زندگی در شهرهایی که نشانههای تاریخی و فرهنگی و هنری خود را حفظ کردهاند، این خوبی را دارد که درهرکوچه و خیاباناش که قدم بزنی میتوان جلوهای تازه از هنر را ببینی و لذت ببری. به ویژه وقتی که خالق آن اثر هنری هموطنی باشد که در خارج ایران زندگی میکند. چند روزی است که گالری «ماریا وریث» برلین، میزبان آثار شش نفر از هنرمندان نقاش آلمانی و ایرانی است.
یکی از این هنرمندان سارا اسدی هنرمند ۳۴ ساله و سرشار از انرژی ایرانیست که از نمایشگاه و آثارهنریاش میگوید. آنچه سارا را نسبت به سایر هنرمندان حاضر در این نمایشگاه متفاوت کرده، استفادهاش از بومهای دایرهای است. او سه اثرش را روی بومهای مدور خلق کرده است.
سارا میگوید: «این دو کار را وقتی شروع کردم که تصمیم گرفتم در نمایشگاه شرکت کنم. البته همان موقع بهصورت جدی روی ترکیببندی مطالعه میکردم. از آنجایی که ساختار دایرهای بسیار قوی است، و توانایی این را دارد که از هر طرف بصورت مساوی در اثر تاثیر و نیرو ایجاد کند، برایم جالب شد که سه اثر از مجموع هشت نقاشیام در این نمایشگاه را بهصورت دایره به تصویر بکشم».
این شیوه در آثار سارا یک تجربه نو به حساب میآید. البته در مطالعه سیر تاریخی نقاشی در آثار بهجا مانده از دوران رنسانس، نقاشی با فرمت دایره به وفور دیده میشود.اما کاری که سارا کرده این است که برای اولین بار در سبک کلاسیک سوژه را وسط بوم قرار داده است.
او معتقد است به غیر از نوع کار و تکنیک، محتوای آثار بیش از هرچیز برای او اهمیت دارد.
سارا میگوید: «من بیشتر فیگوراتیو کار میکنم و مهمترین موضوع در فیگورهایی که میکشم، نشان دادن حس درونی آدمهاست. اینکه احساس آنها چیست و چه حال وهوایی دارند. من سعی میکنم بیننده آثار را یک لحظه با حس درونی یک انسان دیگر مواجه کنم».
از او درباره کارهایش میپرسم و اینکه چه آثار دیگری خلق کرده است ؟
میگوید:«علاوه بر هشت اثری که در این نمایشگاه میبینید، تعدادی کار گرافیکی هم دارم که هنوز به نمایش گذاشته نشده است. موضوع آنها احساسات انسانی مثل ترس، تردیدها، شادیها و غمها است. این آثار برای من شبیه دفترچه خاطرات هستند».
سارا میگوید:« دغدغه اصلی در کارهای گرافیکی مسائل روانی انسانها است؛ چراکه همه چیز در دنیای امروز دارد به سمت در دسترس قرارگرفتن پیش میرود. ما آدمها بهطور طبیعی امروز کمتر فرصت میکنیم به عمق یکدیگر و احساس درونی و اینکه هرکدام از ما چه تاریخچهای را پشت سر گذاشتیم تا به نقطه کنونی رسیدیم، فکر کنیم. سعی کردهام در نقاشیهایم برای دقایقی کوتاه هم که شده عمق احساسات انسانی را در برابر دیدگان بازدید کنندگان قرار دهم».
سارا میگوید که دنیا به مرحلهای رسیده است که همه چیز در دسترس است. چرا که وقتی زندگی انسانهای موفق را مرور میکنیم، میبینیم که چه مشقتها که برای رسیدن به هدفشان متحمل شدهاند.
او که از کودکی عاشق نقاشی بوده در کلاسهای خصوصی اساتید این رشته شرکت میکند. سپس به هنرستان میرود و رشته گرافیک را انتخاب میکند.
میگوید: «با رتبه سی و هفت در رشته طراحی صنعتی دانشگاه علم و صنعت قبول شدم و با رتبه برتر از آنجا فارغ التحصیل شدم. بهخاطر علاقهام به فلسفه و موسیقی دوست داشتم به آلمان مهاجرت کنم. برایم جالب بود در جامعهای باشم که به نوعی مرکزیت این رشتهها را داشته باشد. برای همین از سال آخر دوره کارشناسی شروع به یادگیری زبان آلمانی کردم. همزمان برای پذیرش دانشگاه در آلمان هم اقدام کردم».
سارا از دو دانشگاه پذیرش میگیرد، اما در نهایت دانشگاه «کونست هوخ شوله» شهر «فورتس هایم» و رشته طراحی صنعتی را انتخاب میکند. او میخواست در کنار تحصیل شغلی هم داشته باشد، اما در این شهر امکان کار برای دانشجوی که میخواست در رشتهی تحصیلیاش کار کند، وجود نداشت.
سارا میگوید: «بنابراین تغییر رشته دادم وبه رشته «مدیریت خلاقیت و تکنولوژی» که همزمان در دو دانشگاه «تکنیک برندنبورگ» و «تکنیکال یونیورسیتی» ارائه میشد، رفتم. این رشته برایم بسیار جذاب بود. چون آنرا در امتداد رشته تحصیلی قبلیام میدیدم. مدیریت خلاقیت و تکنولوژی به ما میگوید، چطور محصولمان را به لحاظ اقتصادی بتوانیم طراحی و تولید کنیم».
سارا پس از آنکه با رتبه برتر از رشته مدیریت خلاقیت تکنولوژی فارغ التحصیل میشود، درهمین رشته در یک شرکت آلمانی پنج سال کار میکند. اما با اینحال نقاشی همچنان دغدغه اصلی او بوده است.
میگوید پس ازچند سال تجربه، متوجه میشود چقدر بازار کار از خلاقیت دور شده و بیشتر رویکرد اقتصادی به خود گرفته است. او همین احساس را درباره خودش هم داشته است.
سارا میگوید: «احساس کردم خیلی از خلاقیت و هنر دور شدهام. به همین علت کارم را ترک کردم و نقاشی را جدیتر از قبل ادامه دادم. اشیا و انسانها را بارها و بارها نقاشی کردم. میخواستم به خودم ثابت کنم میتوانم کار کنم. شروع کردم به برپایی نمایشگاه و بالاخره یک آتلیه را بهعنوان محل کار گرفتم».
او با دو هنرمند آلمانی ولهستانی آشنا میشود که طرز فکر هنریشان شبیه به هم بود. برهمین اساس تصمیم میگیرند به صورت گروهی و خیلی جدی با هم کار کنند.
سارا میگوید: «پس از آن بود که نمایشگاه گروهی دیگری با هنرمندانی از آلمان، بلغارستان و لهستان برپا کردم که این نمایشگاهها همچنان ادامه دارد و طبق برنامه تا پایان سال ۲۰۱۹ دهمین نمایشگاه گروهیام را اجرا خواهم کرد».
از او درباره حساش و اینکه آیا به رضایت درونی رسیده است میپرسم. میگوید: «حالا احساس میکنم کارها و نمایشگاههای من به گونهای نسبت به گذشته تکمیلتر شدهاند. چرا که من از سال گذشته همزمان با برپایی نمایشگاههای مختلف وکسب تجربیات عملی، مجددا تحصیل را، اینبار در دانشگاه هنر برلین و در رشته هنرهای تجسمی آغاز کردهام».
سارا میگوید از تصمیماش بسیار خوشحال است. چرا که هم نمایشگاه برگزار میکند و هم با استادان و دانشجوهای هم رشتهاش تبادل نظر میکند و این فضا را برایش بسیار حرفهای و جذاب کرده است.
صحبتهایمان که تمام میشود به سراغ پرترههایی میروم که او با همه احساساتش خلق کرده است. خوب که نگاه میکنم میتوانم همه لحظات تلخ و شیرینی را که بسیاری از ما تجربه کردهایم در آثار سارا پیدا کنم.