اوایل این هفته خبری بسیار کوتاه در فضای مجازی منتشر شد مبنی بر آن که «عادل فردوسیپور به شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال پیوسته است». این خبر برای نگارنده که با عادل همشهری هستم و از نزدیک او را میشناسم، کاملا نامحتمل بود. نه از این جهت که شأن عادل را از شبکه ایران اینترنشنال بالاتر بدانم، بلکه به دلایل دیگری که در ذیل میآید، کاملا اطمینان داشتم که فردوسیپور، دستکم در اوضاع کنونی، کشورش را ترک نخواهد کرد. اما چرا؟ عادل فردوسیپور خالق برنامهای در تلویزیون ایران بوده است که از نظر محبوبیت در عمر ۶۱ ساله این رسانه، نظیر ندارد. او با این برنامه بارها به صورت مستقیم دستگاه ورزش و همچنین بسیاری از نهادهای قدرتمند حکومت را غیرمستقیم به چالش کشید و البته فشارهای زیادی را هم بابت موضوعاتی که روی آنتن میبرد، متحمل شد. اما حمایتهای اصغر پورمحمدی که زمانی مدیر شبکه سه صداوسیما و در برههای هم معاون رییس این سازمان بود، موجب شد که عادل همچنان بتواند برنامه «نود» را که اغلب مخاطبانش جوانان بودند، ادامه بدهد.
شوراهای سیاستگذاری: اهرم کنترل
نحوه اداره نهاد عظیم صداوسیما در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گنجانده و در اصل ۱۷۵ توضیح داده شده است. براساس مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸، پیشنهاد شد که رییس صداوسیما از سوی رهبری تعیین شود، اما این پیشنهاد دو مخالف جدی داشت؛ آقایان هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس وقت، و سیدعلی خامنهای، رییس جمهوری وقت. آقای هاشمی در بیان علت مخالفت خود گفته بود: «اگر رهبر فردا مدیرعاملی نصب کند و اشکالاتی پیش آید، کسی واقعاً نمیتواند چیزی بگوید. این را مطمئن باشید که تا مدیرعامل مورد اعتماد رهبر باشد، کسی نمیتواند انتقاد کند و اگر مدیرعامل کسی را هم به آنجا راه نداد، هیچ اتفاقی نمیافتد، یک قدرت بسیار نیرومندی در صداوسیما بهوجود میآید».
او در پیوند با همین مذاکرات، ضمن اشاره به دیدارش با آیتالله خمینی میافزاید: «در صداوسیما مشکل پیدا کردیم. من رفتم خدمت امام. ایشان فرمودند: من نظرم این است که سران سه قوه باید مدیرعامل را تعیین کنند». (مشروح مذاکرات بازنگری، ص ۵۶۰.)
آقای خامنهای (رییس جمهوری وقت) هم از منتقدان جدی واگذاری عزل و نصب ریاست رادیو و تلویزیون به مقام رهبری بود. او هم در جریان آن مذاکرات گفته بود: «اگر رهبر در رأس (سازمان) باشد، اگر اشکالی باشد، ما از چه کسی مؤاخذه کنیم؟ دستگاه قضایی یا دستگاه مقننه که حق نظارت بر همه امور را دارند و باید سرکشی کنند، از کی مؤاخذه کنند؟ از رهبر مؤاخذه کنند که چرا صداوسیما اشکالاتی دارد؟ چنین چیزی ممکن است؟ با این کار سیئات صداوسیما دامن رهبر را خواهد گرفت. این را چیز کمی نگیرید، بههر حال سوءتفاهمهایی در مردم هست. یک وقت غفلتی پیش میآید، همه مردم را به رهبری بدبین میکند که این، هیچ به مصلحت نیست». ( مشروح مذاکرات ص ۵۶۹.)
اما با این حال، همه این مخالفتها با درگذشت آقای خمینی و رهبر شدن آقای خامنهای (که هاشمی رفسنجانی در آن روند بیشترین تاثیر را داشت) به فراموشی سپرده شد و در نهایت، «صداوسیما» به یکی از زیرمجموعههای نهاد رهبری تبدیل شد. تا چند سال پس از آن دوران، جمعی با عنوان «شورای سیاستگذاری صداوسیما» از سوی رهبری تعیین میشدند و در واقع منویات رهبری از طریق آن شورا به صداوسیما دیکته میشد. اما در نهایت آن شورا هم جای خود را به «شورای نظارت بر صداوسیما» داد که در اصل ۱۷۵ قانون اساسی پیشبینی شده بود و متشکل از شش نماینده از جانب قوای سه گانه (مجریه، قضاییه و مقننه) است.
این شورا، با توجه وظایفی که برای آن تعریف شده است، عملا بیتاثیر است و تا کنون فقط در حد غرولند کردن فعال بوده است. این در حالیست که از حدود یک دهه پیش، شوراهای دیگری با عنوان «شورای سیاستگذاری شبکههای صداوسیما از جانب «بیت رهبری» گمارده شدند که با توجه به ترکیب اعضای آن، عملا چشم و گوش و بازوی آن نهاد در صداوسیما بهشمار میروند. یکی از این شوراها، شورای سیاستگذاری «شبکه سه» است که فریدالدین حداد عادل، فرزند غلامعلی حدادعادل (پدر همسر مجتبی خامنهای) از حدود یک دهه پیش در آن عضویت داشته است. پس از بازنشستگی مصطفی پورمحمدی، مدیر شبکه سه، فریدالدین حدادعادل، علی فروغی، پسرخاله خود را (که سابقه کارش برنامهسازی در رادیو، تهیهکنندگی چند مستند سیاسی مانند «خارج از دید» درباره وقایع سال ۱۳۸۸ و ریاست بسیج صداوسیما بود) به ریاست شبکه سه رساند. طبیعی بود که فروغی با آن پیشینه، با دیدگاههای فردوسیپور کاملا مخالفت کند و برخورد، سنگاندازی، و حتی پروندهسازی علیه او را در دستور کار قرار دهد، تا این چهره مردمی را از صفحه جعبه جادویی محو کند. حشمتالله فلاحتپیشه در مصاحبهای با «خبر آنلاین» با صراحت به این نکته اشاره میکند که دستگاههای امنیتی معتقدند عادل محبوب است و مشکلی ندارد، اما مدیران وی به او گفتهاند که برنامه او، یک پروژه هشت ماهه است و او باید پای خود را از ماجرا بیرون بکشد. حالا بهنظر میرسد که عادل فردوسیپور با توجه به پشتوانه مردمی خود، معتقد است که خواهد توانست مانند علی دایی، با مقاومت در مقابل این بخش از قدرت، احقاق حق کند.
رویدادهای ۸۸: نگاههای امنیتی و احساس ناامنی
کوچ مزدک میرزایی به لندن، نخستین مورد از این دست نبوده است. در سالهای گذشته، بهویژه بعد از سال ۱۳۸۸، دهها مجری، خبرنگار و کارمند صداوسیما، عطای کارکردن با این سازمان را به لقایش بخشیدهاند و ترک وطن کردهاند. البته دهها کارمند دیگر صداوسیما نیز که در بخشهای مختلف این سازمان کار میکردند، ترجیح دادهاند که بیسروصدا آن سازمان را ترک کنند و به کشورهای اروپایی پناهنده شوند یا مهاجرت کنند. اغلب این افراد، فشارهای مدیران و دستگاههای امنیتی را یکی از دلایل قطع همکاری خود با صداوسیما عنوان میکنند.
از آن پس، فشارها و مراقبتهای امنیتی بیشتر و بیشتر شد، و نتیجه آن، جدایی بسیاری کارمندان، که اغلب آنان افراد با تجربه و نخبهای بودند، از آن نهاد شد. نکته قابل تامل این است که در عین امکان ادامه همکاری کارمندان صداوسیما با آن نهاد پس از بازنشستگی، تمایلی به ادامه همکاری ندارند و حتی برخی خواهان بازنشستگی پیش از موعد یا بازخرید شدن هستند.
واکنشها به کوچ مزدک میرزایی
صداوسیما به طور رسمی هیچ واکنشی به این خبر نشان نداده است و فقط در یک برنامه صبحگاهی، تیتر چند روزنامه که به این موضوع پرداخته بودند خوانده شد. اما فضای رسانهای و مجازی، جولانگاه حملات لفظی گروههای سیاسی بود. مثلا آذر منصوری، از اعضای سابق حزب مشارکت (اصلاح طلب) در توییتی نوشت: «آنچه با عادل میکنید نتیجهاش میشود مزدک»، یا روزنامه کیهان در یادداشتی از مدیران صداوسیما خواسته است تا مراقبت و نظارت بیشتری بر کارکنانش داشته باشد (آنها را بیشتر تحت نظر بگیرد). اما اظهارنظر جهانگیر کوثری که او نیز از مجریان و مفسران ورزشی سالهای دور رادیو و تلویزیون است، در نوع خود جالب توجه است. او ضمن انتقاد از افرادی که دنبال چنین خبرهایی هستند، میگوید: «یک نفر دلش خواسته منطقه زندگیاش را انتخاب کند. همانطور که آدمها در زندگیشان خیلی چیزها را انتخاب میکنند. این نقل و انتقالات در همه جای دنیا شایع است و علاقهها و مباحث ناسیونالیستی امروز دیگر مثل قبلها نیست و کمرنگ شده است».
او اضافه میکند: «دلیل نمیشود کسی که با رسانههای ایران اعم از تلویزیون، رادیو و روزنامههای ایران همکاری داشته، در خارج از ایران به آدمی خنثی تبدیل شود. باید آنجا هم به فعالیتش ادامه بدهد. خیلی از ایرانیها در خارج از ایران فعالیتشان را ادامه دادهاند و موفق هم هستند، از روزنامهنگار و مجری گرفته تا هنرمند و ورزشکار و پزشک و....»
آیا بازهم افرادی از صداوسیما جدا خواهند شد؟
پاسخ به این سوال به دلایلی قطعا مثبت است. اوضاع اقتصادی در ایران مناسب نیست و مجریان و خبرنگاران هم مانند سایر اقشار مردم از اوضاع مالی مناسب برخوردار نیستند. بسیاری از کارمندان صداوسیما در استخدام رسمی نیستند، بنابراین امنیت شغلی پایدار ندارند. بسیاری از خبرنگاران و مجریانی که همیشه در میان مردم هستند و از نزدیک واقعیتهای جامعه را لمس میکنند، خواهان و جویای آزادی عمل حرفهای برای بیان حقایق هستند، اما مدیران آن سازمان بر مبنای سیاستهایی که شوراهای سیاستگذاری تعیین میکنند، مانع از بیان حقایق میشوند. به عبارت دیگر، با توجه به قوانین نانوشته محدودسازی افراد و وادار کردن آنان به خودسانسوری، طبیعی است که بخشهای دیگری از کارمندان و همکاران این سازمان نیز همچنان تصمیم به مهاجرت بگیرند.