مصطفی الفقی
مدرنیته و غربی گرایی، دو مفهوم مختلف است که به صورت اغلب و به گونه ای ناخود آگاه با هم آمیخته شده است. با آن که مدرنیته به معنی نوگرایی و حرکت به سوی پیشرفت و بهره برداری بهتر تجارب بشری است اما در تصور جوامع شرقی، مدرنیته، روی دیگر سکه غرب گرایی را نشان می دهد. علت فراگیری این تصور نادرست در بیشتر کشور های شرقی، ناشی از گمان و توهمی است که غرب را یگانه منبع پیشرفت و مدل نوگرایی و تکامل می دانند.
همین کوتاه اندیشی باعث شده است تا کلیه عوامل پیشرفت اقتصادی، فناوری و حتی سیاسی تنها در فرهنگ غرب جستجو شود، تمامی منابع نو گرایی، اندیشه های متعالی و ایده های مترقی، بایستی از غرب وارد شود. کشورهای پهناور شرقی و تمدن های باستانی در چین، هند، میان رودان، مصر و سایر مناطق شرقی در محرومیت به سر می برند و در این گستره عظیم جغرافی هیچ عامل و انگیزه ای برای نو آوری و پیشرفت وجود ندارد.
اما اکنون زمان آن رسیده است تا این تصور نادرست و باور غلط که مدرنیته را با غرب گرایی و عقب ماندگی را با شرق، پیوند داده است، تصحیح شود تا همگان بدانند که تصور موجود، عاری از حقیقت است. ملت های شرقی، ذخیره فرهنگی بزرگ و مدنیت گرانبهای دارند که می تواند به عنوان منبعی الهام بخش برای پیشرفت تمدن بشری به کار گرفته شود. علی رغم این توشه عظیم فرهنگ و تمدن شرقی، اما تفکر معاصر، همواره سعی داشته است تا مدرنیته را با غرب پیوند زند.
جنبش نیرومندی که در این اواخر ظهور کرده است در تلاش برای اثبات این حقیقت است که اندیشه های مدرنیته لزوما زاده غرب نیست بلکه مدرنیته می تواند زاده شرق و قاره آسیا باشد.
داشته ها و تجارب هنگفت چین، هند، ژاپن و دیگر کشورهای شرق، افسانه ی پیوند میان مدرنیته و غرب گرایی را به صورت کامل منتفی می کند. بدین ترتیب می توانیم با صراحت اعلام کنیم که مدرنیزاسیون لزوما به مفهوم غربی شدن نیست:Modernization is not always Westernization، در اینجا به تفسیر برخی الگوهای پیشرفت و نوسازی می پردازیم:
اول، پیوند دادن مدرنیته با غرب گرایی، تصور نادرستی است که از زمان استعمار به میراث مانده و هدف از آن، برتری نژاد سفید بر سایر نژاد های بشری بوده است. در این تصور، احساسات تبعیض گرایی و نژاد پرستی موج می زند، مانند این که تفکر نازی و حس برتری نژاد آرایی را به همه ای ملت آلمان پیوند دهیم.
هیچگاه نمی توان گفت که یک تمدن معین، یک فرهنگ مشخص و یا یک نژاد خاصی از بشر، پرچمدار و پیشاهنگ مدرنیته و تجدد گرایی در دنیای مدرن است. در پیشرفت تمدن بشری همه ای ملت ها، توده ها و نژاد های مختلف بشری سهم دارند.
دوم، میراث توانگر و پرمایه ای فرهنگی ملت های کهن، مانند" چین، هند، میان رودان و مصر می تواند به عنوان ذخیره بزرگی برای ابتکارات و نو آوری های مدرن به کار گرفته شود. همین ملت های باستانی، تمدن های عظیمی را در کرانه های رود خانه ها بنیاد نهادند و اگر زمانی دچار رکود و عقب ماندگی شدند، بدین معنی نیست که از "ژن های" برتری که نژاد سفید بشر آن را تنها در خود می بیند، محروم باشند. شاید میراث فرهنگی و دیدگاه انسان شرقی در مواردی از همتای غربی او فراتر باشد.
در گذشته، پیشرفت های علمی و هنری چین باستان، شهرت جهانی داشت، حتی پیامبر بزرگ اسلام نیز در حدیثی که فرموده اند: «به دنبال علم و دانش بروید حتی اگر در چین باشد»، به اهمیت فراگیر علم و دانش در چین اشاره کردند. مهارت فوق العاده مصریان در ساخت اهرام و پیشرفت دانش شیمی در مومیایی کردن اجساد مردگان، نشان از عظمت علمی مصر باستان دارد. مسلم است که دوره پیشرفت و برتری علمی همواره در گردش است و از یک جمعیت و ملت به دیگری منتقل می شود، اما این که پیشرفت و برتری علمی منحصر در جهان غرب و ملت های غربی باشد، عاری از حقیقت است.
سوم: ملت های شرقی جنبش بیداری تازه ای آغاز کردند، در آغاز قرن بیستم، زمانی که ژاپن آسیایی، روسیه ی اروپایی را شکست داد، برتری کشورهای شرقی آشکار شد. این تنها یک پیروزی در جنگ نبود بلکه ملت های شرقی آن را فراتر از یک موفقیت گذرا می دانستند، در شرق جشن و شادی بر پا شد. در واقع این پیروزی شگفت انگیز شرق در برابر دنیای غرب بود که همه ی برتری ها را منحصر به خود می دانست. مصطفی کمال، رهبر مصر در کتابی که به عنوان "خورشید تابان"، نوشته بود، ژاپن را ستایش کرده و پیروزی های آن را دستاوردی برای دنیای شرق تلقی کرد. شاید تا کنون نیز برخی بدین عقیده باشند که پیشرفت و ترقی، توشه ای است که تنها در انحصار کشور های اروپایی و همتا های آن ها در آمریکا قرار دارد. این افسانه، در حقیقت به پایان رسیده است، ملت های شرقی بایستی انگیزه های پیشرفت و ترقی که می تواند معادله تمدن را تغییر دهد، در عمق فرهنگ خود جستجو کنند.
چهارم، اسطوره برتری نژاد سفید ناشی از یک مفهوم نژادپرستانه است که نباید مورد سنجش قرار گیرد. واقعیت نشان می دهد که پیشرفت، برتری و تفوق، ویژگی های انسانی است که به نژاد و گونه معینی از جامعه بشری تعلق نمی گیرد. تمدن های باستانی که زمانی در فراز و سپس در فرود بودند، می توانند دوباره احیا شوند، دیدگاه های برتر باستانی قابلیت آن را دارند تا تبدیل به ایده های نوین شوند. پذیرفتن تصور برتری منحصر به فرد غرب، خلاف حقیقت است، پیوند گسترده و تأثیر پذیری تمدن و فرهنگ ها در طول تاریخ، تصور نادرست برتری غرب را منتفی می کند.
جهش پیشرفت اخیر در ویتنام آسیایی و رواندای آفریقایی نشان می دهد که تلاش های مدرنیزاسیون می تواند به طور ذاتی از کشورهای کوچک آغاز شود و لزومی نیست که تمدن همیشه از ذهن اروپایی سرچشمه بگیرد.
پنجم، متقاعد ساختن کشورهای آسیایی، آفریقایی و حتی کشورهای لاتین به پذیرفتن این واقعیت که منابع فرهنگی در تمدن های این ملت ها می تواند انگیزه ای برای رسیدن به پیشرفت های معاصر باشد، منجر به ظهور یک بیداری و رنسانس تازه می شود. این تجربه در بسیاری از کشور ها، عملا نتیجه داده است.
آیا چین امروز، همان کشوری است که چند قرن پیش در ورطه ی جنگ های مواد مخدر قرار داشت؟ آیا هند تا کنون، همان کشور خرافات، اوهام و افسانه ها است؟ نه البته، امروز اوضاع کاملا تغییر کرده است و ما شاهد پیشرفت های فکری و توانایی های هستیم که شایان ستایش است.
ویژگی انسان در تمام زمان ها و مکان یکسان است، اما این ذهنیت و اراده انسانی است که خلاقیت و مدرنیته را به وجود می آورد. پیشرفت و تهاجم عظیم چین در جهان معاصر، از جمله در بازار های آمریکا، نشان می دهد که ترقی و تمدن، تنها در ذهن و اندیشه ای دنیای غرب نیست بلکه همه ای انسان ها در هر گوشه و کنار جامعه بشری، بدون هیچ تبعیض و تمایزی در این تحول بزرگ سهم دارند.
در واقع، سیر پیشرفت و تمدن، امروز از غرب به سوی شرق در حرکت است، جنگ تجاری و اقتصادی کنونی میان چین و کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده نشان از پیشرفت و برتری شرق دارد. پیشرفت های ایالات متحده آمریکا معیار نهایی ترقی و تعالی انسانی نیست، تمدن های انسانی همواره در فراز و نشیب قرار دارد و هرگز در انحصار ملت و سرزمین معینی باقی نمی ماند.
امروز بسیاری از کشورهای عربی، پیشرفت و تمدن را در شرق می بینند و به منظور رسیدن به پیشرفت های چشمگیر تجاری و صنعتی، حرکت خود را در جاده ابریشم، به سوی چین، ژاپن و هند آغاز کرده اند. با توجه به اهمیت روز افزون چرخه پیشرفت در شرق، کشور مصر در سال های اخیر، راهبرد جدیدی را در مسیر توسعه و ترقی اتخاذ کرده و در راستای احیای مجدد جاده ابریشم فعالانه سهم گرفته است. تحول شگفت انگیز شرق با عبور از این گذرگاه تاریخی و پهنه ی جغرافی، درخشندگی تمدن شرق را با تابش تمدن غرب یکجا می کند و تصور فراگیر و نادرستی که مدرنیته و غرب گرایی را دو روی یک سکه می پندارد را نفی می کند.