پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سقوط رژیم کمونستی در افغانستان در سال 1992، سرانجام سران مجاهدین که سال ها سرگرم جهاد و مبارزه با دولت تحت حمایت شوروی در کابل بودند، به قدرت رسیدند. رهبران حکومت نوپای مجاهدین، افزون بر رویارویی با تنش ها و بحران های پر خطر داخلی، با پدیده تازه ظهور تروریسم که در آن زمان در قالب سازمان تروریستی القاعده محصور بود؛ در تقابل قرار گرفتند. سران مجاهدین که سال ها از حمایت و همکاری همه جانبه ی جامعه ی بین المللی به ویژه ایالات متحده آمریکا، برخوردار بوده و به این آبشخور خو گرفته بودند، به محض درگیر شدن با تروریسم، انتظار داشتند، آمریکا همچون گذشته به کمک آن ها بشتابد. این دولتمردان در خطر افتاده، هر چند سعی نمودند جهان را از خطر رو به رشد تروریسم، که بعد ها در هر گوشه و کنار جهان ماتم سرا به پا کرد، آگاه سازند اما فریاد شان به هیچ گوش شنوای نرسید. ایالات متحده که با سقوط نظام کمونستی در مسکو، هدف خود را بر آورده می پنداشت، به هشدار رهبران افغانستان گوش نداد و با کناره گیری از صحنه تحولات افغانستان، سیاسیت دوگانه ای را در قبال این کشور اتخاذ نمود. این بازی سیاسی دوگانه زمانی آغاز شد که آمریکا از یک سو به عنوان مددگر حکومت مجاهدین انگاشته می شد اما از سوی دیگر مقامات آمریکایی با افزودن میزان کمک های سیاسی_نظامی به پاکستان، به گونه ی غیر مستقیم عامل رشد خیزش های تروریستی در افغانستان شدند. تداوم همین استراتژی دو پهلویی آمریکا در برابر افغانستان، نه تنها زمینه ساز رشد سازمان تروریستی القاعده شده بلکه جنبش طالبان نیز از همین بطن آبسته افراط گرایی پا به عرصه وجود گذاشت و در نتیجه، سرزمین افغانستان به جولانگاه آزاد تروریسم تبدیل شد. جنگجویان زامبی صفت وابسته به طالبان و القاعده نه تنها دست به خشونت و کشتار مردم افغانستان زده بلکه تمامی ارزش های فکری و فرهنگی و آزادای های فردی و گروهی را سلب نمودند. با این که جسارت توحش و دهشت افکنی این جنگجویان نابخرد هر روز در توسعه و گسترش بود اما آمریکا در این میان چنان سیاست نادیده گیری را در پیش گرفته بود که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است. تا آن که حملات تروریسی 11 سپتامبر آمریکا را وادار به تغییر این سیاست کرد اما آن زمان، دیگر کار از کار گذشته بود و هیولای تروریسم سر از همه جا بر آورده بود.
هنوز دیری از سقوط رژیم طالبان و تشکیل دولت تحت الحمایه آمریکا در افغانستان نگذشته بود، که ایالات متحده بار دیگر به سراغ استراتژی دوگانه در برخورد با طالبان افتاد. در حالی که ده ها هزار سرباز آمریکایی در افغانستان سرگرم نبرد با جنگجویان طالب بودند، دولت آمریکا نتوانست جدایی از طالبان را تحمل کند؛ از این رو بار دیگر آغوش مهربانی را برای پذیرش طالبان گشود. علی رغم این که جنبش طالبان رسما به عنوان یک گروه تروریستی شناخته شده بود و سران طالبان در لیست سیاه قرار داشتند، آمریکا از قطر خواست تا این کشور عربی برای طالبان دفتر خاصی در دوحه باز کند و کلیه ی خدمات و هزینه های لازم را برای اقامت و سفرهای پر مخارج سران این گروه تررویستی فراهم سازد. از زمان گشایش دفتر سیاسی طالبان در دوحه، رهبران گروه تروریستی طالبان که برای مدتی در گوشه انزوا و عزلت قرار گرفته بودند، دوباره در محافل سیاسی حضور پیدا کردند. در پی این جسارت آمریکا و قطر، نیروهای شکست خورده و درهم ریخته طالبان که در مغاره ها متواری شده بودند، با برخورداری از حمایت تازه فراهم شده از سوی آمریکا و قطر، بار دیگر به میدان نبرد باز گشتند و افغانستان را با بحران های دشواری روبرو ساختند. مردم افغانستان که پس از سال ها رنج و ستم، تازه به آزادی و دموکراسی دست یافته بودند در اندک زمانی که خطر طالبان از آن ها دور بود، موفقیت های زیادی داشتند. پیشرفت های چشمگیری در عرصه های مختلف دموکراسی، آزادی بیان، حقوق زن، آزادی های فردی و گروهی، نوسازی و بازسازی در مدت کوتاهی تحقق یافت و آینده، برای همه شهروندان افغانستان درخشان به نظر می آمد. ولی متأسفانه با از سرگیری سیاست های دوگانه از سوی آمریکا و قطر که با گشایش دفتر سیاسی طالبان در دوحه آغاز شد، خطر اوج گیری قدرت طالبان در افغانستان، دورنمایی آرمانی آینده را با ظلمت و آشفتگی آمیخته ساخت.
حمایت از گروه تروریستی طالبان و دادن نفوذ سیاسی به این مجموعه افراط گر، به شیوه ای که هم اکنون از سوی آمریکا و قطر پیش می رود، بزرگترین تهدید برای آینده ی سیاسی افغانستان پنداشته می شود و ادامه ی این سیاست متناقض، سرانجام تمامی دست آوردهای فراهم شده را به نابودی می کشاند و منجر به مرگ دموکراسی در افغانستان خواهد شد.
دوگانگی اندیشه سیاسی در آمریکا و قطر عملا حیرت آور است. همزمان که خلیل زاد نماینده آمریکا با سران طالبان در قطر به میز مذاکره می نشیند، نیروهای آمریکایی در افغانستان با ستیزه جویان طالب درگیر نبرد هستند. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت که: سربازان و نیروهای آمریکایی که درگیر جنگ با طالبان هستند از دولت افغانستان حمایت می کنند ولی سیاسیون و دولتمردان آمریکا که در عدم حضور هئیت رسمی کابل؛ با رهبران طالبان به گفتگو می پردازند، با این عملکرد ناهمگون به همین گروه تروریستی، نفوذ سیاسی می دهند.
امیر نشین کوچک قطر نیز در حالی که خود درعمق خوشگذرانی و عشرت طلبی بوده و جامعه غرب گرای آن در کمال تضاد و مغایرت با اندیشه های طالبانی قرار دارد، اقدام به گشایش دفتر سیاسی برای گروه تروریستی طالبان می کند. در همین حال روابط دپلماتیک میان افغانستان و قطر نیز به روال عادی در جریان است. سفارت قطر در کابل و سفارت افغانستان در دوحه فعالیت های گسترده ای دارند.
علاوه بر آن، قطر میزبان پر کار ترین پایگاه هوایی آمریکا در منطقه است. نیروهای آمریکایی از همین پایگاه، گروه های تروریستی را در هزاران کیلومتر دور تر در کشورهای مختلف خاور میانه همچون سوریه، عراق، یمن و افغانستان بمباران می کنند. ولی دفاتر سیاسی و خانه های اغلب رهبران گروه های تروریستی که قطر از آن ها به گرمی میزبانی و پشتیبانی می کند در چند کیلومتری همین پایگاه قرار دارد.
"یکی به میخ یکی به نعل"