با آغاز جنگ ایران و عراق زنان و بویژه زنان جنوب در معرض یک شوک روانی دوم قرار گرفتند. آنها که در حال تجربه دگرگونیهای اجتماعی، شرایط سخت سیاسی و خیانت رهبران جمهوری اسلامی بودند، با لایههای جدیدی از درد و رنج مواجه شدند. در واقع زنان ایرانی بطور ناخواسته در دو جبهه متفاوت قرار گرفتند، یکی جبهه مبارزه و مقاومت علیه دشمنان داخلی خود که سعی بر خوارکردن و سرکوبشان داشتند و دیگری مبارزه علیه تجاوز دشمنان خارجی.
اما روایات تاریخی با شکوه و پر زرق و برق جنگ هشت ساله ایران و عراق تنها برای مردان نوشته شده است. زنان در جنگ آنقدر خاموش و به حاشیه رانده شدهاند که در رسانههای دولتی، ادبیات و سینمای دفاع مقدس آنچنان خبری از مبارزات آنها نیست. زنان ایرانی در تاریخ و روایتهای جنگ حذف شدند و یا تصویری از آنها با حجاب اسلامی و اسلحه بدست بهعنوان حامیان جنگ در رسانهها منتشر شد. برخی از این زنان تاریخ مقاومت و مبارزات خود را در قالب خاطرات، زندگینامه و شعر روایت کردند اما بسیاری از آنها با سانسور و تهدید مواجه شدند، بخصوص آنهایی که با سیاستهای ضد زن و حذف تاریخ و صدای زنان در ایران پس از انقلاب مخالف هستند.
مجموعه تصاویر شیرین نشاط «زنان الله» به زیبایی پیچیدگی هویت زنان و جنسیتزدگی در ایران را به تصویر میکشد. رافیا زکریا نویسنده و فیلسوف سیاسی پاکستانی درباره مجموعه «زنان الله» میگوید: مدل زن جنگجوی محجبه و مسلح اسلامی بجای «برابری» بر «مکمل» تمرکز دارد. بنابراین حوزههای زنانه و مردانه را منفصل و جدا تجسم میکند. آنها بر این باورند که این حوزهها با ساختار قدرت اشباع میشوند و بدینسان زنان میتوانند در این چارچوب «رهبری» کنند.
بر اساس آمار ارائه شده از شهدای جنگ، تعداد زنان شهید در طول این سالها ۶ هزار و۴۲۸ نفر بوده که اکثریت آنها در بمباران به شهادت رسیدهاند. طبق گزارشی از نشریه داخلی بنیاد شهید و امور ایثارگران ایران، ۵۰۰ نفر از این زنان رزمنده بودهاند، اکثر این کشتهشدگان مجرد و حدود دو هزار و پانصد تن از آنان در سن ۱۰ تا ۳۰ سال بودند. آماری دیگر از همان بنیاد نشان میدهد که «تعداد کل جانبازان زن ۵ هزار و ۷۳۵ نفر است که از این تعداد ۳ هزار و ۷۵ نفر بالای ۲۵درصد جانبازی دارند».
آمار رسمی دقیقی از تعداد زنان اسیر ایرانی وجود ندارد. رسانههای دولتی ایران به رنجی که زنان اسیر در عراق متحمل شدهاند هیچ اشارهای نکردند و دولت ایران و صدام حسین نام اسرای زن را فاش نکردند. یکی از زنان رزمنده که خود در شهر بصره زندانی بوده است، درباره شرایط روزهای اول اسارات خود میگوید: «صبح تا شب و شب تا صبح بازجویی بود. زنها را بیشتر به چشم جاسوس میدیدند و میخواستند به زور بفهمند چه اطلاعاتی دارند و از چه طریقی جاسوسی میکردند و مدام تاکید میکردند که حکم جاسوسی در عراق اعدام است. میگفتم ما رزمندهایم، به سرزمین ما تجاوز کردهاید و داریم از خاکمان دفاع میکنیم. وقتی بازجوییهای اولیه تمام شد، ما را تحویل سازمان امنیت عراق دادند و آنها هم ما را به زندان "هارون الرشید" فرستادند که زندانی امنیتی- سیاسی بود».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
امداد و درمان، فعالیتهای نظامی و فرهنگی از جمله فعالیتهای زنان در جنگ هشت ساله است که همچنان خاموش و بی ادعا مانده است. آنها از روزهای ابتدایی جنگ به یاری آسیبدیدگان شتافتند. زنان نه تنها به درمان مردان زخمی در میدان جنگ پرداختند بلکه در زمانی که مردم در شرایط سخت روحی بسر میبردند در خانهها به زنان و کودکان زخمی در شهرها و مناطق بمباران شده یاری رساندند. زنان روزنامهنگار نیز با وجود مخالفتها و محدودیتها در صحنههای مختلف جنگ حضور یافتند و آثار آنها روایات مردانه جنگ را تا به امروز به چالش میکشد. مریم کاظمزاده یکی از زنانی است که تصاویر مهمی از زنان در دوران جنگ بجای گذاشته است.
تجربه زنان از آوارگی و تجاوز توسط سربازان عراقی همچنان خاموش مانده است. فرجامفر یکی از نویسندگانیست که پیرامون تجاوز به زنان در جنگ ایران و عراق نوشته است. او از تجاوز سربازان عراقی به دختری میگوید که مادرش با کشتن سرباز دختر را فراری میدهد. فرجامفر همچنین داستان گورهای دستهجمعی دخترانی که در خرمشهر مورد تجاوز قرار گرفتند را روایت میکند. اما آیا رسانههای دولتی ایران از جرایم جنگی سخن میگوید؟ صدای زنان و مادرانی که برای نجات جان و روح خود و دخترانشان جنگیدند و در شهرهای ایران آواره شدند کجاست؟ چه کسی مسئولیت این همه درد و رنج و خون و تجاوز را خواهد پذیرفت؟
زنان و مادران جنوبی (بخصوص از خوزستان) تنها شاهد جنگ و تجاوز نبودند. آنها شاهد بیحرمتی و تبعیض در مورادی برای ندانستن زبان فارسی، داشتن هویت قومی متفاوت با اکثریت و زبان عربی (که زبان دشمن آن روز بود) نیز قرار گرفتند. حتی در مورادی در بسیاری از شهرها به حاشیه رانده شده و «جنگ زده» خوانده شدند. آنها منزوی شدند و در کشور خود در غربت زندگی کردند.