با رفتن مصباح یزدی، جمهوری اسلامی مثل چهارپایه است که یک پایهاش شکسته است، و از یک منظر مثل هزارپایی ست که یک پایش را از دست داده. (از دست دادن پا، از شاهکارهای زبان شیرین فارسی ست. تازه یک نفر را میشناسم که در تصادف، یک دستش را از دست داده بود!)
بههرحال گمان میکنم تمثیل هزارپا بهتر باشد چرا که الان بعد از چهل سال، در عمق دخمهها و بیغولههای حوزه، از اینجور مصباح یزدیها زیاد سرمیکشند بیرون.
ویکیپدیا، چه میگوید:
اسمش «تقی گیوهچی بوده» که فایده نداشته، مصباح یزدیاش کرده که بهش بیاید. به روایت خبرنگار ما، نام اصلی او تقی «گیوه چین» بوده که در جوانی به مساجد میرفته و از کفشکن مسجد، گیوههای نو را دستچین میکرده.
تولدت مبارک قرآن!
«پسرش مجتبی میگوید مادر حاجآقا در زمان حاملگی خواب دیده بوده که قرآن متولد شده» (نگفته جلد چندم؟) «و مفسر خواب به آنان میگوید که فرزندی که متولد میشود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامی قرآن خواهد بود».
این باید کپیبرداری از حرف مجتبی خامنهای باشد که در مورد پدرش گفته بود «مادر حاجآقا در زمان حاملگی خواب دیده بوده که به جای قرآن، کتاب شعر متولد شده» و مفسر خواب به آنان میگوید فرزندی که متولد میشود پسر است و در نمایشگاه کتاب، اشعار شاملو را در دست میگیرد و نمایش میدهد.
ساواک هرگز
«فعالیتهای سیاسی - در سال ۴۸ جلسهای در حضور علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی و مصباح یزدی در منزل قدوسی برگزار میشود و از مصباح یزدی خواسته میشود که به انقلابیون بپیوندد، اما او مخالف میکند.» اول خیال میکردند عشوه میآید اما هاشمی رفسنجانی در این مورد میگوید که «مصباح یزدی ضمن حرام دانستن مبارزه، اعلام داشته که میخواهد به کار علمی و فرهنگی بپردازد.» به همین دلیل «او در دوران انقلاب هرگز توسط ساواک دستگیر یا زندانی نشد.» و اگر هنوز دوزاریتان نیفتاده، «علی خامنهای در خاطراتش گفت که او تا آخرش هم الحمدلِلَّٰه گیر نیفتاد، از بس که ایشان آرام و باملاحظه کار میکرد.». (افتاد؟)
زندهباد احمدینژاد، مرگ بر مشایی!
«در سخنانی گفت که در خواب یکی از علمای اهواز ندا آمده که برخیز و برای احمدینژاد دعا کن، زیرا امام زمان نیز در حال دعا برای رأی آوردن احمدینژاد است.» وی به خبرنگار ما هم گفت وقتی امام زمان دید زیر بغل کاپشن احمدینژاد سوراخ است، با یک فوت آن را بخیه زد.
«پس از آنکه احمدینژاد رحیم مشایی را با وجود مخالفت علی خامنهای انتخاب کرد، روابط مصباح با او به تیرگی رفت. نزدیکان مصباح یزدی مشایی را «غیرخودی»، «بودار» و عامل یا مأمور انحراف احمدینژاد میدانستند که اهل «هیپنوتیزم، مرتاضین و طلسم» است. مصباح یزدی در هفتهنامه شما وابسته به حزب موتلفه اسلامی گفت که بیش از ۹۰ درصد احتمال میدهد که احمدینژاد را شخصی (مشایی) سحر کرده باشد.» آنچه در این نقلقول جلبتوجه میکند همان «بیش از ۹۰ درصد»است که ما احتمال میدهیم ۹۳ تا ۹۴.۸درصد بوده باشد.
رفع کمبود داغ دل
«مصباح یزدی در دوران خمینی چندان فعالیتش رشد نیافت» (برای اینکه یک داغ دل بس است برای قبیلهای) «ولی در دوران خامنهای نقش سیاسی او در جمهوری اسلامی بیشتر شد.» (برای اینکه معلوم شد دو داغ دل هم کم است برای قبیلهای)
نان خامهای به نرخ روز!
«محسن کدیور در تحقیقی که درباره رهبر شدن خامنهای نوشته، نقل کرده است که مصباح یزدی خرداد سال ۶۸ در جلسهای در قم گفته بود خامنهای حتی یک صفحهٔ رسائل را بدون اعراب نمیتواند از رو بخواند. (خامنهای گفته بود اِعراب مهم نیست، ارعاب مهم است) اما پس از به قدرت رسیدن خامنهای، مصباح یزدی شروع به ستایش وی کرد.» (برای اینکه خامنهای هم شروع کرده بود فتحه ضمه کسره یاد گرفتن)
تخفیف مخصوص
«مصباح یزدی در گفتوگویی دهها صفت در ستایش خامنهای به کار برد و آخر هم گفت: مخالفت با ولی امر مسلمین یعنی علی خامنهای به نوعی شرک است و این مخالفت را مخالفت با خدا و اهل بیت میدانست.» ولی البته بعدها گفته خود را تعدیل کرد و گفت حالا با خدا و اهلبیت گاهی یک مخالفتی میشود کرد!
پایداری در پابوسی!
«او در دیداری با علی خامنهای سعی کرده بود که پای او را ببوسد که به «پابوس خامنهای» مشهور شد. مرداد ۱۳۹۹ هم، وقتی یکی از مسئولان دفتر خامنهای به دیدار او رفت، مصباح گفت «خیلی دوست داشتم پای خامنهای را ببوسم ولی موفق نشدم و خواست که به نیابت از او پای خامنهای بوسیده شود.»
این ادعا میتواند درست باشد. گفته میشود خامنهای چون میدانسته مصباح یزدی هارتر از بقیه است، از ترس هاری مضاعف، با یک نرمش قهرمانانه پایش را از دسترس مصباح یزدی دور نگه میداشته.
***