اگر حقیقت آن چیزی باشد که با واقعیت سازگار است، نصرت رحمانی از انگشتشمار شاعران معاصر ایران است که حقیقت را گفت. دغدغههای بیسرانجام و هراسآوری که در آثار این شاعر موج میزند، نمادی از پویش نافرجام جریان روشنفکری معاصر ایران برای شناخت و حرکت در جهت حل بحرانهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور بود. اگرچه شاعران و نویسندگانی که آثاری با درونمایه اجتماعی خلق کردند، اغلب به جریانهای ایدئولوژیک رایج و یا حتی تحزب سیاسی گرایش داشتند، اما نصرت رحمانی همواره در موضع یک روشنفکر و هنرمند مستقل، بی آن که سیاستزده و یا متاثر از جریانهای سیاسی زمانه خود باشد، رنجی را که سیاست بر تاریخ معاصر ایران تحمیل کرد، هوشمندانه نمایش داد.
نصرتالله رحمن بروجردی که بعدها به نصرت رحمانی شهرت یافت، دهم اسفند ۱۳۰۸ در تهران متولد شد. نصرت که پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ در ایران از کار در مطبوعات بیکار شد و تا سالیان سال آثارش اجازه انتشار نیافت، از سال ۱۳۶۰ در شهر رشت، زادگاه همسرش خانم پوران شیرازیزاده، ساکن شد و در عصرگاه روز جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۷۹، در خانهای قدیمی که از نمونههای ارزشمند معماری سنتی شمال ایران محسوب میشود، سر بر زانوی پسرش آرش رحمانی، بدرود حیات گفت.
وقتی غلامعلی حدادعادل بهعنوان یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی پس از استقرار نظام اسلامی در ایران، در یک برنامه تلویزیونی علیه نصرت رحمانی مطالبی را عنوان کرد و ضمن اشاره تلویحی به شعر «کفر» این شاعر، به او برچسب تکفیر زد، کمتر کسی تصور میکرد که این شاعر موفق شود اثری دیگری منتشر کند. اما سرانجام در سال ۱۳۶۸ پس از یک دهه سکوت و انزوا، منظومه بلند «شمشیر معشوقه قلم» از نصرت رحمانی به زیر چاپ رفت و یک سال بعد از آن مجموعه اشعار دیگری از او با نام «پیاله دور دگر زد» پس از سانسور و حذف پارهای از اشعار، در سال ۱۳۶۹ مجوز نشر گرفت. تا پیش از انقلاب، از رحمانی پنج دفتر شعر به نامهای کوچ (۱۳۳۳)، کویر (۱۳۳۴)، ترمه (۱۳۳۶)، میعاد در لجن (۱۳۴۶)، حریق باد (۱۳۴۹) و کتاب دیگری به نام «مردی که در غبار گم شد» (۱۳۳۶) که یادداشتهای شاعری پرسهگرد در خیابانهای تهران بود، منتشر شد؛ کتابی که در آن رحمانی با اعتراف به اعتیاد خود به مرفین، دردی را که دامنگیر بسیاری از هنرمندان بود، با شجاعتی که در آن زمانه قابل تصور نبود، به تصویر کشید.
برای شناخت شعر رحمانی، هنوز هم باید گفت که در نامه نیما یوشیج به او، بهترین تفسیر و نقد و معرفی از آثار او به دست میآید. نیما در اسفند ۱۳۳۳ در نامهای خطاب به نصرت نوشت: «آن چیزهایی که در زندگی هست و در شعر دیگران سایهای از خود نشان میدهد، در شعر شما بیپردهاند؛ اگر در معنی تند رفتهاید، در ادای معنی دچار تندرویهایی که دیگران شدهاند، نشدهاید.»
رحمانی که در زمانه پرآشوب ملی شدن نفت در ایران، اشعارش بهعنوان شاعری جوان و پرشور در مطبوعات چاپ میشد و شهرتش چنان سرعت و دامنه گرفته بود که عکس او در پشت آینه آرایشی کیف زنان جا میگرفت، خیلی زود بهعنوان شاعری صاحب سبک و اثرگذار در هنر مدرن ایران جایگاه ویژهای یافت. زبان شعری نصرت رحمانی که زبانی منحصربهفرد و برآمده از زبان محاوره و کوچهبازار تهران بود، به آینه انعکاس مسایل اجتماعی ایران تبدل شد. اما نصرت به طرح شعارهای سیاسی در اشعار خود نمیپرداخت و از همان آغاز، حمله به مظاهر پوسیده سنت، خرافه و کجرویهای سیاسی را در پیش گرفت. طنز در زبان هنری رحمانی، چنان پرمایه بود که قطعاتی نظیر سقاخانه، شهرنو، تریاک، لوطی، نامه و شبتاب که در مجموعه «کوچ» (اولین کتاب شاعر، که بهعنوان کتابی اثرگذار در سایر رشتههای هنری هم مطرح است) گردآوری شده بود، موجب شد مسعود کیمیایی (فیلمساز) در مصاحبهای بگوید که از رحمانی بسیار تاثیر گرفته است. بعدها در سال ۱۳۹۳، کتابی به نام «کیمیای رحمانی» با مضمون بررسی تاثیر تطبیقی رحمانی بر هنر کیمیایی منتشر شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
شعر نصرت رحمانی که محمدعلی سپانلو به درستی به او «نقاش پلشتیهای جامعه» لقب داده بود، همواره طرف توجه بسیاری از شاعران، نویسندگان و منتقدان ادبی قرار داشت و به قول رحمانی، «بسیاری مرتکب نوشتن مطالبی درباره او» شدند. جلال آلاحمد، خسرو گلسرخی، شفیعی کدکنی، اصغر حاج سید جوادی، محمدعلی دستغیب، مفتون امینی و…، مطالب مهمی در بررسی و معرفی آثار رحمانی نوشتهاند، اما شاید جالبترین اظهارنظر درباره شعر و شخصیت او را بتوان از احمد شاملو خواند. در صفحات ۲۱ و ۱۰۰ کتاب «یک هفته با شاملو»، وقتی مهدی اخوان لنگرودی، مولف آن کتاب، از شاملو میپرسد «از نیما به این طرف، در شعر چه کسی را تایید میکنید؟»، او بیدرنگ میگوید: «برای پاسخگویی به این سؤال حضور ذهن کامل لازم است که الان ندارم، ولی گمان میکنم بتوانم از نصرت رحمانی نام ببرم. قضاوت درباره او چندان هم آسان نیست. نصرت موجود کمنظیری است. زندگی و خشم و شعر و طنزش سطوح یک بلور چندوجهی است که به هر طرفش چشم بیندازی سطوح دیگرش را هم میبینی.»
در شناخت رحمانی البته نباید شعر بلند «نامهای به نصرت رحمانی» از زندهیاد نادر نادرپور را از نظر دور داشت.
بارها نوشته شده است که زندگی خصوصی رحمانی به آثار او بسیار شباهت دارد. یک بار در پاسخ به سؤال نویسنده این یادداشت، وقتی علت مراجعه دایمی او را به قهوهخانههایی که پاتوق کارگران چاهکن محلی در رشت بود جویا شد، گفت که میروم تا از زندگی آنان برای نوشتن شعر الهام بگیرم.
شعر رحمانی که در سالهای قبل از انقلاب به لحاظ فرم، محتوا و زبان، بهویژه در کتاب «میعاد در لجن» تحول عمیقی پیدا کرد و انتشار همان کتاب موجب شد تا روزنامه کیهان با فونت بسیار درشت، عبارت «نصرت رحمانی سردار شعر معاصر» را تیتر صفحه اول کند، بعد از انقلاب تازگی و حال و هوای دیگری یافت که البته متاثر از سن شاعر و تجربیات هنری، سیاسی و اجتماعی دیگری بود که از سر گذراند. رحمانی در کتاب «شمشیر معشوقه قلم» و در لایه زیرین آن اثر، که سیری توام با طنز در بررسی افکار و مکاتب هنری و سیاسی است، در واقع به نقد زمانه و کجرویهای سیاسی و فرهنگی موجود میپردازد و مینویسد: «بیآن که قبلهنمایی به دست بگیریم / در قعر ظلمت دریا شراع گشودیم / در موجتاب آینه راندیم/ و... واماندیم»
یا در جای دیگری از همین کتاب به پایبندیهای جزم و کوتهاندیشانه عقیدتی و روشهای سیاسی طیف موجود در کشور حمله میکند و مینویسد: «زندان چه هست جز انسان درون خود/ و هیچ زندانی/ به کوچکی سلول مغز نیست/ ما همه زندانیان خویشتنیم»
تعدادی از آثار نصرت در سالهای بعد از انقلاب نمونه و آینه تمامنمای تاثیر و تأثر متقابل رخدادهای سیاسی و جریان روشنفکری ایران و نتیجهگیری منطقی از آن در شعر او است؛ نمونههایی که تندی و خشونت کلمات در تصویرسازی رحمانی در آن موج میزند و رحمانی از آشکارا بیان کردن آن ابایی ندارد. این تلاش بیشک در اصلاح و توسعه جریان روشنفکری در آینده ایران اثرگذار خواهد بود. در شعر «در زیر تیغ» از کتاب «پیاله دور دگر زد»، رحمانی به خنده تلخ شکست یارانش (روشنفکران) اشاره میکند و میسراید: «یاران تجربههای فریب تلخ / این طوطیان شکر گفتار / یاران و یاوران برگزیده / که چون گولان/ آرام و رام، چون گله سوی مسلخ خود رفتند / و زورق تفکر ما را / با گند فکرهای روشن خود / در ساحل ریا به خاک نشاندند / با ظلمت رسالت اندیشههای خود / انبوه کودکان ما را در خون به خاک کشاندند / این آغاز قصه است / از غصه هیچ نخواهم گفت / زیرا / یک شاعر متعهد باید هماره قصه ز امید سر کند / حتی ... در منجلاب یأس اگر که بگندد.»
به دنبال انتشار دو کتاب جدید از رحمانی در دهه ۱۳۶۰، بار دیگر شعر او در کانون توجه قرار گرفت. مصاحبه بلند فرج سرکوهی، سردبیر وقت مجله آدینه، با نصرت، زمانی که سرکوهی به همراه احمد شاملو، علیرضا اسپهبد (نقاش و طراح) و تنی چند دیگر از یاران به دیدار رحمانی رفته بودند، نظرات و صدای نصرت را به نسل جدید کتابخوان ایران رساند. اما پس از آن، به دلیل نبود فضای آزاد و نقد مستقل، آثار نصرت رحمانی، بهویژه پس از درگذشت شاعر و در دو دهه اخیر، به نسل جوان معرفی نشده است.
نهمین کتاب او که شامل آثار جدیدی بود، در سال ۱۳۸۱، پس از مرگ شاعر و با نام «بیوه سیاه» منتشر شد. در آخرین آثار رحمانی نیز همان دغدغههایی که در آغاز شاعری به آن میپرداخت، دیده میشود. او همچنان پرسشهای بیپاسخی را مطرح میکند که از آغاز واکنشی پرخاشگرانه و نومیدانه به آن داشت. قطعه زیر از شعر «بخیه» در این کتاب را میتوان آخرین احساسات و برداشتهای شاعر در یک تصویر فشرده دانست: «در باغ کوچههای میعادگاه / دیگر کسی به انتظار کسی نیست / آنچه باز میماند / درد بخیه است / که پس از التیام / آغاز میشود».
ناصر زراعتی، نویسنده و مستندساز، در سفری از سوئد به ایران در آخرین سالهای حیات رحمانی، ساعتها فیلم و مصاحبه از او تهیه کرد که هنوز منتشر نشده و در خبرها آمده است که مشغول تدوین آن است. از نصرت چند ویدیوی دیگر نیز تهیه شده است که تاکنون به دلایل مختلف انتشار نیافتهاند و در دسترس عموم نیستند. از سخنرانی رحمانی در بزرگداشت نیما در هتل بادله ساری، بزرگداشت رحمانی که به همت آقای منوچهر کوهن در دفتر شرکت لابیرنت برگزار شد، شعرخوانی او در انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته)، و تعدادی برنامههای فرهنگی دیگر که رحمانی در آن حضور داشت، فیلمبرداری شده و نزد اهالی فرهنگ است که جا داشت تاکنون نشر پیدا میکرد.
(تیتر برداشتی از شعر بیوه سیاه، اثر نصرت رحمانی است.)