سوءقصد نافرجام به جان مصطفی کاظمی، نخستوزیر عراق، آن هم درست زمانی که درگیر اعتراضهای نه چندان مسالمتآمیز نیروهای شبهنظامی هوادار جمهوری اسلامی در عراق است، میتواند همزمان به معنای تکمیل آخرین حلقههای محاصره ایران در میان همسایگانی باشد که هر یک به دلیل و دلایلی، دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند.
شکست سنگین نیروهای هوادار جمهوری اسلامی در انتخابات پارلمانی اخیر عراق، فضای سیاسی این کشور را آبستن حوادث تازهای کرده است که با هر نتیجهای به پایان برسد، تاثیری اساسی در معادلات و مناسبات تهران و بغداد بر جای خواهد گذاشت.
نیروهایی که عمدتا به صورت شبکههای شبهنظامی وابسته به نیروی قدس سپاه پاسداران تشکل یافتهاند، خواهان سهمی تعیینکننده از قدرت در عراق هستند و روشن است که اگر به سهم دلخواه خود از راه انتخابات دست نیابند، دست به اعتراض و اقداماتی فراتر از آن بزنند.
اما نکته مهمتر این است که این نگاه بهشکل فزایندهای در عراق تقویت شده است که رویکردها و جهتگیریهای این نیروهای نیابتی صرفا برآمده از سهمخواهی آنان از قدرت نیست، بلکه بیش و پیش از آن، تابعی از بازی بزرگتری است که جمهوری اسلامی ایران در یک کانون آن، و غرب با محوریت آمریکا و اسرائیل در کانون دیگرش مقابل هم صفآرایی کردهاند.
تثبیت این نگاه، پیامدهای پرهزینهای برای جمهوری اسلامی و نیروهای هوادارش در منطقه داشته است. اگر روزگاری، اکثریت شهروندان لبنانی، به حزبالله لبنان به عنوان اصلیترین نیروی مقاومت در مقابل اسرائیل، و در حقیقت بخش در عمل موثر و فعال ارتش ملی این کشور مینگریستند، دیری است که این گروه را با چشم دیگری مینگرند و به این نتیجه رسیدهاند که لبنان برای حزبالله، هر چه باشد، اولویت اول و اصلی نیست.
نتیجه انتخابات اخیر عراق بازتاب همین نگاه، و امتداد آن است که بهطور طبیعی به تهران میرسد که روزگاری نه خیلی دور، تحت عناوینی چون هلال شیعی، یا محور مقاومت، با افتخار و اقتدار از یمن تا سوریه، از خلیج عدن و دریای سرخ تا دریای مدیترانه را حوزه نفوذ و حیاط خلوت خود مینامید.
با این همه، به نظر میرسد که این هلال، اکنون به دایرهای گرداگرد ایران تغییر شکل داده است که باعث میشود علاوه بر انزوای بینالمللی ناشی از سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی، ایران با همسایگانی محاصره شود که علیرغم همه اختلافها و رقابتهایشان، دست کم در ناخرسندی از جمهوری اسلامی با هم اتفاق نظر دارند.
اینکه در اولین گمانهزنیها در باره عاملان سوء قصد به جان مصطفی کاظمی، تقریبا همه انگشت اتهام را به سوی گروههای شبهنظامی هوادار جمهوری اسلامی بگیرند، فارغ از اینکه آنها در عمل دست به چنین اقدامی زدهاند یا نه، نشان میدهد که وزنه افکار عمومی در عراق، تا چه اندازه به زیان جمهوری اسلامی تغییر کرده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
البته آنها که نیروهای شبهنظامی طرفدار جمهوری اسلامی را مسئول حمله پهپادی شبانه به خانه نخستوزیر عراق میدانند، فقط به اعتراضات خیابانی این گروهها که به خشونت هم انجامید و شماری کشته و مجروح برجای گذاشت، یا صرفا به اظهارات و تهدیدهای لفظی رهبران این گروهها علیه مصطفی کاظمی استناد نمیکنند.
واقعیت مهمتر این است که درست در شرایطی که آمریکا نسبت به ادامه عملیات پهپادی جمهوری اسلامی در منطقه هشدار داده بود، و در اوج گزارشها از گسترش این شیوه عملیاتی، کدام گروهها در عراق امروز از چنان توانمندی عملیاتی برخوردار هستند که بتوانند سه پهپاد انفجاری را در منطقه سبز بغداد رهسپار منزل مسکونی نخستوزیر کشور کنند؟
اگر دامنه اعتراضات به نتایج انتخابات پارلمانی عراق چنان گسترده یا طولانی شود که مانع تشکیل دولت جدید گردد و به بینظمی و آشوب دامن بزند، مسئولیت جمهوری اسلامی ایران در این میان بیشتر و سنگینتر به چشم خواهد آمد.
دو کشور عراق و لبنان، تنها کشورهای با جمعیت قابل توجه شیعه نیستند که امروز بزرگترین کشور شیعه جهان را، دست کم یکی از اصلیترین دلایل مسائل و مشکلات خود میدانند. حوادث اخیر بین جمهوری آذربایجان و جمهوری اسلامی از یکسو و در غلتیدن افغانستان به زیر سلطه طالبان در سکوت و رضایت ایران، نشانههای دیگری از ناکامی عمیق سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهویژه در منطقه و در شکل دادن مناسبات قدرت با همسایگان است.
رقابت همیشگی ایران با ترکیه و عربستان، اما اکنون ابعادی وسیعتر یافته است. کار به آنجا رسیده است که به جای حضور ایران در پیمانهای منطقهای مثل پیمان بغداد یا بعدا سنتو، جمهوری آذربایجان با همراهی ترکیه و پاکستان در دریای خزر و در مرز ایران مانور نظامی مشترک برگزار میکند.
ناتوانی در حفظ یک قرارداد گازی با ترکمنستان هم به اندازه کافی گویاست که نشان دهد ایران تا چه در حفظ رابطهای سازنده با این همسایه موفق بوده است.
تکلیف کشورهای جنوبی خلیج فارس نیز که روشن است و نیازی به توضیح ندارد.
آنچه در این میان باقی مانده، روسیهای است که نه در افکار عمومی مردم ایران جایگاهی دارد و نه اصولا اصراری دارد که بخواهد نشان دهد حاضر است ذرهای به منافع ایران میاندیشد یا حتی در همکاریهایش با دیگر کشورها، از جمله رقبای ایران مثل ترکیه، بهایی به خواستهها و محذورات ایران میدهد.
جمله سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است، از فرط تکرار در دانشکدههای علوم سیاسی، به یکی از اولین ضربالمثلها و آموزههایی بدل شده که دانشجویان ترم اول و دوم این رشته میآموزند؛ اما ظاهرا رهبران جمهوری اسلامی نه هنوز آن را آموختهاند و نه خیال دارند که بیاموزند.
جمهوری اسلامی در برخورد با شهروندان خود، چنان بیگانهوار عمل کرده که در چشم اکثریت شهروندان، چیزی نیست جز یکی از همان گروههای نیابتی در یمن، عراق یا لبنان که از بد اقبالی ایرانیان و به دلایلی و بر حسب تصادفاتی تاریخی توانسته قدرت را در ایران در دست بگیرد.
مخالفت قاطع اکثریت شهروندان ایرانی با سیاستهای منطقهای و جهانی جمهوری اسلامی، که به ویژه در شعارهای آنان در اعتراضات خیابانی مانند «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» بازتاب یافته، به روشنی نشان میدهد که ایرانیان، عملکرد حکومت جمهوری اسلامی را در راستای تامین منافع ملی و بهروزی و آسایش خود نمیبینند.
سیاستهای جمهوری اسلامی تا امروز به انزوای ایران و ایرانیان در جهان انجامیده بود، اکنون به نظر میرسد که این سیاستها پیامدهای مخرب درازمدتتری نیز بر جای گذاشته که طلیعه آن را باید در محاصره ایران از سوی همسایگانی بود که سالها چه به دلایل پیوندهای تاریخی و چه به علت اهمیت، نقش و قدرت بالفعل و بالقوه ایران، مدارا و همزیستی انتخاب اولشان بود، اما اکنون، راه در امان ماندن را در پیوستن به هم برای مقابله مشترک با نظامی میدانند که نه به دنبال آبادانی کشور و آزادی مردم خود است و نه آرامش و صلح در منطقه.