حمله گسترشطلبانه و وحشیانه پوتین به اوکراین منجر به مرگ دهها هزار سرباز روس، افراد نظامی و غیرنظامی اوکراینی و آوارگی میلیونها نفر خواهد شد: کشتهها در ۲۴ ساعت اول حدود ۲۰۰ نفر اوکراینی و روس، در ۷۲ ساعت اول حدود هزار سرباز روس، در یک هفته اول حدود ۲۰۰۰ غیرنظامی اوکراینی و ۶۰۰۰ نیروی نظامی روس و تعداد پناهندگان در یک هفته اول حدود ۸۵۰ هزار نفر بود.
این حمله علیه ملتی صورت گرفت که با بسیاری از مشکلات اقتصادی روبهرو است و با تبعاتی که برای اوکراین دارد این کشور را دهها سال عقب خواهد برد و بسیاری از زیرساختهای آن را نابود خواهد کرد، زیرا پوتین برای ساختن اوکراین به این کشور حمله نکرده است. علاوه بر آن مردم روسیه نیز متحمل خسارتها و کمبودهای ناشی از این جنگ میشوند و کشورهای اروپایی نیز با تحریم روسیه در این جنگ متضرر خواهند شد. این جنگ برندهای غیر از خونخوارهایی مثل پوتین و اطرافیانش ندارد.
اما این حمله میتواند درسهای بزرگی برای غربیها داشته باشد. خروج آمریکا از افغانستان و روی کار آمدن دوباره طالبان میتوانست به همین اندازه عبرتآموز باشد، اما به دلیل حضور ۲۰ساله و کمحاصل آمریکا و اینکه افغانستان اهمیت راهبردی ندارد ظاهرا درسی از آن تجربه گرفته نشد؛ اما اوکراین در سه دهه اخیر و در قلب اروپا مکانی برای مقابله نیروهای دموکراسیخواه و اقتدارگرا بود. اروپای شرقی در گذشته نیز بستر جنگ سرد بود. اوکراینیها با دو جنبش اجتماعی در سالهای استقلال (انقلاب نارنجی ۲۰۰۴ و ساقط کردن رئیسجمهوری در ۲۰۱۴) تلاش کردند از زیر چتر پدرخواندههای روس و عوامل آنها خارج شوند، اما در این حرکتها شکست خوردند. غربیها در شش حوزه از این حمله و ریشهها و علل آن میتوانند درسهایی را فراگیرند:
سیاست انرژی همراستا با امنیت ملی
درس اول؛ در پیش گرفتن یک سیاست انرژی است که اروپا و آمریکا را از نفت و گاز کشورهای اقتدارگرا و تمامیتخواه بینیاز کند. این اتفاق در دوران ترامپ برای آمریکا افتاد، اما بایدن با محدود کردن طرحهای استخراج و بسط خطوط انتقال نفت خودکفایی آمریکا را به مخاطره افکند. در دولت بایدن، آمریکا ۱۰ درصد نفت خود را از روسیه وارد و بخشی از هزینه ماشین جنگی پوتین را تامین میکند. محیطزیستگرایان غربی به دنبال محدود کردن تولید و مصرف سوختهای فسیلی در جوامع خود بودهاند و این امر این جوامع را بیشتر به نفت و گاز خلیج فارس و روسیه وابسته کرده است. البته در عالم خیال میتوان در کوتاهمدت سوختهای فسیلی را حذف و بهجای آنها از منابع تجدیدپذیر آنهم بهوسیله دولت استفاده کرد. در این میان هیچیک از این محیطزیستگرایان ازجمله مسئول محیط زیست در دولت بایدن (جان کری) استفاده از جتهای خصوصی را متوقف نکردهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اروپا بیش از آمریکا در حوزه سیاستهای محیط زیستی در عالم خیال زندگی میکند تا آنجا که نیروگاههای اتمی آلمان یکی پس از دیگری تعطیل میشوند تا این کشور بیشازپیش به گاز روسیه وابسته شود. آلمان برای گاز مورد نیاز خود حدود ۵۰ درصد به روسیه وابسته است. هیچ کشوری با سیاستمداران عاقل اختیار انرژی خود را به یک قلدر بینالمللی با سلاح اتمی نمیسپارد.
خطر امنیتی ووکیسم
درس دوم؛ جمع کردن بساط ایدئولوژی ووکیسم از کشورداری و مقابله جدی با آن در رسانهها و دانشگاهها و موسسات دولتی و پایان دادن به مساوی گرفتن فرهنگ جوامع غربی با نژادپرستی و بردهداری است. ووکها (چپهایی که تمدن غربی و همه ارزشهایش را نژادپرستانه و شرورانه میدانند و البته کاری به جنایات مائو و استالین و خامنهای ندارند) ذهن کودکان و جوانان کشورهای غربی را با گزارشهای یکطرفه و خصمانه از تاریخ تمدن غربی آلوده و از کشور خود متنفر میکنند. این جوانان دیگر عرق ملی لازم برای دفاع از کشور خود را در برابر متجاوزان و تروریستها از دست میدهند. نیستانگاری چپ با مساوی کردن خیر و شر، انگیزه دفاع از دموکراسی و آزادی در کشورهای غربی را سست میکند. وقتی پوتین به اوکراین حمله میکند، میداند که اکثر جوانان اروپایی امروز دیگر عرق ملی چندانی ندارند تا با چنگ و دندان در برابر تجاوز روسیه بایستند.
محدودیتهای دیپلماسی و تحریم
درس سوم؛ رها کردن سیاست «دیپلماسی به هر طریق و با هر هزینه» و بازگرداندن گزینه نظامی بهطورجدی بر روی میز است. دیپلماسی و تحریم در برابر قلدرها بدون وجود گزینههای نظامی بهجایی نمیرسد. هیچ تمدنی با رها کردن قدرت نظامی و ارتشهای آماده برای دفاع از خود پابرجا نمیماند. رقبای تمدن غربی که داعیه قدرت و مدیریت جهانی دارند (پوتین، شی جین پینگ و خامنهای) بهسرعت سلاحهای جدید و سلاحهای کشتارجمعی خود را بسط میدهند و جوامع غربی به سرعت قدرت نظامی خود را بالاخص با تحقیر روحیه جنگنده بودن در میان مردان (با عناوینی مثل «مردانگی مسموم»)کاهش میدهند. در این شرایط مشخص است که در درازمدت چه بر سر تمدن غربی میآید.
مخاطرات سیاست مماشات
درس چهارم؛ پرهیز از سیاست مماشات با قلدرها و دیکتاتورها است. وقتی دولتهای غربی بر سر اشغال کریمه با پوتین مماشات و روابط عادی خود را با روسیه حفظ کردند باید فکر آن را میکردند که پوتین هشت سال بعد در دوران یک دموکرات ضعیف دیگر در کاخ سفید، هوس اشغال کل اوکراین به سرش خواهد زد. اوباما برای حمایت از اوکراین تنها به ارسال پتو اکتفا کرد. دولتهای غربی بهزودی نتایج بیشتر و سهمگینتر چهار دهه مماشات با رژیم اسلامی در ایران را فراتر از گروگانگیری، رفتار تهاجمی با کشتیهای نظامی و ارسال موشک به پایگاههای نظامی در عراق و سوریه نیز خواهند دید. پس از حمله پوتین به اوکراین نیز تحریمهای غرب بهشدت محدود بود و بخش نفت و گاز روسیه را تحت فشار جدی قرار نداد.
بیثباتی سر ریز میشود و تداوم پیدا میکند
درس پنجم؛ رها نکردن محیطهای تنش بینالمللی است. در این محیطها اگر قدرتهای غربی حضور نداشته باشند، دیکتاتورها حضور پیدا میکنند و زمینه را برای گسترش طلبیهای بعدی فراهم میبینند. زمانی که دولتهای غربی سوریه را به پوتین و خامنهای واگذار کردند باید میدانستند که این ماجرا به کشورهای دیگر در همسایگی آنها نیز خواهد رسید. امنیت در دنیای امروز امنیت مقطعی و محلی نیست، همانطور که ناامنی نیز از یک منطقه به مناطق دیگر سرایت میکند. اگر تنها مسئولیت دولت غربی تحت نظر قرار دادن تنشها و جنگها باشد، موضع ایالات متحده و طالبان یکی خواهد شد؛ هم سخنگوی کاخ سفید و هم سخنگوی طالبان پس از حمله پوتین به اوکراین اعلام کردند که اوضاع را زیر نظر دارند.
چندجانبه گرایی اما نه با پوتین و شی جین پینگ
درس ششم که بالاخص شامل مقامهای دولتی، دانشگاهها، رسانهها، شرکتهای بزرگ غربی و ستارههای ورزشی و هنری میشود، فاصله گرفتن از دولتهای اقتدارگرا، تمامیتخواه و شرکتهای دولتی تحت نظر آنها است. دولت کمونیستی چین با استفاده از منافعی که شرکتها و موسسات آمریکایی و اروپایی در چین دارند آنها را در موارد نقض حقوق بشر، پاکسازیهای قومی و نقض حقوق دموکراتیک مجبور به سکوت کرده است. شرکتهای بزرگ آمریکایی چون میخواهند در چین حضور داشته باشند سانسور دولتی و محدودیتهای دولت چین را پذیرفتهاند. این موضوع در خاتمه بخشیدن به دموکراسی در هنگکنگ و نیز پاکسازی قومی در مورد اویغورها دیده شد.
نتیجه چندجانبه گرایی چپ (سهیم کردن چین در اطلاعات امنیتی) این بود که اطلاعات مربوط به آماده شدن روسیه برای حمله به اوکراین به چینیها داده میشد و آنها نیز این اطلاعات را به روسیه تحویل میدادند. مشخص نیست از چه زمانی چین کمونیست به یکی از متحدان و همکاران ایالات متحده تبدیل شده است.
اتحاد دولتهای اقتدارگرا و پراکندگی دولتها در نظامهای دموکرات
در حمله روسیه به اوکراین همه کشورهای اقتدارگرا و دولتهای ضد آزادی از حوثیها، ایران، سوریه و کره شمالی تا ونزوئلا، چین و بلاروس در کنار پوتین قرار گرفتند. البته آنها هر یک از ادبیات مختلفی استفاده کردهاند، اما مخرج مشترک همه آنها دفاع یا توجیه رفتار پوتین و انتقاد از دولتهای غربی است؛ اما دولتهای غربی در مورد تحریمهای دولت روسیه و همکاران فاسد پوتین و تجهیز ارتش اوکراین طفره میروند و اتحاد ندارند. این روند، جوامع متزلزل میان دموکراسی و اقتدارگرایی را به سمت اقتدارگرایی سوق خواهد داد. به همین علت است که در ۱۵ سال اخیر از تعداد جوامع آزاد و دولتهایی که در یک فرایند دموکراتیک قرار دارند مرتبا کاسته میشود. بنا به گزارشهای متعدد موسسات تحقیقاتی ما امروز با رکود و زوال دموکراسی در دنیا مواجهایم.