ذهنیت بی‌رحمانه پوتین از «پیروزی» و خطر بزرگی که متوجه ترامپ است

دونالد ترامپ به خود می‌بالد که استاد معامله است، اما این پوتین است که هنر «پیروزی» را به کمال رسانده است‌ــ هنری که اغلب اشارات تحقیرآمیز، بی‌اعتنایی‌ها و نمایش قدرت را شامل می‌شود

دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین‌ــ REUTERS

درک اینکه ولادیمیر پوتین در آستانه نشست سرنوشت‌ساز با دونالد ترامپ در آلاسکا چگونه می‌اندیشد یعنی درک اینکه رهبر روسیه به چه عادت کرده است: در داخل، سلطه‌گر اما در بیشتر دنیای دموکراتیک، مطرود و منفور دیده می‌شود.

از دید پوتین، نشست روز جمعه فرصتی برای بازگشت باشکوه به صحنه بین‌المللی و بازی روانی پیچیده‌ای با رهبر آمریکا است که او نیز متمرکز بر این است که «پیروزی» در پایان دادن (یا به بیان دقیق‌تر، متوقف کردن) جنگ اوکراین چه تاثیری بر نشان ویژه شخصی‌اش خواهد گذاشت.

معادلات نشستی که پیشاپیش ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین را به حاشیه رانده است‌ــ و رهبران اروپایی را واداشته تا نشستی جداگانه‌ در برلین برگزار کنند‌ــ تحت تاثیر نیازهای دو مرد خواهد بود که هر دو غرور و منیت عظیم اما شکننده دارند.

برای پوتین، این به‌معنای بازگشت به جنبه‌ای از جنگ سرد است که مدت‌ها در آرزوی احیای آن بوده است: رابطه‌ای دوجانبه میان مسکو و واشینگتن که جایگاه رهبران اروپایی را تنزل می‌دهد و باشگاهی از «پیروزمندان» نو‌امپریالیستی ایجاد می‌کند. هر اقدامی که نقش قدرت‌های اروپایی و ناتو را کمرنگ کند از دید کرملین یک امتیاز محسوب می‌شود‌ــ قوانین قدیمی بازی شوروی همچنان برقرارند.

در همین حال، ترامپ به‌ دنبال بهترین شرایط برای عقب‌نشینی‌های آمریکا از تعهدات پرهزینه خارجی است، به این معنا که نتایج نشست بیشتر ظاهری خواهد بود تا واقعیت پایدار؛ نشانه‌ای نمایشی که تنها روابط «ویژه» مهم رابطه میان مسکو و واشینگتن است. سکه رایج موفقیت برای شرکت‌کنندگان تصویر شراکت آن‌ها است‌ــ پیامی که قرار است در لندن، برلین، پاریس، و همچنین پکن طنین‌انداز شود. هر نگرانی دیگری، به‌‌اصطلاح تحقیرآمیز روسی، «پوستیاکی» است‌ــ یعنی سیب‌زمینی کوچک.

ترامپ و پوتین در جست‌وجویی بی‌رحمانه برای موفقیت که با شخصیت و میل آن‌ها به کنترل‌گری گره خورده است، متحد شده‌اند. هرچند نظام‌‌ها، زندگی‌نامه‌ها و شخصیت‌هایشان ممکن است متفاوت باشد‌ــ پوتین چندین حرکت را روشمندانه از پیش برنامه‌ریزی می‌کند، در حالی که ترامپ با حرکات ناگهانی که تعادل رقبا را بر هم می‌زند زبانزد شده‌ــ اما شباهت‌هایشان عمیق است.

هر دو تربیت‌شده پدرانی سختگیرند و کودکی‌شان بیشتر با انضباط شکل گرفته است تا محبت، و هر دو به بیگانگان سوءظنی عمیق دارند. میخاییل زیگار، نویسنده کتابی پرفروش درباره راهروهای قدرت کرملین که پیش از تهاجم تمام‌عیار به اوکراین که او و دیگر روزنامه‌نگاران مستقل را وادار به ترک مسکو کرد نوشته شد، می‌گوید: «پوتین ذاتا از دیگران خوشش نمی‌آید».

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

او در ادامه می‌افزاید: «پوتین سیاستمدارانی را که درباره ارزش‌های خود صحبت می‌کنند متقلب می‌داند.» دلیلش این است که فقط یک ارزش اهمیت دارد: وفاداری بی‌چون‌وچرا‌ــ چیزی که ترامپ درک می‌کند. پوتین گفته است که داستان‌های جنگی پدرش و تجربه بقا حس وظیفه‌‌شناسی و بی‌اعتمادی‌ به ضعف را در او شکل داده‌اند. رقبا در نظام روسیه‌ــ مانند رئیس‌جمهوری «جانشین» کوتاه‌مدتش، دیمیتری مدودف‌– تحت فشار، تطمیع و محدودسازی به ایفای نقش‌های پشتیبان واداشته می‌شوند.

به‌طور مشابه، مری ترامپ (برادرزاده دونالد) در کتاب «بیش از اندازه و همیشه ناکافی» نوشت سختگیری فِرد ترامپ به حد بدرفتاری عاطفی رسیده بود و در دونالد نیاز به نمایش قدرت دائمی و پرهیز از آسیب‌پذیری ایجاد کرد. این امر باعث می‌شود او نیز به سوءظن داشته باشد افراد در تلاش‌‌اند از او پیشی بگیرند‌ــ به این معنا که رقبای احتمالی مانند جی‌دی ونس باید میان ابراز دیدگاه‌های ایدئولوژیک و ابراز وفاداری مکرر و علنی به رئیسشان تعادل برقرار کنند.

با این حال، با وجود همه اختلال‌ها و خطرهایی که در دوران ترامپ متوجه هنجارهای حقوقی و دموکراتیک آمریکا است، این کشور همچنان روسیه تحت حکومت پوتین نیست. اگر با کرملین دچار مشکل شوید، دشمنان ممکن است (به‌معنای واقعی کلمه) از پنجره به بیرون پرتاب شوند‌ــ شماری غیرعادی از چهره‌های تجاری در اثر سقوط از پنجره یا شلیک در راهرو جانشان را از دست می‌دهند. هر کسی که برای اعمال کنترل مطلق اجتماعی و سیاسی مزاحم یا معاند تشخیص داده شود، به‌سادگی ممکن است در نظام زندان‌ها و اردوگاه‌ها ناپدید شود. افرادی مانند الکسی ناوالنی‌ــ رهبر پرجذبه مخالفان که با ایجاد جنبشی قابل‌توجه یک «پیروزی» به دست آورد‌ــ تحت تعقیب و آزار قرار می‌گیرند، مسموم، محکوم و در نهایت، کشته می‌شوند.

این همان ذهنیت مجموع‌ـ‌صفر [یا همه یا هیچ] در خشن‌ترین شکل است. اما این ذهنیت ریشه در ترس از شکست نیز دارد، که در مورد پوتین به رقابت میان اتحاد جماهیر شوروی و غرب پیش از سال ۱۹۹۰ بازمی‌گردد. او که تجربه آنچه شکست ویرانگر می‌دانست را پشت سر گذاشته است‌– شکستی که در آن میخاییل گورباچف را به‌دلیل منحل کردن اتحاد جماهیر شوروی و بوریس یلتسین را به‌دلیل عقب‌نشینی آشفته در صحنه جهانی، مقصر می‌دانست‌ــ جنگ اوکراین را فرصتی برای بازتنظیم بازی بزرگ قدرت جهانی می‌بیند.

از این منظر، گفت‌و‌گوها در آلاسکا اصلا درباره اوکراین نیست (که همچنان از دیدگاه پوتین «حتی کشور درست‌و‌حسابی هم نیست»، آن‌طور که یک بار به جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا، گفته بود). این مذاکرات درباره یک «پیروزی» بر آمریکا است‌– از راه دیکته کردن شرایط در موضوعی که پوتین می‌تواند تعهد آمریکا به ناتو، بزرگ‌ترین هدف دوران جنگ سرد در دیدرس رهبر روسیه، را کاهش دهد و یک رهبر غیرمتعارف و خودمحور آمریکایی را با تطمیع و سردرگم کردن، با منافعش همسو کند.

به همین دلیل است که کی‌یر استارمر، و همین‌طور دیگر رهبران اروپایی، تلاش کرده‌اند به ترامپ هشدار دهند که پوتین قابل اعتماد نیست و او دارد «بازی داده می‌شود»، به همان شیوه‌ای که یک افسر اطلاعاتی ماموری را برای دستیابی به نتیجه مطلوب هدایت می‌کند.

در حالی که ترامپ تهدید کرده است در صورتی که پوتین پس از مذاکرات فشرده در آلاسکا با آتش‌بس موافقت نکند، با «پیامدهای شدید» مواجه خواهد شد، «پیروزی» برای ترامپ اغلب در مقیاسی شخصی سنجیده می‌شود– او مدت‌ها است مجذوب ایده ساخت مجتمعی به سبک برج ترامپ در مسکو بوده است. به این معنی که معاملات ملکی، همراه قراردادهای معدنی و سرنوشت کشورها، ممکن است در ترکیبی از توافق‌های شخصی و دولتی قرار بگیرند‌ــ مسئله‌ای که برای متحدان غربی بسیار دشوارتر است درباره‌اش هشدار بدهند.

در طول سال‌ها، من صدها صحنه از عزم پوتین برای خلق «پیروزی» را شاهد بوده‌ام‌‌ــ که اغلب نتیجه سیاست‌ها و رویکردهایی بوده است که در وهله نخست، تحت نفوذ پوتین به سوءمدیریت یا فساد کشیده شده‌اند. یکی از بخش‌هایی که در بیش از دو دهه حکومتش برجسته است به‌سادگی با عنوان «لحظه خودکار پوتین» شناخته می‌شود.

در سال ۲۰۰۹، او تصمیم گرفت اولگ دریپاسکا را مهار کند، الیگارش آلومینیوم و نیکل که اختلافاتش به توقف تولید در کارخانه نوریلسک و پرداخت نشدن حقوق کارگران منجر شده بود. پوتین این را فرصتی عالی برای نمایش تحقیر دید‌ــ او رسانه‌های روسیه را دعوت کرد تا شاهد حمله‌اش به دریپاسکا به‌‌دلیل «بی‌کفایتی و طمع» باشند و از او بخواهد تعهدنامه‌ای برای پایان دادن به این اختلاف امضا کند. وقتی دریپاسکای به‌شدت عصبانی با بی‌میلی این کار را انجام داد و در حالی که خودکار هنوز در دستش بود با شانه‌های خمیده داشت می‌رفت، پوتین صدایش زد که برگردد و گفت: «خودکارم را پس بده.»

تشدید تحقیر از طریق حرکات، بی‌اعتنایی‌ و نمایش قدرت رویه معمول پوتین است. روس‌های سرشناسی که زمانی در پی نزدیکی به او بودند به‌راحتی ممکن است با سردی و بی‌اعتنایی مواجه شوند. یکی از آخرین «مینی‌گارش‌ها» [الیگارش خرده‌پا] که به پوتین نزدیک بود و هنوز در بریتانیا زندگی می‌کند، به پوتین درباره آشنایی مشترک گفت که قصد ازدواج با شریک زندگی انگلیسی‌اش را دارد و پرسید آیا از طرف پوتین به او سلام برساند یا خیر. پوتین در پاسخ گفت: «مگر در روسیه زن زیبای کافی برایت پیدا نمی‌شود؟»

«پیروزی‌های» ترامپ و پوتین در این هفته در زمان‌بندی‌های متفاوتی تعریف می‌شوند. ترامپ خواهان جایزه نوبل برای پایان دادن به جنگ‌ها است‌ــ و، در آخرین دوره‌ تکیه‌اش به کرسی رهبری آمریکا عجله دارد تا با اروپا به توافقی جدید برسد که آمریکا دیگر پشتیبان اصلی دفاع از اروپا نباشد. اما چشم پوتین به تضعیف زلنسکی دوخته شده است، کسی که پوتین از او نفرت شخصی دارد زیرا با ایستادگی مقابل او در جنگ، تحقیرش کرده است.

اما زمان به نفع پوتین است تا بهترین نتیجه را از این توافق بگیرد‌ــ در حالی که ترامپ با روز و هفته‌ حساب می‌کند. هر نتیجه‌ای که این هفته رقم بخورد، اوکراین به ساتراپ مسکو که پوتین هنگام حمله به سرزمینی که حتی آن را «یک کشور واقعی» نمی‌داند در نظر داشت، تبدیل نخواهد شد. تمایل به اعلام برتری بر نیاز به ترسیم درگیری به‌عنوان پیروزی‌ای استوار است که از هر دو رهبر بیشتر عمر کند. موضوع اصلی برای هر یک از آن‌ها این است که بشود آن را در داخل کشور به‌عنوان پیروزی شاخص قبولاند– حتی وقتی «توافقی» آشفته و تحقق‌ناپذیر مشکلات و خطراتی بسیار بیشتر از آنچه حل می‌کند ایجاد کند، و فقط به اوکراین محدود نمی‌شود.

این همان چیزی است که این دست‌پخت آلاسکا شبیه آن خواهد بود‌ــ خیال واهی، نه راه‌حل. و این به مذاق هر دو طرف خوش می‌آید.

آن مک‌الووی خبرنگار پیشین روسیه/اوکراین و سردبیر نشریه پولیتیکو است

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه