در حکومت-نظامی ویروس
توی این خانه گشتهام محبوس
صبح تا شب نشستهام دلخون
پای اینترنت و تله ویزیون
اینهمه کاردان و کارشناس
از همه میبرند هوش و حواس
گاه صحبت کنند از میهن
گاه گویند از فلان واکسن
آن یکی آمده که این هفته
چند میلیون به سوریه رفته
آن یکی آمده که شد حاضر
چند میلیون ز واکسن فایزر
پسرم میزند تشر بر من
که پدر توی خانه ماسک بزن
تلفن زنگ میزند یک بند
-یس. بفرما، -هلو مستر کُرسند!
هَو یو گات اَکسیدنت؟ این لُندُن؟
پاسخش میدهم -برو ول کن
دست او خواندهام که شیاد است
در فریب خلایق استاد است
بهر من میکند تصادف جور
تا کند قانعم به سنبه و زور
توی گوشم حدیث میخواند
که حقوقم ز بیمه بستاند
میدهد وعدههای توخالی
که بگیرم خسارت عالی
نمره بانک خواهد و پسورد
تا که موجودیم تواند خورد
گویمش من ولی تصادف، نات
برو که هرچه تف به قبر بابات!
میکنم قطع روی بیزاری
ولی البته با آی. ام. ساری
(ادب انگلیسی مشهور
کردهاینجا مؤدبم اینجور)
میشوم باز هم ولو سر تخت
میروم توی فکر یارو سخت
کاش با او ادامه میدادم
چونکه یاد تصادف افتادم
یک تصادف، شدید و وحشتناک
که از آن خوردهام هزاران چاک
من تصادف نمودهام با خویش
در حدود چل و دو سالی پیش
آنچنان از عقب زدم به خودم
که بهشدت له و لورده شدم
بعد هم گرم قیل و قال و شعار
ناگهان از جلو زدم به چنار!
عصبی، تخت گاز میرفتم
بابت اعتراض میرفتم
و تصادف چنان عجیب و غریب
که سرم رفت ناگهان ته جیب!
رادیاتور خمید مثل خمیر
خون و روغن چکید از گلگیر
گیربکسش شده ز جا کنده
پشت سگدست خم شده دنده
و عجب اینکه موقع ترمز
رفته دیفرنسیال در اگزوز
محو شد شیشه عقب در خاک
باک نابود شد، شدم بیباک!
تایر آمد نشست روی سرم
شکل آخوندها شدم خبرم!
پشت هم بوق میزدم ممتد
برفپاککن چه سینهای میزد
من خودم آن میان مچاله شدم
متوسل به آه و ناله شدم
توی چشمم که شست پایم رفت
تا به گردون فغان و وایم رفت
زان طرف هم یکی چریک رشید
آمد از سمت چپ به من کوبید
منحرف از مسیر شد ماشین
سمت بنبست سید نصرالدین
چرخ آن رفت توی جوی لجن
رادیو شد از این تکان روشن:
شاه میگفت انقلاب شده
کاخ ظلم و ستم خراب شده
گفت که گوشی آمده دستم
فکر رفع فساد هم هستم
تا که دیدم که شاه هم با ماست
خواستم آنچه را که باید خواست
گفتم این پادشه مسلمان است
پیرو آیههای قرآن است
دوست دارد امام هشتم را
رهنمایی نموده مردم را
گفته امّید ما دیانت ماست
دین اسلام ما ضمانت ماست
شاه این حرفها که فرموده
شک ندارم برای من بوده
پس پیاده شدم زدم فریاد
خط میدان فوزیه شهیاد
گره کرده بر آسمان مشتم
باند زهرا چراغی از پشتم!
دکتر از آنطرف ندا میداد
مشت خود را نشان به ما میداد
یک رفیقی که تودهای میزد
داد زد لَم یَلد و لَم یولَد
چند ساواکی و دوتا دژبان
همره ما شدند و پشتیبان
دو نفر شیخ و یک نفر چپ رو
از عقب آمدند و من به جلو
با تمام غرور میرفتم
در شلوغی به زور میرفتم
من نبودم، تمام ملت بود
همه مملکت قیامت بود
همه ضایع شده در اًکسیدنت
در حدود ۹۸ پرسنت
بله این قصه تصادف بود
واقعاً مایه تأسف بود
نه مرا پا بماند و نه کمری
از خسارت ولی نشد خبری
بله، ماشین قراضه بیمه نداشت
هیچ جز برگه جریمه نداشت
نه کسی فکر بنده افتاده
نه به من کس خسارتی داده
حال ای آن که کردهای تلفن
آی هونت اکسیدنت این لُندُن
آکسیدنتی که دشمنم میخواست؛
از جلو، از عقب، ز چپ، از راست؛
داشتم توی شهر و خانه خویش
درب و داغون شدم چهل سال پیش
چهل و یک دو سال شد بنده
درد دل دارم و دک و دنده
و فروکش نمیکند خشمم
شست پایم هنوز در چشمم ......
***
این سخنها اگر که پرت و پلاست
هموطن جان به علت کروناست
در حکومت-نظامی ویروس
بنده خل بودنم شده محسوس
کنج این خانه توی زندانم
گاهگاهی اسیر هذیانم
***
تو که اینگونهای کنون هادی!
تازه هستی در اوج آزادی
تو که در خانه خودت اینسان
باشدت حس محبس و زندان
فکر کن بر هرآنچه ایرانی
که به شهر خود است زندانی
یاد کن مردمان عاصی را
خاصه زندانی سیاسی را
***