روز ششم ژوئن (۱۶ خرداد) راهبهای ۹۲ ساله به نام خواهر ماری جوزف در ایلینوی درگذشت. پسرش به مناسبت این روز در توییتر مطلبی نوشت.
مارک میلِر، مدیر گورستانی در سندیِگو، نوشت: «او راهبهای "غیرعادی" بود.»
اما این حرف کملطفی بود. در واقع، مادر این پسر فقط یکسوم پایانی عمرش در کلیسا خواهر ماری جوزف بود. قبل از آن او «اَن راسِل میلِر» بود، ساکن سانفرانسیسکو که ۱۰ فرزند داشت. زندگی اجتماعی او پرجنبوجوش بود و با پاپها و رئیسجمهورها نشست و برخاست میکرد.
اما یک روز در سال ۱۹۸۹ همهچیز را رها کرد.
آقای میلر به یاد دارد: «او همیشه در جمع خانواده به شوخی میگفت وقتی کوچکترین بچهام بزرگ شد به صومعه کارملی خواهم رفت. "ما گمان میکردیم شوخی میکند... اما خب، همین کار را کرد".»
راهبهای ۹۲ ساله امروز در یک صومعه کارملی در ایلینوی درگذشت. این راهبه معمولی نبود. آواز چندان خوشی نداشت. در صومعه اغلب وظایف خود را با تاخیر انجام میداد و با آنکه اجازه نداشت برای سگهای اطراف صومعه چوب پرتاب میکرد. او مادر من بود.
توییتر مارک ام. میلِر (@4T9NER) ۶ ژوئن ۲۰۲۱ (۱۶ خرداد ۱۴۰۰)
A 92 year-old nun died today in a Carmelite Monastery in Illinois. She was kind of an unusual nun. She didn’t sing very well. She was frequently late to her required duties around the convent. She threw sticks for the communal dogs which was not allowed. Also she was my mother.
— Mark R. Miller (@4T9NER) June 6, 2021
خانم میلِر در سن ۵۸ سالگی، سه سال بعد از فوت شوهرش ریچارد، برنامههای خود را با فرزندانش در میان گذاشت. اول برنامه ناهاری با پنج دخترش ترتیب داد و سپس برنامه دیگری با پنج پسرش گذاشت و از تک تک آنها پرسید برای ۶۰ سالگی خود چه برنامهای دارند. بعد از شنیدن جواب بچهها، برنامه خودش را به آنها گفت و اعلام کرد تصمیم دارد راهبه کارملی شود.
آقای میلِر گفت: «مادر گفت ببینید، من ۳۰ سال از عمرم را برای خودم بودهام، ۳۰ سال بعدش را به شما فرزندانم اختصاص دادم و تصمیم دارم ۳۰ سال آخر را به خدا خدمت کنم.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
گفتنی است راهبههای کارملی نسبت به باقی راهبهها زندگی زاهدانهتری دارند. بیشتر روزها را به سکوت میگذرانند و هرگز صومعه را ترک نمیکنند مگر در موارد ضروری. خانم میلر در صومعه بانوی کوه کارمل واقع در دسپلینز ایلینوی مسئول نظارت بر گفتوگوی راهبهها با بازدیدکنندگان از پشت دروازه فلزی بود.
در ابتدا تعدادی از فرزندانش باورشان نشد اما خانم میلر سر عهد و پیمانش ماند. او در شصتویکمین سالروز تولدش در هتل هیلتون سانفرانسیسکو مهمانی خداحافظی گرفت. به گفته آقای میلر ۸۰۰ نفر در این مهمانی شرکت کردند.
او با یادآوری گذشته نوشت: «بسیاری دیگر نتوانستند بیایند زیرا بر اساس ضوابط آتشنشانی تعداد بیشتری را نمیشد دعوت کرد.»
خانم میلر که نگران بود بین جمعیت گم شود بادکنک هلیومی به مچ دستش بست. بادکنک چهار پنج متر بالای سرش در هوا معلق بود و رویش نوشته بود: «من اینجام.»
صبح روز بعد برای رفتن به صومعه با هواپیما به شیکاگو رفت. هیچ با خودش نبرده بود جز یک کتاب دعا و یک جفت دمپایی برکنستاک. به او اتاق کوچکی دادند که جز یک تخت چوبی وسیلهای نداشت. بدین ترتیب زندگی آرامش را شروع کرد و مشغول دعا و ساختن تسبیح شد.
وارد صومعه دسپلینز ایلینوی شد، ایالتی که اولین شعبه مکدونالد در آن بود. اما دایری کویین را بیشتر دوست داشت. بدین ترتیب ۳۳ سال همانجا بود. از گلبرگها دانه تسبیح میساخت و شبها در اتاقکش میخوابید. pic.twitter.com/ZcDMBnFmcJ
توییتر مارک ام. میلِر (@4T9NER) ۶ ژوئن ۲۰۲۱ (۱۶ خرداد ۱۴۰۰)
By age 27 she had five kids. And then she had five more. A basketball team of each sex. Planned Parenthood she called it. She had a million and one friends. She smoked. She drank. She played cards. She was pregnant for more than 400 weeks of her life. pic.twitter.com/gBODFbGJiD
— Mark R. Miller (@4T9NER) June 6, 2021
سبک زندگیاش به کلی تغییر کرده بود مخصوصا با توجه به اتفاقهای قبلی. حالا که آقای میلر پس از دههها به گذشته نگاه کرد به یاد آورد که مادرش زندگی عشرتطلبانه و خوبی داشته است.
او گفت: «دو سه ساعت در روز تلفنی با دوستانش حرف میزد. دائم سفر میرفت. وقتی تصمیم گرفت راهبه شود از هیئتمدیره حدود ۲۰ موسسه خیریه و نهاد مدنی استعفا داد.»
خانواده میلر حدود ۲۲۹ هکتار زمین کشاورزی هم در جنوب سانفرانسیکو داشتند که شامل ۳۲ هکتار از اراضی جنگل سرخچوب بود که در آنجا از مهمانان و شخصیتهای برجسته پذیرایی میکردند. این خانواده در مراسم جمعآوری کمک مالی برای نامزدهای جمهوریخواه مشارکت داشت و با روسای جمهوری چون جرالد فورد و رونالد ریگان ملاقات کرده بود و ریچارد نیکسون نیز به مناسبت مرگ همسر خانم میلر پیام تسلیت برایش فرستاده بود.
این خانواده سفرهای «اعیانی» بسیاری هم میرفتند.
او همیشه خدا مشغول برنامهریزی بود و میگفت: «وای بیایید برویم هاوایی، شنیدهام جای بسیار خوبی برای غواصی دارد. بالگرد اجاره میکنیم و میرویم کمی غواصی میکنیم و برمیگردیم. کدامتان میآید؟» یا میگفت: «عکسهای قشنگی از این رودخانه دیدم. بیایید همگی برویم رودخانه اسنیک چهار روز آبتنی کنیم و شبها در چادری در جنگل بمانیم.»
خانم میلر همان موقع هم عمیقا به مذهب کاتولیک ایمان و تعهد داشت و هر روز به مراسم دعا میرفت. برای حفظ ایمانش در طبیعت در کنار دوستان و اعضای خانواده یک کشیش هم با خودش میبرد.
پسرش با مرور خاطرات میگوید: «برایم از اردوگاه تابستانی عکسهایی فرستاد که هنوز دارم. عکسهایی در کنار خواهر و برادرهای بزرگتر، یاران و دوستان و کشیشی که حضورش واجب بود. همگی با بالگرد تا دماغهای پرواز کردند و آنجا غواصی کرده بودند.»
شاید حدس زده باشید که او ازابتدای عمرش راهبه نبوده است و در سانفرانسیسکو و آرگان بزرگ شد و در کالیفرنیا و نیویورک به مدرسه رفت و دوستپسر داشت.
توییتر مارک ام. میلِر (@4T9NER) ۶ ژوئن ۲۰۲۱ (۱۶ خرداد ۱۴۰۰)
You might have guessed that she has not always been a nun. She grew up in San Francisco and Oregon and went to school in California and New York. She had a boyfriend. pic.twitter.com/YMzfHOw6hr
— Mark R. Miller (@4T9NER) June 6, 2021
آقای میلر گفت که مادرش «مذهبش را تبلیغ یا تحمیل نمیکرد» و هرگز به دوستانش فشار نیاورد که مذهبی شوند. البته در مورد خانواده داستان فرق داشت.
او گفت: «در خانوادهاش قواعد بسیار سختگیرانهای داشت. اگر کسی خارج از کلیسای کاتولیک ازدواج میکرد از نظر او آن ازدواج باطل بود و فرزندان حاصل از آن ازدواج حق ورود به خانهاش را نداشتند. همسران آن فرزندان هم همینطور.»
متاسفانه همین بخش زمخت شخصیت خانم میلر در نهایت باعث شد با پسر خودش قطع رابطه کند. آقای میلر به یاد دارد وقتی ۱۸ سالش بود مادرش با رابطهاش با زنی مطلقه و بزرگتر از خودش مخالفت کرد. روزی هنگامی که داشت آماده میشد تا به دیدار آن زن برود مادر جلو او را گرفت و گفت: «اگر رفتی دیگر برنگرد.» آقای میلر هم شروع به بستن چمدانش کرد.
وقتی به دیدن طرف میروی نمیتوانی دست به او بزنی یا بغلش کنی. دو ردیف میله آهنی بین شما قرار دارد.
توییتر مارک ام. میلِر (@4T9NER) ۶ ژوئن ۲۰۲۱ (۱۶ خرداد ۱۴۰۰)
I have only seen her twice in the last 33 years since she joined the convent—-partly because the Carmelites are a contemplative order. They don’t teach school, or work in hospitals, or even leave the building in which they live. They pray. They live in silence 23 1/2 hours a day.
— Mark R. Miller (@4T9NER) June 6, 2021
او گفت سرانجام آن رابطه دیری نپایید اما آسیبی که به رابطه با مادرش زد تا آخر عمر باقی ماند. مادر او را از ارث محروم کرد و به ندرت همدیگر را میدیدند.
او گفت: «در آن پنج سال آخر پیش از آنکه به صومعه برود جمعا سه چهار بار بیشتر ندیدمش.»
سالها بعد آقای میلر سه فرزندش را به دیدار مادربزرگ در صومعه برد. آن موقع حتی از قبل هم دورتر شده بود و «مانند عمه بزرگی بود که بعد مدتها میدیدمش». با این حال به گفته آقای میلر مادرش به نظر خوشحال میآمد.
او گفت: «در هیئت راهبه هم همانقدر خوشحال بود که همیشه بیرون از صومعه دیده بودم. یعنی به جز این سرخوشی زندگیاش در تمام ابعاد ۱۸۰ درجه با قبل تفاوت داشت. نه ظاهرش به آدمهای بدبخت میخورد و نه از درون احساس بدبختی میکرد.»
© The Independent