مصاحبه چالشی با داوطلب استخدام
- فرض کنیم یک پَهنپاد خیلی پَهن میآید بالای خانه ما یک بمبی ول میکند. شما چکار میکنی؟
- حاج آقا، شرمنده. من که اونجا نیستم.
- نمیشود خودت را برسانی؟
- تا من برسم هشتر و پشترتون یکی شده حاج آقا.
- هم هشتر هم پشتر؟ دو تا بمب میندازند؟
- شرمنده حاج آقا. یکی هم بندازد تا فیهاخالدون میره.
- عربی بلد است؟
- چه عرض کنم حاج آقا.
*
- هندی بلدی؟
- نه خیر حاج آقا.
- فیلم هندی دوست داری؟
- نه حاج آقا.
- هندوستان رفتی؟
- خیر حاج آقا. چطو مگه؟
- قیافه من شبیه ایندیرا گاندیه به نظرت؟
- ایول حاج آقا. استغفرالله.
- بذار عمامهام را بردارم... حالا چطور؟
-دور از جون حاج آقا. ابداً. چطو مگه؟
- آخه ایندیرا گاندی را یکی از بادیگارهاش کشت. خواستم خیالم از تو راحت باشد.
- بی خیال حاج آقا. محض خاطرجمعی شوما من دیگه تمرهندی هم نمیخورم.
- آفرین. بچسبان به پاکت.
- روی چشمم حاج آقا.
-نه، به چشمت نچسبان.
- باشه همون پاکت.
*
- گفتم پاکت، یادم افتاد. حسنعلی منصور رئیس جمهور شاه را که ترور کردند...
- گمونم نخستوزیر بود.
- بله، ولی ترورش کردند. ضارب رفت جلو به هوای اینکه یک پاکت به او بدهد، تپانچه را زیر پاکت قایم کرده بود. حالا اگر یکنفر خواست پاکت به من بدهد...
- من میرم جلو ازش میگیرم.
- نه، ترا به جای من ترور میکند، حیف است. من پاکت را میگیرم میدهم به تو.
- تا ببینیم حاج آقا.
- البته محمد بخارائی از خودمان بود. تپانچه را انگار مرحوم هاشمی بهش داده بود ولی انگار خوب نزده بود که در بیمارستان جراحها بقیه ترور را انجام دادند! اینطور که خودشان میگویند.
- ما توی سیاست وارد نیستیم حاج آقا.
- من هم همینطور.
- ولی میگم حاج آقا هرکی خواست پاکت بده بگو بره از این ایمیل میمیلا بزنه.
- واکسن؟
- چه واکسنی؟
- چی بزنه گفتی؟
- ایمیل میمیل. از اینا که با کامپیوتر میزنن.
- اونوقت تپانچه را چکار کنه؟
- لا اله الا الله. بریم اینترویوی بعدی.
*
- آگه یکی خواست به بنده تجاوز کند بادیگار چکار میکند؟
- واس چی تجاوز کنه حاج آقا؟
- انتقامی. یک جا ما را گیر بیارند بگویند چون شما در زندان تجاوز میکردید ما هم به شما تجاوز میکنیم.
- نه حاج آقا. رغبت نمیکنن.
- یعنی اگر کسی خواست از اون پشت مشتها دستی به بنده برساند ...
- دستشو میکنیم به هرجای نابدترش.
- هرجای نابدترش کجایش هست؟
- همون پشت مشتا حاج آقا.
- عجب. مال من هم همانجاست؟
- شوما نگران نباش حاج آقا، ما مواظب ناموس رئیس جمهورمون هستیم.
- خدا را شکر.
- ولی بازم شوما یک نذری بکن.
*
- بغیر از آن، دشمن از چه راههایی میتواند وارد شود؟
- دشمن همه کاری میکنه حاج آقا. واسه همین ما نمیذاریم کسی دست به شوما بزنه. وگرنه ممکنه مار و عقرب و هزارپا بندازه به جونتون.
- اون را خودم حریفم. دعا دارد. از امام صادق علیه السّلام روایت شده: براى دفع شرّ عقربها و مارها هنگام شب بخواند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَخَذْتُ الْعَقارِبَ وَالْحَیّاتِ کُلَّها بِاِذْنِ اللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالى بِاَفْواهِها وَ اَذْنابِها وَ اَسْماعِها وَ اَبْصارِها وَ قُواها عَنّى وَ عَمَّنْ اَحْبَبْتُ اِلى ضَحْوَةِ النَّهارِ إِنْ شآءَاللَّهُ تَعالی.»
-زکی، تا شوما اینو بخونی یارو عقربه زده دررفته، مارم همینطور. به نظرم باس خلاصه کنی. لینکشو بخونی.
- چی بخوانم؟
- نمیدونم حاج آقا. این کامپیوتریا میگن. باس کوتاش کنی. بزنی رو لینک.
- باید یادم بماند.
- تازه حضرت گفته شب باس دعا بخونی. شوما که شب جایی نمیری. همه برنامههات روزه.
- شب قبلش میخوانم. مال هزارپا کوتاه است. هزارپا را حریفم. تا ببینم اول پاهایش را میشمارم.
- واسه چی؟
- برای احراز هزارپایی. بعد میگویم کشتم با جفتات، در میرود.
- امام صادق چیزی نگفته واسش؟
- نه، حضرت امام خرافاتی نبود. این دعاهایی هم که فرموده از لحاظ اورژانسی فرموده.
- اورژانسی؟
- بعله. باید در آمبولانس بخوانیم تا برسیم به بیمارستان. آنجا مار و عقرب را کورتاژ میکنند.
- بریم سؤال بعدی حاج آقا.
*
- در مقابل کسی که بخواهد یک چیز با ارزشی از بنده بدزدد شما چه دفاعی میکنی؟
- چی مثلاً؟
- یک چیز خیلی باارزش.
- مثلاً ساعت؟
- نه. خیلی باارزشتر؟
- انگشتری که رهبری بهت داده؟
- نه، از آن هم قیمتیتر و عزیزتر.
- مثلاً چی حاج آقا؟
- مثلاً اگر یکی خواست تصدیق کلاس ششم را از من بدزدد.
- مگه همرات میبری اینور اونور حاج آقا؟
- بعضی وقتها لازم میشود. مثلاً به تاجیکستان که رفتم، برده بودم. اگر نشان نمیدادم آن دکترا به اینجانب تعلق نمیگرفت.
- نمیدونم حاج آقا. فک کنم اگه بدزدن باس بری بشینی از کلاس اول دوباره بخونی.
- بنده دفعه اول هم به زور خواندم.
(پایان بخش دوم – دنباله دارد.)
***
اگر بخش اول را از دست دادهاید، اینجاست: (کلیک کنید)
***
فیسبوک همگانی هادی خرسندی (کلیک کنید)