دو شهر اروپایی قراراست بهخاطر ساحرهکشی در قرون وسطی عذرخواهی کنند: اول شهر لیر در بلژیک است که آخرینبار در سال ۱۵۹۰ میلادی، شاهد شکنجه کتلین وان دن بلوکه، ۴۰ ساله و مجرد، و سوزاندن او در بازار شهر بود. او تحت شکنجه، به ساحرهبودن و رابطه جنسی با شیطان اعتراف کرد. مادر او هم سرنوشت مشابهی داشت.
دوم، کلیسای کاتولیک در شهر کوچک آیش اشتت (ِEichstaett) در منطقه باواریا در آلمان است که متهم بود در دوران ساحرهکشی بین قرن ۱۵ و ۱۸ میلادی، حدود ۴۰۰ زن را شکنجه کرده و کشته است. در دسامبر ۲۰۲۰، این کلیسا که تا بهحال در خصوص جنایات ساحرهکشی خاموش بود، بالاخره بهوسیله کشیش جورج ماریا هانک، از آن کشتار عذرخواهی کرد و وعده داد که از نمادی به یاد قربانیان رونمایی کند. او ساحرهکشی را زخمی خونین در تاریخ کلیسا نامید.
اکنون که در دومین دهه قرن بیست و یکم بهسر میبریم، نوشتن درباره ساحرهکشی و کشتار زنان تنها بیانِ تاریخچه آن نیست. در همین چند هفته گذشته، حداقل ۵ زن در افغانستان کشته شدند. با تمرکز بر روی زنان، دو نفر از آنها قاضی، بقیه هم فعالان اجتماعی رسانهای بودند. در غنا در تابستان ۲۰۲۰، آکو دنته، ۹۰ ساله، به اتهام ساحرهگری مورد ضربوشتم قرارگرفت و کشته شد.
پیشینه ساحرهکشی در اروپا و علتهای آن
در قرون وسطی، زنان در همه عرصهها، از معلمی تا تجارت و نویسندگی و بهویژه در زمینه درمانهای پزشکی، تجربههای ویژهای داشتند. پس از آنکه از چارچوب الگوهای مسلط مردانه پافراتر نهادند، به مشکلی برای جامعه فئودالی که نخبگان آن را مردان تشکیل میدادند، تبدیل شدند. در قرنهای ۱۳ و ۱۴ نوعی اعتقاد به زنگریزی در میان کشیشان، مردان برجسته و نخبه متداول بود.
ایزابل پرز مولینا از مرکز مطالعات زنان در دانشگاه بارسلون، معتقد است که هر زن مستقلی در آن دوران میتوانست بهعنوان ساحره یا جادوگر شناخته شود؛ از زن تنها، بیوه، فقیرو مهاجر گرفته تا مزدوج، زنان دهقان، و زنانی که برای طبقات محروم کار درمانگری میکردند. در بریتانیا حتی زنانی که قادر به شنا بودند، مورد اتهام جادوگری قرار گرفتند.
ماماهای امروز، ساحرههای دیروز: زایش، تولد و جادوگری
زنانی که امروز به آنها «ماما» میگوییم، در گذشته مورد پیگرد قرار میگرفتند. دلیل این عقبماندگی فکری در قرون وسطی، وجود اندیشهای بود که تولد و زایش را نوعی کیفیت جادویی تلقی میکرد و معتقد بود ماماهایی که چنین دانشی دارند، دارای قدرت ویژهای هستند.
با نهادینهشدن علم پزشکی و دانشگاهها، تنها حوزهای که برای زنان باقی مانده بود، زایمان بود که آن هم در قرن ۱۹ از آنان ربوده شد. زنان از درمانگری و پزشکی دور نگه داشته شدند، تا آن که فردی مثل فلورانس نایتینگل متولد شد؛ زن پرستاری که در مقام دوم در قیاس با پزشکان مرد قرار گرفت.
ماری دالی، فیلسوف امریکایی (۲۰۱۰-۱۹۲۸) به پیوند ساحرهکشی با ادیان کهن، قبل از مسیحیت و پیشامردسالاری، اشاره میکند؛ برای مثال به پرستش الههها که نمود آن در زنان متجلی میشد، اشاره میکند. الههها در واقع تجسم حضور زنانه و اتوریته آنها در جامعه بودند. زن قوی، مستقل و خردمند باید با پیگرد، نابودی و خطر کشتهشدن رودررو میشد.
مورخان بر این باورند که بخش مهمی از دانش درمانی که در اختیار زنان بود، از آناتومیستها، پزشکان و داروسازان به دختران و پسران منتقل شده بود. پس از نهادینهشدن علم پزشکی در دانشگاهها، در ابتدا از ترس نفوذ زنان، این زنان خردمند در مراحل اولیه در چارچوب «شایعه»، و بعد بهطور رسمی، بهعنوان ساحره شناخته میشدند.
علل متفاوت برای ساحرهکشی؛ از درمانهای گیاهی تا رهبری قیامهای دهقانی
از جمله تواناییهای زنان که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد، استفاده آنها از گیاهان آرامبخش و ضد درد است. این پدیده مخالف نظر کلیسا بود. کلیسا معقتد بود که زنان باید زمان تولد نوزاد، درد و رنج بکشند. از سوی دیگر، این زنان خردمند توانسته بودند به روشهای سقط جنین، جلوگیری از بارداری و نیز درمان انسداد شریانهای قلب دست یابند و دارای شبکهای بودند که این دانش را به هم منتقل میکردند.
Theophrastus von Hohenheim معروف به پاراسلسوس (۱۵۴۱-۱۴۹۳)، پزشک سوئیسی است که پدر پزشکی مدرن محسوب میشود. او اعتراف کرده است که همه دانش پزشکی خود را از ساحرهها گرفته و با کشتار جادوگران، بخشی از آن دانش نابود شده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از آنجا که زنان به دانشگاه دسترسی نداشتند، درمانگری برای آنها ممنوع شد و نفوذ آنها میبایست بهتدریج ریشهکن میشد. سپس لازم بود نقطه پایانی بر صلاحیت زنانی گذاشته میشد که از ظرفیت پرسشگری درمورد تخصص افرادی که فارغ التحصیل دانشگاه بودند، برخوردار بودند. مردان متخصص، از خانوادههای مرفه و متمول بودند. کلیسا و دولت به اهمیت روند کنترل منابع دانش و پرستیژی که با خود به همراه میآورد، پی بردند. آن امر، به معنای کنترل تصمیمگیری برای زندگی، مرگ، دیوانگی و هشیاری بود. زنان طبیعتا از کل این روند و از دایره نخبگان به بیرون پرتاب شده بودند.
در ابتدا دانش پزشکی در دانشگاهها بسیار محدود بود و کمتر بهصورت عملی مطرح میشد و نمیتوانست هیچ پرسشی درمورد کلیسای کاتولیک مطرح کند. بخش عملی پزشکی در ابتدا هنوز در کنترل کلیسا، فرمولهای جادویی، آیینهای مذهبی، و دعاها بود. پزشکان به مشورت کشیشها نیاز داشتند و بدون پیروی از کلسیا، قادر به درمان نبودند. به عقیده تاریخدانانی مثل پینا کاوالو (Pina Cavallo)، رابطه معناداری میان کنترل بر علم و رابطه اجتماعی میان زن و مرد (جنسیت) وجود دارد. این همزمانی، با آزار و اذیت و ساحرهکشی همراه شد.
در عین حال، برخی از تاریخدانان نیز فرضیههای دیگری مطرح میکنند: زنان درمانگر توصیه میکردند که شهروندان مصرف شکر خود را کنترل کنند، که در تضاد با منافع کلیسا بود، زیرا تجارت شکر با درآمد سرشار همراه بود. از سوی دیگر، ساحرهکشی با شروع رنسانس در اروپا همزمان شد. آثار توماس آگوستین در قرن ۱۴ خوراک کافی را برای ساحرهکشی در اروپا تامین میکرد. متکلمین و صاحبنظران میگفتند، هر جا زنهای زیادی هستند، جادوگران هم زیادند. پژوهشهای متفاوتی نیز این فرضیه را اثبات میکنند که شکار ساحرهها اساسا یک پدیده سیاسی بوده تا مذهبی و بیشتر به روند تثبیت ارکان قدرت سیاسی مرتبط بوده است. سیلویا فدریچی در کتاب «کالیبان و ساحره»، ظهور ساحرهسوزی را به قیامهای دهقانی در اواخر قرون وسطی نسبت میدهد که زنان آنها را رهبری میکردند.
آمارهای متفاوت
پروفسور ولفگانگ بهرینگر از دانشگاه زارلند آلمان، بر اساس پژوهشهای خود تخمین میزند که حدود ۶۰هزار نفر در اروپا قربانی ساحرهکشی شدهاند که ۲۵هزار نفر آن را زنان در کشور آلمان تشکیل میدادند. تاریخدانان استرالیایی (G.R. Quaife) رقمی بین ۲۰۰هزار تا یک میلیون اعدام ساحره را تخمین زدهاند. در سال ۱۸۹۳ ماتیلد جوسلین گاژ (Matild Joslyn Gage) رقم ۹میلیون نفر را تخمینزده است که ماری دالی، پژوهشگر آمریکایی، آن را به واقعیت نزدیک دانسته است. از نظر جغرافیایی، شکار ساحرهها از کوههای ایتالیا و آلمان آغاز شد و بهسرعت به فرانسه، بریتانیا، شمال اروپا و اسپانیا کشیده شد.
در آلمان، فرانسه و بلژیک، آزار و اذیت زنان بهمراتب خشنتر و شدیدتر از کشورهای دیگر بود. تفاوت چندانی بین کلیسای کاتولیک و پروتستان در این زمینه دیده نشده است. برای مثال، شکنجه در اسپانیا به یک ساعت محدود بود، درحالی که در آلمان از یک روز تا ۴ شبانهروز میتوانست طول بکشد. در باسک، بیشترین محکومیتها صادر و اجرا میشد و تنها در کاتالونیا، بین سالهای ۱۶۱۶ تا ۱۶۱۹ میلادی، ۳۰۰ زن به چوبه دار سپرده شدند.
این زنان محاکمه، و برای دریافت اعتراف از آنان، شکنجه میشدند. ایزابل پرس مولینا معتقد است محاکمههای مختلف نشان میدهد که مرگومیر نوزادان در آن دوران، یعنی دورانی که بیماریها و بیتوجهی و اذیت و آزار کودکان میتوانست بهراحتی به فردی در خارج از حوزه خانواده نسبت داده شود، یکی از علل اتهام ساحرهکشی و رابطه جنسی با شیطان بود.
شروع و پایان کابوس ساحرهکشی
ساحرهکشی از قرن ۱۴ تا قرن ۱۷ طول کشید. نقطه اوج آن در قرن ۱۶ میلادی بود. شروع «تفتیش عقاید» جادوگران و ساحرهکشی، با نوشتن کتاب «چکش علیه جادوگری» در سال ۱۴۸۶ به قلم دو آلمانی به نامهای هاینریش کرمر (کشیش) و یاکوب اشپرینگر کلید خورد.
در ابتدای قرن ۱۷، تنها یک «شک» میتوانست به مرگ متهم بینجامد و از هر کسی که متهم میشد، نام ساحره دیگری را میخواستند، و این دایره کور ادامه مییافت. بهویژه، از دختران کوچک میخواستند که علیه مادران خود شهادت بدهند. این وضعیت در اوایل قرن ۱۷، از کنترل خارج شده بود. هر کسی میتوانست مورد ظن قرار گیرد؛ ازجمله زنان مقامهای رسمی و همسران خود تفتیشگران. بنابراین، چارهای جز توقف کل روند زنکشی وجود نداشت.
پرسش کلیدی آن است که با این پیشینه تاریخی و در دورانی که هنوز زنان بهخاطر متفاوتبودن و سرخمنکردن در مقابل قدرت، با ترور، اسیدپاشی، شکنجه و اعدام رودررو میشوند، چگونه میتوان امروز نقطه پایانی بر این زنکشی گذاشت؟