در تعطیلات تابستان، والدین اجازه می دهند فرزندانشان کارهای معینی را نُه ساعت تمام یکنفس انجام دهند و لزومی نمی بینند که دخالتی کنند. در کارهای دیگر هم که دخالتی نمی کنند. مطالعه؟ چه کاری آموزندهتر از این کار! کارهای هنری؟ خیلی خلاقانه است! الکدولک؟ ای داد و بیداد. دستکم در این بازیها بدنشان ویتامین دی جذب می کند. جمع احساسات متناقض.
از طرف دیگر، پای تلویزیون هم در میان است که تقریباً به همۀ برنامه هایش باید نه گفت. آدمیزاد می خواهد بیاختیار فریاد بزند: «بچه، اینقدر تلویزیون تماشا نکن. مغزت پوسید!» تا شاید از تماشای مجموعۀ چهارقسمتی بیبیسی 4 دربارۀ تاریخ سفال دست بردارند. با توجه به نفوذ فناوری در تاروپود خانههایمان، گویی رایانهها و گوشیهای هوشمند تلفنِ همراه میراثدار بلاهت تلویزیون شدهاند.
درست نمیدانم چه پیوندی میان کودکان و فناوری و مخصوصاً بین آنها و صفحههای نمایشگر پدید میآید که احساس میکنیم دیر یا زود بالاخره زمانی فرامیرسد که ببینیم بیحال روی مبل ولو شده اند و مغزشان از دماغشان بیرون زده است. از حق نگذریم؛ در زمان بچگی من هم اکثر شبهای شنبه را مینشستم پای تلویزیون و مسابقات ”ببین و بگو“ را تماشا میکردم که خانوادههای شرکتکننده کاری جز به خاطر سپردن لوازم خانگیِ روی تسمهنقالهها نداشتند. یا به تماشای کمدین میانسالی مینشستم که دور درختی دنبال زنان خوشاندام میدوید. سرگرمیهایی که وقتی الان فکر میکنم، حیران می شوم که چطور توانستیم آن همه ملال را تاب بیاوریم و به بزرگسالی برسیم. به هر حال الان در خدمت شما هستم.
با این حال بخشی از وجودم وقتی میبیند پسرم کلهاش توی آیپد است و گوشی توی گوشش گذاشته، میخواهد فکر به حالش کند. البته بخشی از ماجرا به هراس ناشی از ناآشنایی با کارهایش مربوط میشود یا ناآشنایی با آدمهایی که با آنها دمخور است. یکبار که پسرم ابتکار به خرج داد و رسماً مرا به دنیای خودش دعوت کرد و نشستیم ماینکرافت بازی کردیم، خیالم راحت شد. حتی به نظرم سرگرمکننده بود؛ نه فقط زیانی نداشت، بلکه ابلهانه یا فاقد خلاقیت یا بدتر از همه ضداجتماعی هم نبود. کودکی او را نمیتوانستم بر اساس کودکی خودم درک کنم، اما چون خودم وقت زیادی را صرف کلنجار رفتن با رایانههای اکسپکتروم ZX خودمان و زدن کلیدهای Z و X کردم، شاید بدم نمیآمد در پی اندکی پیشرفت باشد.
دغدغۀ من فشاری است که او و دخترم بابت تثبیت خودشان و کسب مقبولیت در رسانههای اجتماعی متحمل میشوند. اکنون فوجی پرشمار از جوانان زندگیشان را در یوتیوب یا اینستاگرام میگذرانند تا آن چه را دوست و بیگانه تولید میکنند به مصرف برسانند.
موفقترینشان میلیونها دلار ارزش دارند، اما به ازای هر لوگان پل و پیودایپایِ خیلی معروف، که فرقی هم نمیکند چه نظری دربارۀ شخصیت آنها داشته باشیم، هزاران نفر در تقلای به دست آوردن سهمی از این بازار در اینترنت پرسه میزنند.
یکی از این یوتیوبکاران هم زن جوانی است در لسآنجلس با نام بروک هوتس که 300 هزار دنبالکنندهاش را با فیلمهایی راجع به انواع موضوعات، از برنامههای دوستیابی و نوار بهداشتی گرفته تا خلافکاریهای واقعی، سرگرم میکند. تازهترین فیلمهای کوتاهی هم که گذاشته دربارۀ تولهسگی است از نژاد دوبرمن که اسمش را ابوالهول گذاشته است. اما این هفته قطار به طرز زنندهای از ریل خارج شد و هوتس اتفاقی نسخهای ناویراسته از فیلمی را بارگذاری کرد که نشان میدهد در حال هل دادن و زدن ابوالهول است و روی تولهسگ تف میاندازد. به نظر میآمد هیچکدام به هیچوجه حال خوشی ندارند. البته هوتس سعی کرد با انتشار بیانیهای مفصل و خودپسندانه خشمها را فروبنشاند، اما واحد حیوانآزاری پلیس لسآنجلس در حال اجرای تحقیقات موشکافانهای در این باره است.
از قرار معلوم، بروک هوتس اصلاً نمیبایست نگهداری سگی را به عهده میگرفت، چون خونگرمی، جاافتادگی و شاید مسئولیتپذیری و مهرورزی لازم برای نگه داشتن سگ را ندارد. با این حال، چون دوست داشت تصویر خاصی از خود به دست دهد، درگیر نگه داشتن سگی بازیگوش، سرکش، سرزنده و بانشاط شد و سپس، موقعی که گمان میکرد کسی باخبر نخواهد شد، دقدلیاش خود را سر سگ خالی کرد.
ای کاش این نمونه ای استثنایی بود، اما به راستی چه بسیار تصمیمهای زیانباری در گرماگرم تقلای میلیونها جوان رخ نمیدهد که بدون داشتن مهارتی چشمگیر میخواهند از خود شخصیتی جذاب برای مصرف عموم بسازند و سپس، این شخصیت را به جوانان دیگر بفروشند؛ جوانانی که به جای پرورش مهارتهای خود برای پیش بردن زندگی و لذت بردن از آن، وقت زیادی را صرف تماشای زندگی دیگران میکنند.
این نبرد دقیقاً به همان جوان خاطرنشان میکند که فوقستارههای اینستاگرامی، مثل کایلی جنر که به تازگی ملقب به جوانترین میلیارد خودساخته شده است، غالباً به لبهایشان مواد پُرکننده تزریق میکنند، از مواد آرایشی بهره می برند که قیافهای مناسب اجرای برنامه های زنده داشته باشند، و از صافیها، نورپردازی و روتوش استفاده میکنند.
اما بحث دیگر فقط بر سر زیباییشناسی بی بهره از واقعیت نیست. سگآزاری بروک هوتس این واقعیت را نشان داد که سبکزندگی و شخصیت را هم میتوان طوری ساخت که ”بینقص“ جلوه کند. خشم عریان این دختر هنگام کتک زدن سگ خودش وحشتناک است و امیدوارم محکوم کردن گستردۀ آن و بیزاری جستن از آن باعث شود که بفهمیم یوتیوبکاران دنیایی توهمی ایجاد میکنند و زیباییشان به لطف دستکاریهاست و به اندازۀ لبهای برجستۀ کایلی جنر قلابی.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent