا باد که دزدی بدهی یاد به من شرم نداری که بخواهی بشوی بهرهور از شهرت من تا ببری رأی جوانان و مرا هست سه میلیون و صد و بیست و سه تا فالوور دست به نقد و همه آماده به رأی اند و به سعیاند که ما هر دو به آرای زیادی ز رقیبان ببریم و به شراکت بنشینیم به کاخ پرزیدنت و تو انگار برآنی که مرا قال گذاری و سرم شیره بمالی و بخندی! دبفرما بنشین بر سر این شست و به اینجام بزن دست و ببین قد دهان تو اگر هست بخور تا بشوی مست عجب رذل و عجب پست و عجب دوستی زورچپانی.
دوره بعد همان رهبر عظما به لج هرچه تتلو همه جا کرد حمایت ز همان مردک جلاد و به او گفت نکش منت امثال تتلو خود من مثل تتلوی توام قدرت بازوی توام از همه سو سوی توام تا بشوی منتخب و کون تتلو چه بسوزد ز چنین واقعه و همچو شتر خواب ببیند همه شب دانه پنبه چه دوشنبه چه سهشنبه و فراری بشود جانب ترکیه و تو راحت و آسوده بمانی.
و چنین شد که رئیسی به لج هرچه تتلو پرزیدنت شد ای دوست نوشتم که بدانی.
***
فیسبوک همگانی هادی خرسندی