صبح روز شنبه ۱۴ اوت، شماره جدید مجله نیمرخ از چاپخانه به دفتر رسید و اعضای تحریریه با دقت تمام کلمات و عکسهای منتشرشده در مجله را مرور میکردند و از بوی کاغذ و روایتهایی که نوشته بودند، لذت میبردند. موضوع نخست مجله زایمان زنی آواره در خیابانی در کابل بود. در ماه اوت، بهدلیل سقوط پیدرپی شهرها و شدت جنگ در سراسر افغانستان، هزاران خانواده به کابل پناه برده بودند و زنان و کودکان در خیابانها زندگی میکردند. نیمرخ که تنها مجله چاپی ویژه زنان در کابل بود، تلاش میکرد زندگی زنان آواره را روایت کند.
آن روز شنبه، هیچکدام از دختران و پسرانی که با حقوق ناچیز، عاشقانه و هدفمند برای نیمرخ کار میکردند، حدس هم نمیزدند که این آخرین نسخه نیمرخ است که بوی رنگ و کاغذ میدهد. فردای آن روز، ۱۵ اوت، زمانی که اعضای تحریریه نیمرخ در دفتر کوچکشان در غرب کابل بودند، با فرار رئیسجمهوری و ورود جنگجویان طالبان به کابل، کوچ دستهجمعی در افغانستان کلید خورد.
نشریه نیمرخ نتیجه تلاش دانشجوی جوان، فاطمه روشنیان بود که با همکاری ۱۰ تن از دختران و پسران دانشجوی دیگر از سال ۲۰۱۷ تا آخرین روز حکومت جمهوریت در افغانستان فعالیت کرد و صفحه جدیدی را با تیم زنانه و دیدگاه کاملا متفاوت در میان رسانههای افغانستان گشود. نگرش نیمرخ به موضوع زنان، نگاهی فراتر از پنجرههای آشپزخانه و دستگاه خیاطی بود؛ نگاهی عمیقتر به وجود زن، به ارزشهای زنانه، به هویت انسانی زن و به جایگاه او در جامعهای بهشدت تابوزده و زنستیز.
خیابانی که بهجای عشق و هیجان، فقط وحشت داشت
آخرین شماره از نشریه نیمرخ را شنبه ۱۴ اوت در شهر کابل توزیع کردهاند و به شهرهای دیگر نیز فرستادهاند. اول صبح یکشنبه، باوجود خبرهای بدی که از شهرهای اطراف کابل مخابره میشوند، همه همکاران نشریه نیمرخ به دفتر آمدهاند. فاطمه جلسه هفتگی را آغاز میکند. یکی از همکاران موضوع جلسه را روی تخته سفیدی که بر دیوار نصب است مینویسد؛ بحث داغ میشود، ایدههای جدید برای نسخه جدید نیمرخ، یکییکی در ذهن همکاران شکل میگیرند و به روی تخته میروند. تلفن همراه فاطمه زنگ میخورد، برادرش است، باید پاسخ دهد، حتما موضوع مهمی است.
برادرش میگوید حوزه هجدهم امنیتی در غرب کابل به دست طالبان سقوط کرده و منطقه را طالبان گرفته است. خانه فاطمه و شمار زیادی از همکارانش در همان حوالی است.
جلسه ناتمام میماند. فاطمه هرچند این خبر را از شایعات روزمره میداند اما محض رفع مسئولیت، به همکاران میگوید که هرچه زودتر دفتر را ترک کنند و به خانههایشان برگردند. خودش با دختر برادرش که باید امروز برای انجام بایومتریک به اداره شناسنامه برود، به راه میافتد. شهر سراسیمه است، مردم با وحشت و ناامیدی میدوند، انگار در شهر ماراتنی جریان دارد اما نقطه پایان آن مشخص نیست.
در میانه راه، از رفتن به اداره شناسنامه منصرف میشود. اما در میان آن شلوغی و هجوم مردم، از برگشتن به خانه هم میترسد، شهر پر از آشوب است. با دوستی که در همان نزدیکی زندگی میکند تماس میگیرد و به خانه او میرود. تا عصر همانجا میماند اما هیچکدام به اینترنت دسترسی ندارند. عصر تصمیم میگیرد به خانه برگردد. دقیقا نمیداند چه اتفاقی افتاده است، این روزهای اخیر سراسیمگی و آوارگی مردم در کابل به اندازهای زیاد است که تفکیک یک روز عادی و غیرعادی از هم کار سادهای نیست. به خیابان که پا میگذارد، وحشت سراپایش را فرا میگیرد؛ افراد با لباس محلی و اسلحه به دوش این طرف و آن طرف میروند، خیابانهای منتهی به مرکز شهر به روی خودروها بسته شدهاند. پای پیاده به راه میافتد، هنوز هم تصور نمیکند که شهر کابل و کشور سقوط کرده است. نزدیک باغ بالا، یکی بر سر او فریاد میزند: «آهای دختر! موبایلت را بگذار داخل کیفت، موهایت را جمع کن، شهر را طالبان گرفته است، تو خبر نداری!»
به خیابانی که دفتر کارش در آنجاست، میرسد. دیگر متوجه میشود که چه اتفاقی افتاده است، افراد طالبان را میبیند با موهای بلند و سرووضع بههمریخته و کثیف، اسلحه بر دوش و سوار بر موتورسیکلت در همان خیابان گشت میزنند. به ساختمانی که دفتر کار مجله نیمرخ در آنجا قرار دارد، نگاه میکند. زمین زیر پایش دهان باز میکند، از خیابان میترسد، خیابانی که هرروز با اشتیاق و هیجان در آن قدم زده است و هر صبح با امید به آیندهای روشن که در آن هویت واقعی زنانهاش مایه شرم نباشد، درهای دفترش را گشوده است، حالا دیگر زیر چکمههای کسانی قرار گرفته است که زن را فقط در پستوی خانه به رسمیت میشناسند.
به هدف روایت آیینهوار از زندگی زن افغانستانی
فاطمه روشنیان ۲۷ سال دارد و از ۱۶ سالگی کار با نهادهای اجتماعی را شروع کرده است. فاطمه در مورد ایده ایجاد نیمرخ، به ایندیپندنت فارسی گفت: «در جریان کار با نهادهای اجتماعی به ۲۷ استان از ۳۴ استان افغانستان سفر کردم. آنجا با زنان و دخترانی ملاقات کردم که در بدویترین حالت ممکن زندگی میکردند. زنانی که چیزی از حقوق انسانیشان نمیدانستند، دختران خانوادههای فقیری که برای خدمت به خانههای اربابان روستا، به نکاح پسران حتی نابالغ ارباب درمیآمدند و به نام عروس برای کنیزی به خانه ارباب روستا میرفتند.»
فاطمه گفت در جریان سفر و کار به شهرستانها و روستاها، زنانی را ملاقات کرده است که بدون آگاهی از بهداشت و در نبود امکانات بهداشتی، در اثر زایمان یا دیگر بیماریهای زنانه، زندگی سخت و مشقتباری داشتهاند و هزاران روایت دیگر از خشونت و نابرابری و بیعدالتی که در هیچ جا روایت نشدهاند.
به باور فاطمه، این چرخه موروثی خشونت و انکار هویت انسانی زن، به یکبخش از افغانستان یا قوم و گروه مشخصی هم خلاصه نمیشود، بلکه وضعیت در همه استانها و شهرستانها یکسان است.
فاطمه افزود: «کاوش در چگونگی پدید آمدن این چرخه، مرا واداشت که روایتهای زنان افغانستان را بنویسم. از روزهای نخست دانشجویی آغاز به نوشتن روایتهای زنان افغانستان برای ستون یک نشریه کردم، اما بهنظر میرسید که شاید زنان دیگری هم باشند که بخواهند روایتهای خودشان یا دیگر زنان را بنویسند و توافق نظرها شاید به معرفی راهکارهای بهتر برای حل مسائل بنیادی در حوزه زنان منجر شود. به همین دلیل در سومین سال دانشجویی در رشته علوم سیاسی، تصمیم گرفت که نشریه نیمرخ را ایجاد کند تا فرصتی برای ایجاد گفتمان زنانه در افغانستان باشد.»
به باور فاطمه، ازآنجاییکه کار برای زنان در افغانستان همواره به تشویق آنان به فعالیتهای خانگی، کدبانو بودن و رفتار بر اساس تعاریف مردانه خلاصه میشود، کار نشریه نیمرخ که نقدی بر این کنشها بود و به موضوعهای زنانه با جزئیات خیلی حساس همچون ازدواجهای اجباری، خشونتهای مرتبط به بکارت، بهداشت قاعدگی، تعدد زوجات، عدم شناخت و تسلط زنان بر بدنشان و دیگر تابوهای زنانه میپرداخت، مورد خشم و انتقاد جامعه افراطی و مردسالار قرار میگرفت. حتی شماری از افراد تحصیلکرده که ادعای روشنفکری و روشنگری داشتند، هرازگاهی به مطالب نشریه نیمرخ میتاختند و آن را تندروانه و برخلاف عرف و سنت افغانستان میدانستند.
با ورود طالبان به کابل، چه اتفاقی برای نیمرخ افتاد؟
بر پایه یافتههای فدراسیون بینالمللی خبرنگاران (آی اف جی)، از ۱۵ اوت که طالبان بر افغانستان مسلط شدند تا اواخر اکتبر، فعالیت بیش از ۲۰۰ رسانه در افغانستان متوقفشده است و کارکنان زن در بسیاری از رسانهها از کار محروم شدهاند. این در حالی است که به گزارش سازمان نی، حمایتکننده رسانههای آزاد افغانستان، قبل از تسلط طالبان حدود ۳۰ درصد از کارکنان رسانههای افغانستان را زنان تشکیل میدادند. انجمن قلم کشور نروژ نیز در گزارشی که روز دوشنبه ۱۶ نوامبر منتشر کرد از کاهش تعداد خبرنگاران زن در افغانستان از ۷۰۰ نفر به ۱۰۰ نفر، پس از سقوط طالبان خبر داد.
بااینحال، از میان دهها رسانه صوتی و تصویری که در افغانستان از سوی زنان مدیریت میشدند و رویکردهای مختلفی در حوزه زنان داشتند، تنها نیمرخ بهصورت چاپی و به گونه ویژه به مسائل مربوط به زندگی زنان میپرداخت.
هرچند پس از چیرگی طالبان بر افغانستان، فرصت فعالیت رسانههای چاپی آزاد در افغانستان از بین رفت و همه رسانهها ازجمله روزنامههای صاحبنام افغانستان همچون هشت صبح، اطلاعات روز و صبح کابل نیز فعالیتشان را بهگونه آنلاین ادامه دادند، اما ادامهای کار برای رسانههای همچون نیمرخ که رویکردی روشنگرانه و برخلاف تعاریف افراطی طالبان به زنان دارد، حتی به گونه آنلاین هم دشوار و پر از خطر است.
در روزهای نخست سلطه طالبان بر افغانستان، کابل به دلیل تلاش هزاران نفر برای فرار از کشور در یک آشوب فرو رفته بود.
فاطمه روشنیان میگوید چند روز پس از سقوط افغانستان و در میانهی آشوب و وحشت، برادرش را به دفتر مجله نیمرخ فرستاده است تا مجله و عکسها و نشانههایی که از کارکنان نیمرخ بر دیوارهای دفتر نصب بود را به خانه بیاورد. فاطمه گفت: «همه دار و ندار مجله نیمرخ و آخرین نسخههای چاپی را به خانه آوردیم و در بام خانه آتش زدیم تا به دست طالبان نیفتد.»
با وصف اینکه فاطمه و همکارانش در کابل با ترس و اضطراب بسیار در خانههایشان پنهان شده بودند، اما جریان اطلاعرسانی آنلاین را متوقف نکردند و روایتهای مبارزات زنان را از هر گوشه و کنار افغانستان جمعآوری و منتشر میکردند. در ماه سپتامبر که اعتراضهای زنان در کابل و شماری دیگر از شهرهای افغانستان شکل گرفت، فاطمه روشنیان و چندتن از همکارانش از گوشه خانههایشان در کابل این اعتراضها را آنلاین پوشش میدادند. تا دو ماه پس از سقوط کابل به دست طالبان و مسدود شدن دفتر مجله نیمرخ، اعضای تحریریه آن از داخل افغانستان مطالبی را درباره زندگی و اعتراض زنان منتشر کردند.
شکنجه خبرنگاران، مسدود شدن گردش آزاد اطلاعات، وضع محدودیت بر رسانهها و هشدار مقامهای طالبان به رسانهها و خبرنگارانی که مطالب خلاف منافع آنان منتشر کنند، فاطمه و همکارانش را از تکرار فرصتهای از دست رفته ناامید ساخت.
فاطمه روشنیان، سرانجام ۱۴ اکتبر به کمک یک سازمان حقوق بشری از افغانستان خارج شد و اکنون در گوشهای از اروپا در کمپی که هزاران مهاجر دیگر افغان نیز موقت در آن زندگی میكنند، برای نسخه مجله نیمرخ آنلاین مینویسد. او به ماجراجوییهایش برای کشف زندگی زنان و روایت آن برای دیگران از طریق مجله نیمرخ، در اقامتگاه پناهجویان نیز ادامه میدهد. وقتی با فاطمه صحبت میکردم، ماموران کمپ برای بررسی نیازهای مهاجران به اتاقهای آنان سر میزدند. وقتی یک مامور از فاطمه در مورد اینکه آیا لباس یا چیز دیگری نیاز دارد پرسید، او گفت: همین لباسهایی که توانستم با خودم از کابل بیاورم برایم کافی است، اگر ممکن است به من یک لپتاپ بدهید که برای نوشتن به آن نیاز دارم.
فاطمه با لبخند گفت: کابل میدان مبارزه است. میدانی پر از خون و خطر. حالا هرچند در غربت و آوارگی هستم، اما نوشتن در اینجا بهاندازه کابل برایم خطرناک و دشوار نیست.