«من کمتوان مادرزاد بودهام و تجربهی دستاولی از نظام آموزش و پرورشی ویژه دارم. در دههی ۱۹۶۰ جداسازی دست بالا را داشت و نظامی در کار بود که نمیگذاشت جوانان کمتوان به جایی برسند».
این سخنان «سو بوت» است که قائممقام سازمان حقوق کمتوانی بریتانیا است.
بخت با خانم «بوت» یار بود که والدیناش مبارزه کردند تا او بتواند در تنها مدرسهی ویژهی کودکان دچار کمتوانی بینایی درس بخواند، امتحان بدهد و برای ورود به دانشگاه هدف داشته باشد.
میگوید حتی در آن زمان هم فرض بر آن بود که جوانان کمتوان در قیاس با افراد باتوان یا بزرگسالان کمتوان به وقت بیشتری نیاز دارند تا به موفقیت برسند.
وقتی وارد دانشگاه شد با دانشجویی آشنا شد که در مدرسهی افراد باتوان در همسایگی همانجا درس خوانده بود. همین فرد پیش او اعتراف کرده بود که او و هممدرسهایهایاش «وقتی هنگام رفتن به شهر در اتوبوس به امثال من برخورد میکردند تا آن جا که میتوانستند دوری میجستند».
داستان وحشتناکی است اما در زمانهای که مردم بیپردهپوشی از «افلیجها» حرف میزدند و بدون آن که با سرزنشی روبرو شوند به کمتوانها میگفتند «عقبافتاده» و بی آن که برایشان عواقب جدی داشته باشد کودکان کمتوان را اذیت میکردند غیرعادی نبود.
اما آیا به راستی امروزه روز اوضاع بهتر شده است؟ امروز از موهبت «هماهنگکنندگان نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی» (سندکو) برخورداریم و عشق مدرسهها این است که واژهی «فراگیری» خدمات خودشان را سر زبانها بیاندازند. حتی حکومتهای واپسنگر و ارتجاعی هم گاهی از این واژه استفاده میکنند.
اما مشکل این است که فراگیری هم فقط یک واژه است.
سازمان حقوق کمتوانی بریتانیا و اندیشکدهی LKMco که در حوزهی جوانان و آموزش و پرورش کار میکند با هدف روشنگری در مورد نگرش جوانان مجموعهای از گروههای کانونی متشکل از جوانانی دارا یا فاقد «نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی» تشکیل دادهاند.
مشخص شد که بهرغم کاربرد مکرر آن واژه (و سایر اصطلاحات پیچیده در زر ورق) و خط مشیهایی که در آن از پایبندی مدارس به تنوع دم میزنند منفینگری به کمتوانی و نیازهای ویژه همچنان سیطره دارد.
اکثر دانشآموزان خود را متفاوت از کمتوانها میبینند و کمتوانی برایشان به معنای نیاز داشتن به کمک و به ویژه صندلی چرخدار است. دانشآموزان دارای «نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی» دچار جداافتادگی از گروههای اجتماعی میشوند و با آنها قلدرانه برخورد میکنند.
با توجه به رفتاری که بزرگسالان دارند چنین وضعیتی شگفتآور است؟ این مقاله را هنگامی دارم مینویسم که اظهارات «اندرو بولت» ستوننویس استرالیایی که برای نشریهی «هرالد سان» متعلق به «روپرت مردوخ» هم مطلب مینویسد و در تلویزیون اسکاینیوز استرالیا هم حضور دارد غوغایی فزاینده به پا کرده است.
«گرتا تورنبرگ» فعال اقلیمی که مانند پسر من مبتلا به درخودماندگی است آماج تازهترین نوشتهی بولت شده است. بولت نه تنها در پی انکار کردن واقعیت علمی تغییر اقلیم است، تورنبرگ را مورد حملهای نفرتانگیز و به شدت شخصی قرار داده است.
در این نوشته آدمی بزرگسال تورنبرگ را با توسل به توهینهایی که در حیاط مدرسهها میتوان شنید «عمیقاً آشفته»، «به طرزی غیرعادی اثرگذار» و «عجیب» نامیده است.
به نظر من بولت برونفکنی کرده است و از نوشتهاش میتوان دریافت که خودش «عمیقاً آشفته» و «عجیب» است. به لطف بستری هم که مرداک برایش فراهم کرده است با کمال تأسف «به طرزی غیرعادی اثرگذار» هم هست.
بولت را میتوان خرمگسی دستراستی خواند اما این خرمگسبازیها اثرگذار است. هم بیننده دارد هم خواننده. با این کار هم دیدگاههای خود را مطرح میکند هم به غرضورزیها دامن میزند.
تورنبرگ همین پلشتیها را از ستوننویسهای بریتانیا هم دیده است. بین عرضاندام کردنهای گاه و بیگاه در قالب انتقادات مغرضانه، افراد کمتوان را «غیرعادی» یا «عجیب» خواندن و دیدگاههایی که در فرایند تهیهی گزارش مصاحبهای با دانشآموزان مطرح شده است پیوندی وجود دارد.
باید عملکرد بهتری داشته باشیم
نخستین گام مفید آن است که مدارس در مورد فراگیری فقط لفاظی نکنند، با قلدریها همانطور که رخ میدهند برخورد کنند و تضمین کنند که کودکان دارای «نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی» جدا افتاده نشوند.
برای شروع میتوان کمتوانها را در دورهی درسهای شخصی، اجتماعی، بهداشتی و اقتصادی(PSHE) شرکت داد.
خودم مجهز به صندلیچرخدار ورزشیام به دبستان بچهام رفتم که نتایج مثبتی داشت. برخورد بچهها در کمک کردن خیلی بازتر از معلمها بود.
اما دولت هم باید کاری بکند. مدام دلمشغول جداول لیگ و بازرسیهای دادهای بودن فقط فراگیری را پس میزند.
مثلاً پدیدهی معروف «بیرونگذاری از فهرست» را در نظر بگیریم که در آن مدرسه والدین را «متقاعد» میکند که برای مثال درس دادن در خانه به بچههای دارای «نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی» بهتر است و آنها را از مدرسه ببرند تا به این ترتیب کارنامهی دائمی مدرسه به علت کنار گذاشتن چنین بچههایی لطمه نبیند.
چنین کاری به زیان منافع بچهها است اما خیلی به سود مدرسه است زیرا نتایج مدرسه را بهبود میدهد که مد نظر بازرسان ادارهی استانداردهای آموزش و پرورش و خدمات و مهارتهای دانشآموزی است.
گزارش گروههای کانونی خواهان اقدام اضطراری است و شایستگی آن را دارد که خوانندگان بیشتری داشته باشد.
میتوان بهتر عمل کرد. من و همسرم در آغاز سال تحصیلی جاری که سال آخر تحصیل پسرمان در مدرسهی کنونی است نگران رفتن وی به دبیرستان بودیم. شبها خواب نداشتیم. وضعی که همسرم در یک مدرسهی محلی طی بازدید آزاد روزهای گشایش مدرسه دیده بود واقعاً ما را وحشتزده کرده بود.
اما هماهنگکنندهی نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی مستقر در آن مدرسه خیال ما را راحت کرد. واقعاً با دل و جان کار میکرد. خانم بسیار رک و راستی بود و وقتی درگیر نبردی باشیم داشتن چنین آدمی در کنار خود به راستی اطمینانبخش است. داشتن بچهی دارای «نیازهای آموزشی ویژه و کمتوانی» هم اغلب یعنی درگیر نبرد شدن.
البته اگر امثال این خانم بیشتر باشد میتوانیم کارها را پیش ببریم.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent