هرچند زبان فارسی در چهار کشور ایران و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان گسترده است، اما در سده بیستم چنین به نظر میرسید که تهران مرکز اصلی آفرینشگری به زبان فارسی در جهان فارسیگو است. ایران نه تنها بیشترین شمار فارسیزبانان را در برگرفته است، بلکه نقش آن به عنوان زبان میانجی کشوری در میان گروههای زبانی گوناگون، همچنان استوار است.
اما در سالهای اخیر، کابل هم میرفت تا به مرکزی مهم در نشر کتابهای فارسی بدل شود؛ جایگاهی که به لطف موقعیتی منحصربهفرد بهدست آمده بود.
از یک سو، دهههاست که نشر کتاب در ایران دربند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دریافت مجوز انتشار پیش از نشر است. اداره سانسور که تاریخ آن درازتر از عمر «جمهوری اسلامی» در ایران است، با حاکمیت یافتن مذهبیون در آن کشور از سانسور سیاسی به سانسور سیاسی و فرهنگی گسترش یافت و رد پای ژرفی بر کتاب فارسی گذارد. کتابهای هنری که در بردارنده تصاویری اروتیک و یا صرفا ناپوشیده بودند، و نیز ادبیات معاصر فارسی یا ترجمه بهفارسی که مضمونی ناسازگار با موازین شرعی دستگاه سانسور در خود داشتند، از بنگاههای نشر و کتابفروشیها برچیده و تارومار شدند. زوال پرشتاب رمان و ادبیات داستانی را در عرصه کتابهای فارسی و جایگزین شدن آن با فلسفه و تئوری در حلقههای کتابخوانی ایران، نمیتوان بدون در نظر گرفتن پیامدهای سازوکار سانسور اسلامی شرح داد. آنچه عینی، انضمامی و مربوط به تن بود، جز ناقص و نیمهکاره به دست کتابخوانان نمیرسید و درنتیجه، تنها فضایی که مانده بود، فضای ذهنی و انتزاعی و مفاهیم و برهانآوریهای سرد و خشک بود؛ نه فضای نوشتاری برای شورمندی پیکرها و داغی تنها.
پراکنده شدن نویسندگان و مترجمان فارسیزبان در جهان نیز نتوانست مرکزی نوین برای نشر کتابهای فارسی برآورد. گرچه انتشاراتیهای گوناگون و پرشماری در شهرهای پراکنده جهان در این دههها پدیدار و ناپدید شدهاند اما به دلیل پراکندگی جغرافیایی آنها و پراکندگی تبعیدیان و مهاجران در دهها کشور و صدها شهر دور از یکدیگر در جهان، هیچگاه نتوانست مرکزی جایگزین برای نشر کتاب فارسی بیافریند.
اما از سوی دیگر، کابل ناگهان و در پیامد زنجیرهای از رویدادها، توانست معنایی تازه در جهان کتاب فارسی برای خود بیابد. نظام نوین سیاسی که در پیامد جنگ آمریکا و طالبان در سالهای نخستین سده بیست و یکم پدیدار شد، خود را به دموکراسی و آزادی بیان متعهد میدانست. برچیده شدن سانسور دولتی و نیاز نداشتن به مجوز پیش از انتشار برای نشر کتاب، آنچه برای نشر کتاب در تهران یک آرزوی دست نیافتنی مینمود، در کابل در دسترس گذارده بود.
سامانیابی دوباره آموزش و راه افتادن دانشگاههای دولتی و خصوصی و پیدایش لایه نازکی از استادان و دانشجویان و فرهنگجویان در افغانستان که به رغم نامهری از سوی دولت، زبان فارسی همچنان نقش زبان میانجی برای تبارهای گوناگون آن کشور ایفا می کند، توانست بازاری کوچک اما در حال گسترش برای کتابهای فارسی مهیا کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
انتشار رمان «لولیتا» با ترجمه اکرم پدرامنیا، نویسنده و مترجم ایرانی که در کانادا میزید، در کابل و راه یافتن آن کتاب به صورت زیرزمینی به درون ایران، مردم ایران را نیز متوجه نشر کتاب فارسی در کابل کرد. واکنش جمهوری اسلامی ایران البته همان بود که انتظار میرفت؛ قاچاق برشمردن حمل کتاب به درون ایران و درنتیجه، برکشیدن دیواری فرهنگی میان ایران و افغانستان، تا از پیامدهای آزادی نشر در افغانستان در امان بماند.
امین قضایی، نویسنده و مترجم ایرانی تبعیدی، که دو سال مهمان «خانه آنه فرانک» در آمستردام بود و از آن زمان در همان شهر میزید، از جمله نویسندگان ایرانی است که پس از انتشار چندین کتاب در اروپا، برای نشر کتابهای خود به کابل روی آورد. نخست یک ناشر کابلی کتاب «زیباییشناسی سده هجدهم» او را منتشر کرد، و سپس کتاب «تعمید و تبعید» که کار مشترک او و تهمینه تومیریث، نویسنده تبعیدی افغانستانی است، نیز از سوی نشر امیری در کابل منتشر شد. او کتاب دیگری نیز در دست انتشار داشت که اکنون دیگر امیدی به نشر آن ندارد.
زمانی که از او درباره وضعیت نشر کتابها در افغانستان میپرسم، با دریغ میگوید که در پرسشهایت فعل «است» را باید با فعل «بود» جایگزین کنی؛ چرا که دیگر و از همین ساعتی که طالبان به کابل آمدند، همه آن فضای آزاد انتشاراتی و فرهنگی را باید بر بادرفته دید.
او به دو عامل تاثیرگذار در گزینش صنعت نشر کابل برای کتابهایش اشاره میکند. نخست، فضای رها از سانسور و آزادانه برای نشر کتابها در افغانستان، و دوم، فضاهای مجازی و اینترنتی که گردهمآمدن و داد و ستد فرهنگی و فکری را از محدودیتهای مرزهای ملی رهانیده است و امکان پیوند سادهتر میان انتشارات کابل و حلقههای کتابخوانی در افغانستان را با نویسندگان و مترجمان پراکنده در جهان فراهم آورده بود.
موج تازه اسلامیزه کردن فرهنگ که با برآمد دوباره طالبان در انتظار است، امید به نشر آزادانه و بیهراس و بیسانسور کتاب و ادبیات فارسی را در تاریخ کهن خود، یک بار دیگر به خاموشی خواهد برد. آیا چاپ و نشر الکترونیکی خواهد توانست زمستان کتاب فارسی را در تهران و کابل را جبران کند؟ آیا روزی را میتوان دید که بهار دوبارهای در شهری دیگر، درخت کهنسال کتاب فارسی را شکوفا کند؟