تانیا رابرتز که در سن ۶۵ سالگی درگذشت، با بازی در «فرشتگان چارلی» در قالب شخصیتی به نام جولی راجرز که همراه دو زن جوان و جذاب دیگر در یک آژانس کارآگاهی خصوصی در لسآنجلس کار میکرد، شهرت یافت.
این سریال آمریکایی که در سال ۱۹۷۶ پخش آن شروع شد، "jiggle TV" لقب گرفت، زیرا کارآگاهان این سریال اغلب تحقیقات جنایی خود را در بیکینی یا لباسهای تن نما انجام میدادند. ماجراجویی آنها را یا در جکوزی میگذشت یا در مسابقات زیبایی یا کلوپهای شبانه لاس وگاس.
یک قانون نانوشته برای نویسندگان این سریال این بود که شخصیتها باید در هر قسمت سریال چند بار لباس عوض کنند. در نظر تهیهکنندگان این سریال، در کنار آرایش و مدل مرسوم مو، استفاده از لباسهای مد روز جذابیت فرشتگان چارلی را هم برای بینندگان زن و هم بینندگان مرد تضمین میکرد.
درستی آن نظریه در ۱۹۷۶ به اثبات رسید، هنگامی که سریال با بازی فارا فاست، کیت جکسون و جکلین اسمیت به عنوان سه شخصیت اصلی، و جان فورسایت که بعداً به عنوان رئیس بلیک کارینگتون در سریال داینستی (دودمان) بازی کرد، به عنوان رئیس گروه یعنی همان چارلی بر صفحه تلویزیونها ظاهر شد.
فاست محبوبترین بازیگر نزد بینندگان بود. اما بعد از سری اول جای خود را به شریل لاد به عنوان خواهر کوچکترش داد.
این نمایش در آغاز موفقیتآمیز بود، اما تماشاگران به تدریج علاقهشان را از دست دادند. این روند با جدایی جکسون و سپس جدایی جایگزین او، شلی هک، تسریع شد. این تحول بود که به رابرتز امکان داد که نقش جولی را که یک مدل از نیویورک بود، در سری پنجم سریال بر عهده بگیرد. اما سریال با سری پنجم پایان یافت.
این اجرا حتی قبل از پخش آن شروع بدی داشت. مجله مردم در ایالات متحده، بر روی جلد خود عکس رابرتز را منتشر کرد و در مقالهای پرسید: «آیا جیگل دوباره به اوج بر میگردد؟» پرسش این بود که آیا این بازیگر سابقاً مدل میتواند این نمایش را نجات دهد یا نه.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
شخصیت جولی که رابرتز برای بازی کردن آن برای هر قسمت آن ۱۲ هزار دلار میگرفت، بیش از اینکه از تپانجهاش استفاده کند، از مشتهایش استفاده میکرد. اما امید تهیهکنندگان سریال مبنی بر اینکه استفاده از چهرهای تازه سریال را دوباره احیا کند، محقق نشد و سریال پس از ۸۱-۱۹۸۰ خاتمه یافت.
رابرتز گفت: «ستارهها از نمایش خسته شده بودند و میدانستند كه به زودی پایان سریال سر خواهد رسید. من در پایان مهمانی رسیده بودم.».
پایان سریال فرصتی برای استراحت به رابرتز داد. اما بازگشت به صحنه را برای او دشوار کرد.
در تلویزیون، او به عنوان بازیگر مهمان چند بار حضور یافت، اما این به پیشرفت حرفهای او کمک بزرگی نکرد. اما دو فیلم سینمایی به او فرصت درخشش داد.
در ۱۹۸۴ او بازی نقش اصلی در فیلم «شینا» که در خارج از امریکا به عنوان «ملکه جنگل» بر پرده سینما ظاهر شد، یک فرصت طلایی در اختیار او گذاشت. او ماهها برای اجرای آن نقش با یک هیکل ورزشی تمرین کرد.
اما آن داستان تارزانمانند، حول محور یک شخصیت کمیک استریپی که توسط یک قبیله خیالی در آفریقا پرورش یافته است، در گیشه عملکرد درخشانی نداشت و تنها منجر به نامزد شدن فیلم و رابرتز برای جوایز تمشک طلایی شد.
با این وجود، در نظر تاریخ آن فیلم آن اندازه هم ناموفق نبود، چرا که یک فرهنگ کیش شخصیت از دل آن فیلم زاده شد.
رابرتز احتمالاً نسبت به نقش بعدی خود، استیسی ساتون، یک زمینشناس نجیبزاده در فیلم ۰۰۷ «صحنهای برای قتل» در سال ۱۹۸۵ اشتیاق بیشتری داشت. اما او میدانست بازی کردن «دختر باند» تضمینکننده یک حرفه درخشان نیست.
این فیلم با موفقیت تجاری همراه بود. اگرچه منتقدان اظهار داشتند که راجر مور کمی برای آن نقش و برای سکانسهای اکشن پیر شده بود. او در هنگام فیلمبرداری ۵۶ ساله بود. عدم وجود جاذبه جنسی بین او و رابرتز که پس از پریسیلا پریسلی گزینه دوم برای آن نقش بود، از دیگر انتقادات منتقدان بود.
با این وجود، بازی یک شخصیت تماماً اکشن در آن فیلم توسط رابرتز خیلی جلوه کرد. آن فیلم صحنهای داشت که در آن رابرتز پشت فرمان یک ماشین آتشنشانی است و مور به یک نردبان خارج از ماشین آتشنشانی آویزان است. البته این بدلکاران بودند که بیشتر آن صحنهها را بازی کردند.
در دهه آینده، کار سینمایی او به حضور در تریلرهای اروتیک مانند «پول رایج» (Legal Tender) در ۱۹۹۱و «هوس گناهآلود» (Sins of Desire) در ۱۹۹۳ تنزل یافت.
اما حرفه او دوباره در سال ۱۹۹۸ با حضورش در سریال شوی دهه هفتاد (That ’70s Show) رشد کرد. موضوع آن سریال یک نوستالژی با محوریت نوجوانان در حومه ویسکانسین بود.
او تا سال ۲۰۰۴ نقش میج پینکیوتی را بازی میکرد که مدام باعث خجالت دخترش میشد.
رابرتز با نام ویکتوریا لی بلوم در برانکس در نیویورک، در سال ۱۹۵۵ زاده شد. مادر او دوروتی لی و پر او اسکار ماکسیمیلیان بلوم نام داشت و بازاریاب لوازمالتحریر بود.
پدرش، متولد نیویورک از نژاد ایرلندی و اتریشی، هنگامی که در جنگ جهانی دوم در ارتش آمریکا خدمت میکرد، با دوروتی که یک یهودی بود، در دورست ازدواج کرد.
رابرتز اعتراف داشت که «کودکی سرکش» بوده است. وی در ۱۵ سالگی مدرسه را رها کرد تا در امریکا با کولهپشتی سفر کند. وی در نوجوانی ازدواجی انجام داد که به سرعت فروپاشید.
وی پس از تحصیل در استودیوی بازیگران (Actors Studio)، به عنوان مدل و مربی رقص کار کرد، در تبلیغات تلویزیونی ظاهر شد و در نمایشهای آف-برادوی [تئاترهایی در نیویورک با تماشاچیانی کمتر از ۱۰۰ نفر. توضیح مترجم] مانند پیک نیک و آنتیگون بازی کرد.
در سال ۱۹۷۷، سه سال پس از ازدواج با باری رابرتز، دانشجوی روانشناسی که به عنوان نویسنده فیلمنامه فعالیت میکرد، به هالیوود نقل مکان کرد و نام خانوادگی وی را گرفت.
به دنبال فرشتگان چارلی، او در ۱۹۸۲ در فیلم فانتزی بیستمستر (The Beastmaster) بازی کرد. دمی مور انتخاب کارگردان برای نقش کیری (Kiri) بود، بردهای که توسط یک سلحشور پیشاتاریخی با بازی مارک سینگر از طریق جادوگری و قدرت تله پاتی با حیوانات نجات یافت. اما تهیهکننده رابرتز را برای آن نقش میخواست.
رابرتز با انتشار عکس برهنه در کنار شیر و ببر در مجله پلیبوی به تبلیغ آن فیلم کمک کرد. این نیز از آن فیلمها شد که نهایتاً کیش شخصیتی حول آن شکل گرفت.
رابرتز سریال شوی دهه هفتاد را رها کرد تا از همسرش که به التهاب مهلک مغزی دچار شده بود، پرستاری کند. وی تا ۲۰۰۶ وقتی شوهرش از دنیا رفت، پرستار او بود.
رابرتز خود یک هفته پس از دریافت اکسیژن از طریق دستگاه تنفس مصنوعی در مرکز پزشکی سدارز سینای در لس آنجلس درگذشت. او در شب کریسمس پس از بیرون بردن سگش به زمین افتاد، و سریعاً به بیمارستان منتقل شد.
یک واقعه عجیب درباره مرگ او این بود که نماینده روابط عمومی وی مرگ او را پیش از جان دادن او اعلام کرد وقتی که لانس اوبراین، شریک رابرتز، در بیمارستان در حال ملاقات او بود.
وی روز بعد بیانیه دومی صادر کرد و گفت که او هنوز زنده است. اما او در عرض چند ساعت درگذشت و اعلامیه مرگ او یک روز بعد صادر شد.
علت مرگ عفونت ادراری اعلام شد که گسترش یافته بود و منجر به سپسیس شده بود.
اوبراین و خواهر بازیگرش باربارا چیس بازماندگان او هستند.
© The Independent