با فاصله نیمقرن از رزم سیاهکل، حماسه زدایی و اسطورهزدایی از آن ضروری به نظر میرسد. رویداد تاریخی و علل پیدایش آن اگر در متن مناسبات اقتصادی و سیاسی بررسی نشود، نگاه نقادانه، کنکاش و توشهای برای آینده نخواهد ساخت. پرسشهای کلیدی این نوشته: بر بستر کدام مناسبات و تحولات اجتماعی رزم سیاهکل شکل گرفت؟ علت ماندگاری آن حداقل در حافظه جمعی بخشی از جامعه ایران چیست؟ چه تأثیراتی این رخداد بر شعر و موسیقی گذاشت؟
در اهمیت قهرمان زدایی از سیاهکل
یل به معنی پهلوان واژه پارسی تبار است برای کلمه عربی حماسه. در حماسهها زمان و مکان وقایع مبهم است. آنطور که ذبیحالله صفا در «حماسهسرایی در ایران» میگوید حماسهها بهصورت داستان بیان میشوند. ویژگی دیگر آن وجود قهرمانان برتر در حماسه است. حوادث اغراقآمیزی که در حماسه ذکر میشود، باور آن را دشوار میکند.
با فاصله تنها نیمقرن برای ما هممکان و زمان روشن است وهم برخی از افراد شرکتکننده در این رخداد هنوز خوشبختانه در قید حیات هستند؛ بنابراین نیازی به خوانشهایی مثل ابهام گویی، بزرگنمایی و قهرمانپروری وجود ندارد. گروهی تصور میکنند ۵۰ چریک قهرمان ناگهان از آسمان در سیاهکل ظاهر شدند و با رژیم پلیسی - سیاسی به نبرد پرداختند. این خوانش از سیاهکل چیزی به درک عمیق ما از این رخداد نمیافزاید. دو رکن اصلی ظهور چنین حرکت رادیکالی در جامعه به مناسبات اقتصادی و سیاسی و طبقاتی باز میگردد.
ایران در دهه ۴۰ شمسی دچار دگرگونی اساسی شده بود، جامعهای فئودالی که در حال پوست انداختن و زایش سرمایهداری از دل آن بود. این کشمکش بهویژه آنکه یک سر آن روحانیتی بود که با زمینداران بزرگ هم ذات پنداری میکرد، زایشی بسیار دردناک بود. بالاخره ضربه نهایی را اصلاحات ارضی شاه در سال ۴۲ زد. با رهنمودهای جان اف کندی یکی از پیامدهای اصلاحات ارضی شاه آزاد شدن نیروی کار، یعنی دهقانانی بود که به شهرها آمدند تا نیروی کار خود را در معرض فروش سرمایهداری قرار دهند؛ بنابراین جامعه با شکلگیری گسترده طبقه کارگر در تولید و صنعت روبرو شد. در این میان با اوجگیری پروژه مدرنیزاسیون، قشری دانشجو که بتواند نیازهای فنی و کادرهای مدیریتی را تأمین کند، لازم بود. البته در ایران پیشازاین دانشگاه وجود داشت، ولی این روند سریعتر گشت. سومین جابجایی طبقاتی، ایجاد حاشیهنشینانی بود که در حلقه بیرونی شهرهای بزرگ مثل تهران شکل گرفت، مثل حلبیآبادها و زاغهنشینان، چه سرمایهداری قدرت جذب همه کسانی را که از روستا کندهشده بودند را نداشت. بستر تغذیه چریکها و پایه اجتماعی آنها عمدتاً دانشجویان بود، هرچند کارگران نیز در میان آنها وجود داشت. چرا دانشجویان مخالف حکومت بودند؟
ظهور جنبش مسلحانه بر کدام بستر سیاسی شکل گرفت؟
پس از اشغال ایران توسط متفقین در سال ۱۳۲۰ فضای نسبتاً آزادتری در مقایسه با دوران رضاشاه پدید آمد. تعداد روزنامهها افزایش یافت. تبعیدیان به میهن برگشتند. آزادی بیان گستره وسیعتری یافت. از این تاریخ تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ هنوز منافذ سیاسی ازجمله احزاب و روزنامهها برای بیان نظرات مختلف وجود داشت. انفعال و بیعملی حزب توده ایران در مقابل کودتای ۲۸ مرداد که اسناد طبقهبندیشده نشان میدهد، کودتا از سوی سیا (سازمان امنیت آمریکا) رهبری شده بود، جوانان چپ را بهکلی از این حزب راند. در دهه ۴۰ شمسی تضادی آشکارا خودنمایی میکرد. شکلگیری طبقه متوسط و همچنین دانشجویان که بر متن مدرنیزاسیون کشور خواستار مشارکت سیاسی در کشور بودند و حکومتی که هر چه میگذشت همه منافذ سیاسی از احزاب گرفته تا روزنامهها را تنگتر و تنگتر میکرد؛ بنابراین سیاهکل از زاویه سیاسی در متن یک اختناق اجتماعی و در پاسخ به یک تضاد شکل گرفت. سیاهکل قبل از تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق (سچفخا) به وجود آمد؛ یعنی در بهمن ۴۹ که گروه جنگل جزنی - حسن ضیاء ظریفی به پاسگاه سیاهکل حمله کردند هنوز سچفخا زاده نشده بود.
در کتاب «بوسه بر کاکل خورشید» آمده است: رزمندگان سیاهکل خود را «چریک فدایی خلق» نخواندند. آنها هنگام عملیات در تنها اطلاعیه که در میان مسافران مینیبوسی که مصادره و پخش کردند و بخشی از آن را در پاسگاه جا گذاشته، خود را «جنبش انقلابی مسلحانه ایران» نامیدند. علت اشاره به این جزئیات تفاوت گذاشتن بین تقدیر و تجلیل با حماسه و قهرمانپروری است.
راز ماندگاری رزم سیاهکل در حافظه جمعی - گروهی
رزم سیاهکل تنها حرکت مسلحانه چپ در ایران نبود. در فاصله سالهای ۴۶ تا ۴۷ کمیته انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران مبارزه مسلحانه در شمال کردستان ایران را با ۲۰۰ عضو آغاز کرد و از جمله عملیات آن خلع سلاح یک پاسگاه ژاندارمری بود. از این رویداد خاطرهای در حافظه تاریخی ما بجا نمانده، با اینکه در آن مقطع ۲۰۰ نفر عضو داشت درحالیکه در مقطع سال ۵۰ مجموعه چریکهای فدایی حدود ۵۰ نفر بود؛ اما چه اتفاقی افتاد که سیاهکل در بخشی از حافظه جمعی جای گرفت و تبدیل به یک گفتمان سیاسی گشت و راز ماندگاری آن چیست؟ این پدیده چند علتی است. انسداد سیاسی کشور برخی از جوانان را علیه سیستم شوراند. بیژن جزنی خود در جبهه ملی دوم بود. در دیماه ۴۶ مراسم شب هفت غلامرضا تختی بر سر مزار او برگزار شد که بیژن جزنی از سازمان دهندگان اصلی آن بود. یک ماه پسازاین مراسم ساواک بخشی از گروه جزنی- ظریفی را قبل از اینکه حرکتی کند، دستگیر کرد؛ اما دو نفر از همان گروه بنام علیاکبر صفایی فراهانی (فرمانده گروه جنگل) و محمد صفاری آشتیانی از بازماندگان گروه به اردوگاههای نظامی فلسطین رفتند و با آموزشهای چریکی به ایران برگشتند. همین افراد به کمک حمید اشرف دوباره گروه را سامان دادند. بخشی به گروه کوه و برخی به گروه شهر معروف شدند. در سال ۴۹ به مدت ۶ ماه منطقه شمال ایران، لاهیجان و سیاهکل را شناسایی کردند و آلونکهایی از برنج و روغن و شکر و تن ماهی برای آذوقه تدارک دیدند؛ بنابراین کار با برنامهریزی و بسیار حسابشده بود.
قرار بود که حمله در بهار صورت گیرد زمانی کهبرگهای درختان پوشش خوبی برای گروه بود؛ اما ساواک در بهمن ۴۹ ضربهای به گروه شهر زد. هادی بنده خدا لنگرودی به دنبال رفیقش ایرج نیری (سپاه دانش) آمده بود تا به او بگوید که در ده دیگر ظاهر نشود، یکی از محلیها با داس به سر هادی میزند و او را در طویلهای حبس میکنند. هادی بااینکه مسلح بود. از سلاحش برای آسیب به اهالی استفاده نکرد با این حادثه گروه جنگل به دنبال یافتن هادی مجبور شد عملیات را به جلو بیندازند. باران سیلآسا و برف هم به پیدا کردن چریکها یاری رساند. از مجموع ۳۳ نفر گروه جنگل در زمان حمله به پاسگاه سیاهکل ۱۷ نفر دستگیر و در اسفندماه همان سال ۱۳ نفر اعدام شدند. در پاییز ۴۹ قبل از حمله به سیاهکل گفتگوهایی برای وحدت بین دو گروه اول یعنی جزنی- ظریفی و گروه دوم پویان و احمدزاده انجام شد. اختلافاتی بر سر مبارزه مسلحانه در شهر یا کوه بهعنوان تاکتیک در میان بود که بیان آن در این مختصر نمیگنجد. با اینکه عملیات سیاهکل به شکست انجامید و با ارسال هنگ ژاندارمری رشت و سرکوب شدید حکومت مواجه شد، اما شورش برعلیه وضع موجود خاتمه نیافت. جان بدر بردگان گروه جنگل به گروه آماده پویان - احمدزاده پیوستند و سچفخا متولد شد. نگاه کنید به زنجیره رخدادها در پسا شکست عملیات سیاهکل: خلع سلاح پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۴۹، اعدام سیزده رزمنده در ۲۶ اسفند ۴۹، حمله به کلانتری قلهک در ۱۴ فروردین ۱۳۵۰، ترور سرلشگر ضیاء فرسیو، رئیس اداره دادرسی ارتش در ۱۸ فروردین ۱۳۵۰، اعلام موجودیت سچفخا، انتشار عکسهای چریکهای مورد تعقیب.
جمعبندی و تأثیرگذاری
سیاهکل را نه بهعنوان یک رویداد بلکه آغاز یک حرکت تداوم دار که در بستر یک طبقه اجتماعی شکل گرفت باید نگریست. رشد سرمایهداری طبقه متوسطی را به وجود آورد که به دنبال مشارکت سیاسی بود اما با اختناق و استبداد روبرو گشت. راز ماندگاری سیاهکل را در چندین عامل باید بررسی کرد: شرایط داخلی، ناامیدی شهروندان و انسداد سیاسی از سوی حکومت که جامعه را به دنبال روزنه گشایش میکشاند. سیاهکل تنها در حد یک گفتمان سیاسی و درج در کتابهای تاریخ باقی نماند بلکه دانشجویان و بخش روشنفکر طبقه متوسط با گره خوردگی این حرکت خود بنیان با هنر، از شعر و موسیقی گرفته تا سینما و هنرهای تجسمی ماندگاری آن را تضمین کردند. نمیتوان بر شرایط جهانی آن دوران چشم فروبست. بیشک انقلاب کوبا و حرکتهای مسلحانه در آمریکای لاتین بر تزهای پویان، احمدزاده و جزنی تأثیر داشتند، هرچند شرایط ایران با کوبا قابلمقایسه نبود و با همه نقدهایی که بر تزها و مشی چریکی وارد است، بیشک یک امتیاز حرکت فداییان گسست آشکار از مذهب و اسلام و خرافات و پیروی از ایدئولوژی مارکسیستی و سکولار است. آنان همچنین وابستگی به جریانات کمونیستی جهانی مثل چین و شوروی نداشتند و جنبشی خود بنیان بودند. در گستره تأثیر فرهنگی، ارجاعات شاملو به این جنبش را میتوان در این اشعار یافت: «از پشت شیشهها به خیابان نظر کنید! خون را به سنگفرش ببینید!…» با اینکه در رزم سیاهکل هیچ زنی وجود نداشت، با تداوم کار سچفخا نقش زنان پررنگتر شد، در نشست مرکزیت در ۸ تیرماه ۵۵ که منجر به حمله ساواک و درگیری و کشته شدن حمید اشرف و همه مرکزیت گشت، طاهره خرم و فاطمه حسینی از شرکتکنندگان بودند. به جز شاعرانی که مستقیماً در سچفخا بودند مثل مرضیه احمدی اسکویی، شاید فروغ فرخزاد تنها زن شاعری بود که قبل از وقوع رخداد آن را پیشبینی کرد: «حیاط خانهی ما تنهاست، تمامروز از پشت در صدای تکهتکه شدن میآید و منفجرشدن، همسایههای ما همه در خاک باغچههاشان بجای گل، خمپاره و مسلسل میکارند….» فروغ در ادامه مقهور استبداد نیست: «کسی از آسمان توپخانه در شب آتشبازی میآید و سفره را میاندازد و همهچیز را قسمت میکند»؛ اما راهحل او نوعی ناجی و قهرمان است، همانگونه که چریکها خود را نوعی ناجی میدانستند.
چند ماه پس از سیاهکل ترانه جمعه با شعر شهریار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده، با صدای فرهاد ساخته شد. وقتی ساواک همه صفحات این ترانه را جمع کرد، دانشجویان جلدهای خالی آن را به چند برابر قیمت میخریدند.
مهمترین ویژگی شعر و موسیقی دهه ۴۰ و ۵۰ خصلت اعتراضی آن بود. گروه چاوش در سال ۵۶ تصنیف پویان را اجرا کرد.«شب است و چهرهی میهن سیاهه، نشستن در سیاهیها گناهه، تفنگم را بده تا ره بجویم که هر که عاشقه پایش به راهه …. شب و دریای خوف انگیز و توفان، من و اندیشههای پاک پویان، برایم خلعت و خنجر بیاور که خون میبارد از دلهای سوزان.» باید به ترانه سرودهای ماندگار دوران طلایی دهه ۵۰ اشاره کرد، از جمله «سراومد زمستون» یا «آفتاب کاران جنگل» مستقیم به سیاهکل ارجاع میدهد و به خاطر تأثیر گذاریش حتی از دست اصلاحطلبان دهه ۸۰ در امان نماند. شعرش از سعید سلطانپور شاعری که به دست حکومت اسلامی به جوخه اعدام سپرده شد. هنر و سیاهکل در تداوم زمان به هم گره خوردند.