دهه ۷۰ خورشیدی برخلاف دهه ۶۰ که دهه جنگ و کشتار و مرگ بود، قرار شد دهه سازندگی و رشد باشد و زیربنای اقتصادی از اقتصاد جنگی به «لیبرال دیکتاتوری» تغییر کند. مردم به نفس تازه کردن نیاز داشتند تا فشار جنگ داخلی و جنگ با عراق کمی سبک شود و به روزهای پیش رو امیدوار باشند. از وقتی «لیبرال دیکتاتوری» شکل گرفت، دعوت به بازگشت مهاجران از خارج از ایران هم شروع شد و اموال مصادرهای زیادی به صاحبانش بازگشت داده شد. اموالی هم که پس داده نشدند یا صاحبانشان اعدام شده بودند، «خودمانی سازی» و به ثمن بخس، به اهالی انقلابی فروخته شدند.
صداوسیما که در آن زمان، فراگیرترین وسیله تفریحی بین خانوادههای ایرانی بود، هم به بازسازی نیاز داشت و قرار شد به سمت تولید برنامههای طنز جذاب و خانوادگی بروند و به نسل جوان تازه روی کار آمده برای پیشرفت میدان داده شود. در این دوران، برنامههای طنزی مانند «پرواز ۵۷» و «ساعت خوش»، هر دو به کارگردانی مهران مدیری، تعداد زیادی جوان هنرمند را به جامعه معرفی کرد و سریالهایی مانند «همسران» و «خانه سبز»، هر دو به کارگردانی بیژن بیرنگ، هم ظهور کردند و نام جوانی پرانرژی به نام «رامبد جوان» که در آن زمان بیستوچند ساله بود، سر زبانها افتاد که بین مردم محبوبیت نسبی پیدا کرد و او را با جیم کری، ستاره هالیوودی که زمانی بالاترین دستمزد را در هالیوود داشت، مقایسه میکردند.
با این حال از آنجا که «لیبرالیسم» و «دیکتاتوری» با هیچ چسبی به هم نمیچسبند، حاصل کار چیزی جز رشد مافیا نمیشود. مافیای اقتصادی خیلی زود تشکیل شد و در روبنای آن هم مافیای هنری و فرهنگی شکل گرفت و گسترده شد. صادقترینها حذف شدند و چاپلوسترینها رشد کردند و تکوتوک آدمهای مستقل توانستند در توفان حوادث، کجدار و مریز، خود را حفظ کنند.
سال ۱۳۸۸، نقطهای بود که درگیری بین دو جناح در جمهوری اسلامی به اوج خود رسید و طبقه متوسط فربهشده در تهران به خیابان آمد که بهشدت سرکوب شد. در این سال، کار به کشتار مردم در خیابانها کشید و برخی از خودیها و غیرخودیها به زندان افتادند و روحیه یاس پس از سرکوب به جان جامعه افتاد.
تحریمهای جدی جهانی که حتی روسیه و چین هم با آن موافقت کردند، قهر بخش وسیعی از مردم با حکومت و تنزل طبقه متوسط به فرودست موجب شد تا در سال ۱۳۹۲، حسن روحانی با حمایت آشکار و پنهان علی خامنهای و با وعده اجرای برجام، قدرت را در دست بگیرد. حالا وقت آن بود که روحیه مردم هم خوب شود؛ پس جشن آشتی به راه افتاد و چنین بود که شبکه «نسیم» به روحانیچیها واگذار شد و رامبد جوان با راه انداختن برنامه «خندوانه» وظیفه دشوار این آشتیکنان را به عهده گرفت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
رامبد جوان در مصاحبه اخیرش با ایسنا، به مناسبت آغاز به پخش سری هشتم خندوانه، گفت: «ایشان (دکتر اردکانیان) دو هزار مقاله از تحقیقات دانشمندان و پزشکان جهانی جمعآوری کرده بودند که از میان آنها ۹۰۰ مقاله ترجمه و به پایه علمی «خندوانه» تبدیل شد. مثلا در این مقالات ثابت شده بود که اگر بخندید، مغز فریب میخورد و هورمونهای شادیآور ترشح میکند، در نتیجه حالتان بهتر میشود و ... همینها باعث شد تا برای ساخت «خندوانه» مصر شوم و این برنامه کلید بخورد.»
این ترجمه ۹۰۰ مقاله و برای برنامه خندوانه پایه علمی تراشیدن تنها به درد بودجه گرفتن میخورد وگرنه اینها چیزهاییاند که سالها است در تحقیقات علمی مشخص شدهاند اما شیعهای که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران آن را «زنده به ماههای عزاداری محرم و صفر» میداند و جنگ را نعمت میشمارد، ذاتش با عزا عجین است. اگر هم مصلحتی حکم کند که شادابی را به جامعه بازگردانند، موقتی است و معمولا در همان هنگام، تلخی هم وارد آن میکنند تا به مردم زیاد خوش نگذرد.
در چهار سال دوم دولت حسن روحانی، جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش رسوا شد. سپاه پاسداران در داخل و سپاه قدس به رهبری قاسم سلیمانی در منطقه، قدرت گرفت و در دی ۹۶ و آبان ۹۸، حکومت با شلیک مستقیم به مردم تهیدست و پایینترین اقشار طبقه متوسط در سراسر ایران که تنها به افزایش بیرویه قیمت بنزین اعتراض داشتند، گور خود را کند و با شلیک دو موشک سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی و شوخی گرفتن کرونا که طبق آمار رسمی و غیررسمی، مرگ چند صدهزار ایرانی را رقم زد، فضایی را به وجود آورد که دیگر خندیدن در آن ناممکن بود و حالا دوباره سروکله خندوانه و رامبد جوان پیدا شده است.
اکنون در زمانهای که جمهوری اسلامی ایران همه چهرههای خود را عیان کرده، دیگر کسی نمیتواند بگوید حالمان خوب است؛ پس تلاش میکند بگوید ما هم مثل شما حالمان خوب نیست! رامبد جوان در همین مصاحبه اخیرش گفته است: «این طور نیست که شرایط را درک نکنیم. خود من هم برای اینکه حالم بد باشد دلایل بسیار زیادی دارم؛ چون من هم در همان شرایط و روزگاری زندگی میکنم که بقیه زندگی میکنند و سختیها را درک میکنم. من هم میدانم اوضاع و شرایط مساعد نیست...» در حالی که ایشان اگر حالشان خوب نیست، که قطعا نیست، نه به دلیل فشارهای اقتصادی و قتل یا زندان نزدیکانشان که به دلیل همین چاپلوسیها برای قدرت حاکم است که او را از آن رامبد جوان محبوب به رامبد جوان منفور تبدیل کرده است.
سرسفره صداوسیما نشستن و خندیدن، به مانند دیدار امیرعلی حاجیزاده (فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران) با خانوادههای برخی از قربانیان هواپيمای اوكراينی است. امروز دیگر هیچ معجزهای نمیتواند حال مردم را خوب کند؛ مردمی که سر سفره شب یلدایشان هندوانه هم نیست، به خندوانه نیازی ندارند. برای همین است که به دیدن و خندیدن به تکههای خندهداری از صحبت حکام یا بامزگیهای جناب خان که در فضای مجازی منتشر میشود، بسنده میکنند. امید واهی بیشک به یاس واقعی میانجامد؛ آن امیدی هم که خندوانه بذرش را میپاشد، گُل نمیدهد و به یاسی ماندگار تبدیل میشود.
مشکل از رامبد جوان نیست که در میانسالی به پیری زودرس رسیده است. تنفس در فضای دیکتاتوری و خدمت کردن به دیکتاتور و بهروزمرگی شر دچار شدن است که به فروپاشی شخصیت آدمها میانجامد. به سرنوشت بقیه آنها که پرکارند نگاه کنید؛ مثلا علی مصفا، آن بازیگر روشنفکر، به ابزاری تبدیل شده است که هم اکنون در دو مجموعه نمایش خانگی یکی «حرفهای» (مصطفی تقیزاده) در نماوا و در نقش کارگاه پلیس است و در دیگری، «میدان سرخ» (ابراهیم ابراهیمیان) در فیلیمو در نقش قاچاقچی ظاهر میشود!
این روزها هر کس میخواهد اندک آبروی خود را حفظ کند، بهتر است دندان طمع را بکشد که این روزها، این نانها بدجور بوی خون میدهند.