«در سکوت» (ژرژ هاشمزاده) مدتی است که در «فیلیمو» به نمایش درآمده است. این فیلم هر چند نخستین کار سینمایی بلندی است که ژرژ هاشمزاده کارگردانی کرده است، اما او از جوانی و در دهه ۶۰ به عرصه سینما وارد شده و از دستیاری کارگردانی تا برنامهریزی و حتی بازیگری در سینما و تلویزیون انجام داده و در پروژههای موفقی نیز حضور داشته است.
کارگردانی تلهفیلم «شیفت بعدی» در ۱۳۸۹ نخستین کار کارگردانی او محسوب میشود که تلهفیلم موفقی بود و هر سال، در «روز پرستار» از تلویزیون پخش میشود. جدا از خود ژرژ، تیمی که با او کار کرده هم یک تیم حرفهای است. مریم هژیروند هم از اواسط دهه ۶۰ وارد سینما شد و در فیلمها و سریالهای موفق زیادی به عنوان برنامهریز و دستیار کارگردان فعالیت کرد و حضورش در هر اثری، از موفقیت آن اثر نشان دارد. فیلمنامهنویس هم مهدی شیرزاد است که فیلمنامهنویس شناخته شدهای است. بازیگرانی چون فاطمه (سیمین) معتمدآریا و سعید پورصمیمی هم به تنهایی برای موفقیت فیلم کافی هستند؛ پس چرا با وجود همه این عوامل شناخته شده، «در سکوت» فیلم خوبی از آب در نیامده است؟
«در سکوت»، داستان سادهای دارد: سودابه (سیمین معتمدآریا) که پس از ۲۳ سال به زن موفقی تبدیل شده است، به دعوت دخترخالهاش مهشید (ویشکا آسایش)، به ایران میآید، اما هدف اصلی او دیدن دخترش، ستاره (سوگل خلیق)، است. بهرام (محمدرضا غفاری)، همسر سودابه، در تصادف رانندگی کشته میشود و سودابه دختر نوزادش را در خانه خسرو (سعید پورصمیمی) و پری (احترام برومند)، پدر و مادر بهرام، رها میکند و میرود، و اکنون با رازی بزرگ بازآمده است. راز او این است که ستاره، فرزند او و بهرام نیست، بلکه حاصل یک تجاوز به سودابه است که تنها بهرام از آن خبر داشته است و بس. اکنون ستاره در آستانه ازدواج با فرید (علیرضا کمالی) است و به همه گفته که مادرش مرده است و حالا هم نمیخواهد او را بپذیرد. سودابه راز خود را با خسرو در میان میگذارد و او را ویران میکند.
این روزها نقد فیلمهای سینمایی و سریالهای ویدیویی بسیار سخت شده است، زیرا باید با مهندسی معکوس و کمی حدس و گمان پی برد که اصل فیلم یا فیلمنامه چه بوده که سانسور و خودسانسوری حاصل کار را چنین آشفته و بیسرانجام کرده است. سالها است دیگر سانسور تنها حذف یک یا چند صحنه نیست؛ دست بردن در ساختار داستان است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این که راوی داستان چه کسی است و نقش اصلی به عهده کیست، بخش مهمی از رمز و راز موفقیت یا ناکامی یک داستان است. وقتی که داستان، به فیلمنامه تبدیل میشود و کارگردانی و بازی بازیگران بر پیچیدگیهای آن میافزاید، موضوع اهمیت بیشتری مییابد. الان داستان یک خطی یا «لاگ لاین» فیلم «در سکوت» این است: «مادری پس از سالها بازمیگردد و به پدرشوهر خود میگوید نوهای که بزرگ کرده، نوه او نیست.» این لاگ لاین به خودی خود نشان میدهد که سودابه نمیتواند راوی و شخصیت اصلی داستان باشد و بعید است از چنین لاگلاینی، فیلم خوبی در بیاید؛ هر چند این داستان به خودی خود میتوانست داستان جذابی باشد، زیرا از آن چه «زنازادگی» نامیده میشود، نحوستزدایی میکند که بعدا به آن میپردازیم. اما اگر شخصیت اصلی به جای مادر، پدربزرگ باشد، آنوقت با داستان یک خطی دیگری روبهرو هستیم. پیشفرض و شیوه موسوم به «اگر استانیسلاوسکی»، در این مورد چنین میشد: «چه میشد اگر پدربزرگی متوجه میشد دختری که با عشق بزرگ کرده است، نوه او نیست و حاصل تجاوزی وحشیانه است؟» این پیشفرض و «اگر استانیسلاوسکی»، ارزش فیلم شدن دارد. لحظهای تصور کنید «سعید پورصمیمی» با سکوت و بازی زیرپوستیاش میتوانست چه غوغایی کند و ریتم کند فیلم چه معنایی پیدا میکرد و ...؛ هر آنچه اکنون نقطه ضعف فیلم محسوب میشود.
متاسفانه معتمدآریا مجبور شده است بازی خشک و بیرمقی داشته باشد و به بسیاری سوالات، پاسخهای غیرمنطقی بدهد. مثلا میگوید در این سالها اوضاعش در خارج کشور بد بوده، در صورتی که عملا توانسته است در خارج از کشور تحصیل کند و به موفقیتهای زیادی دست یابد.
اگر محور اصلی داستان موضوع «حرامزادگی» بود، آنوقت به سادگی میشد گفت سودابه به دلیل وحشت از این که «عاقبت گرگزاده، گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود»، کودک را رها کرده و رفته است و حالا پس از سالها بازگشته تا ببیند چه شده است، که میبیند دخترش، زنی موفق و در آستانه ازدواج است.
در فیلم حاضر، پدربزرگ چون نمیتواند بپذیرد که نوه عزیزش فرزند پسرش نیست، تار مویی از ستاره را به مرکز ژنتیک میبرد تا آزمایش کنند. چند روز بعد برای گرفتن نتیجه به مرکز میرود و واضح است که نتیجه منفی است و احتمالا این نتیجه منفی نشان هم داده شده است، اما آن در فیلم نمیبینیم. پدربزرگ ترجیح میدهد که ستاره همچنان نوه شیرین او باقی بماند. برای همین، وقتی سودابه میخواهد سوار هواپیما شود و برود، پدربزرگ به فرودگاه میرود و به دروغ میگوید نتیجه آزمایش مثبت بوده و ستاره، نوه آنها است. بیشک اگر چنین بود، او برگ برنده خود را همراه میبرد و سودابه هم اگر کوچکترین شکی در این مورد داشت، دخترش و زندگی خود را ویران نمیکرد و نمیرفت. اما متاسفانه ممیزی و سانسور تمام موضوع را واژگونه کرده است تا اینگونه قلمداد شود که ستاره فرزند سودابه و بهرام است و خدای نکرده حاصل تجاوز نیست.
توصیه میکنم وقت و پول خود را برای تماشای «در سکوت» که ممیزی و سانسور جانمایهاش را گرفته است، صرف نکنید و منتظر باشید تا ژرژ هاشمزاده کار بعدی خود، را این بار نه محافظهکارانه، که جسورانه بسازد و آن گاه همه به تماشایش بنشینیم.