همزمانی پخش قسمتهای پایانی سریال «خاتون» با حمله نظامی روسیه به اوکراین ابعادی دیگر به این مجموعه داد و برای اشغال ایران در زمان جنگ جهانی دوم معادلی امروزی ساخت. به همین دلیل بود که بار دیگر یادآوری شد داستانپردازی با الهام از وقایع تاریخی گاهی میتواند جز مرور گذشته، به امروز هم نگاهی داشته باشد؛ نکتهای که تینا پاکروان، نویسنده و کارگردان خاتون، هم از ابتدا مدنظر داشت.
با این حال، حقیقت این است که سریال بیش از آنکه به معنای واقعی برای مرور تاریخ معاصر ایران ساخته شده باشد، داستانی عاشقانه بود که در بستر تاریخی میگذشت و نوعی میهنپرستی عامهپسند هم چاشنی آن شده بود. این شکل میهنپرستی بیش از آنکه به عمق رخدادها و موقعیتها و هویت شخصیتهای سریال برگردد، بیشتر در قالب دیالوگها نمود پیدا میکرد و مهمترین جلوه آن تقابل خاتون/ شیرزاد (نگار جواهریان در برابر اشکان خطیبی) بود؛ اولی زنی مستقل و علاقهمند به مستقل بودن به عنوان زن و استقلال وطن و دومی مردی عاشقپیشه اما متزلزل و تا حدی منفعتطلب.
درباره شخصیتهای مکمل هم این دوقطبی قابلتشخیص بود و آنچه آنها را در دو جبهه متقابل خیر و شر قرار میداد، لزوما نه رفتارشان به عنوان شخصیت نمایشی بلکه قرار گرفتن در دو سوی مرز وطنپرست/ خودفروخته یا مدافع میهن/ اشغالگر بود. این شیوه کلاسیک سفید و سیاه نشان دادن شخصیتها بر مبنای پسزمینه تاریخی قراردادی نانوشته بین سازندگان سریال و مخاطبان بود. حتی وقتی پای شخصیتهای نسبتا خاکستری مانند جهانگیر (با بازی مهران مدیری) به میان میآمد که ابتدا تاجری منفعتطلب به نظر میرسید و بعد با کمک کردن به مهاجران لهستانی و ایرانیهای مخالف اشغالگری نیروهای خارجی در ذهن تماشاگر رستگار میشد.
در این تقسیمبندی، شخصیتی مانند فرمانده روس (با بازی بابک حمیدیان) حتی اگر عاشق باشد، تا انتها شیطانصفت باقی میماند. یا شخصیت رضا (با بازی میرسعید مولویان) چون «رابینهود ایرانی» است و مواد غذایی را به دست ضعفای گرفتار قحطی میرساند، اصولا فرشتهسان است. از نظر دراماتیک، این تمهید پاسخ لازم را میگیرد و موردپسند مخاطب ایرانی قرار میگیرد. بهخصوص وقتی دقت کنیم که طی چهار دهه گذشته، تلاش نظام حاکم بر ایران کمرنگ کردن ایرانیت و ملیگرایی و جا انداختن اسلامیت و امت اسلامی به عنوان مفاهیم شکلدهنده وحدت مردم بوده است.
کازابلانکا یا تهران؟
خاتون را در نهایت میتوان داستانی سرگرمکننده و عاشقانه بر بستر تاریخ دانست؛ نه اثری که میکوشد رازهایی از گذشته ایران را کاوش و کشف کند. تصویری که تینا پاکروان در نیمه دوم سریالش از تهران تحت اشغال ارائه داد، بیش از آنکه به واقعیت ثبتشده در روایتهای تاریخی شباهت داشته باشد، یادآور شهر کازابلانکا در فیلم مشهور «کازابلانکا» است؛ تکیه بر مثلث عشقی و نمایش جاذبههای نوستالژیک به جای نشان دادن مصائب اشغال و از هم پاشیدن جامعه. همانند فیلم کلاسیک و مشهور مایکل کورتیز، بخشی از جذابیت داستان آن است که شخصیتها در کافهها و هتلها و اماکن موجود مشغول معاشرت و خوشگذرانیاند و البته داستان را هم پیش میبرند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اگر در «کازابلانکا» ریک بلین (با بازی همفری بوگارت) و کافه ریک به عنوان شخصیت و لوکیشن اصلی نماد یک شهر و یک دوران و نوعی مقاومت در برابر اشغالگری آلمان نازی تصویر میشود، در «خاتون» کاراکتر جهانگیر از یکسو یادآور اسکار شیندلر فیلم «فهرست شیندلر» است و از سوی دیگر شخصیت ریک «کازابلانکا» را به ذهن میآورد. مردی در ظاهر کاسبمسلک که با اشغالگران رابطه خوبی دارد، اما در بزنگاههای اخلاقی تصمیمهای درستی میگیرد و سمت درست میایستد.
این گرتهبرداری از فیلم مشهور هالیوودی فینفسه اشکالی ندارد اما باید دقت کرد «کازابلانکا» همزمان با جنگ جهانی ساخته شده بود و شیوههای داستانپردازی هالیوود دوران کلاسیک میطلبید که فیلمی سیاسی-عاشقانه با زرقوبرق و جذابیتهای ظاهری ساخته شود. از سوی دیگر، ریک یکی از سه راس مثلث عشقی تصویرشده در فیلم بود و فداکاری پایانیاش همانقدر که شخصی و اخلاقی به چشم میآمد، قدمی در کمک به نهضت مقاومت در برابر آلمان نازی تلقی میشد؛ همان قهرمان نمونهای که آمریکای تازه وارد شده به جنگ جهانی دوم به آن نیاز داشت؛ اما خاتون از یک طرف چند دهه بعد از یک واقعه تاریخی ساخته شد که دیگر شیوههای روایت پیشرفت کرده بودند و از طرف دیگر، نویسنده و کارگردانش میگوید برای نوشتن نقش خاتون از یک شخصیت واقعی بهره برده است.
ابعاد تولید و اشارههای متعدد به وقایع مختلف دهه ۱۳۲۰ نشان میدهد سازنده میکوشد تاریخنگاری را به عنوان یکی از مزیتهای اثر خود جا بیندازد. در حالی که عملا اتفاقهای تاریخی به شکل سطحی به تصویر درمیآید. ایرانی که در این سریال میبینیم، نشان چندانی از قحطی ندارد. شخصیتها گویی به جای تهران در قلب کازابلانکا قرار گرفتهاند و مصائب مهاجران لهستانی در موقعیتهای بهشدت ساده و کلیشهای تصویر میشود و یک ماجرای عشقی فرعی هم ماجرا را ختم به خیر میکند.
از میراث علی حاتمی تا خاتون
البته این شکل اشاره به تاریخ معاصر ایران در سینما و تلویزیون سابقه دارد. همین اواخر سریال «شهرزاد» بر بستر وقایع سیاسی-اجتماعی دهه ۱۳۳۰ داستانش را پیش میبرد؛ اما حسن فتحی و نویسندگان با اطلاع از محدودیتهای متفاوت موجود یکی از خرده پیرنگها را به حوادث سال ۱۳۳۲ ربط داده بودند و در داستان عاشقانه «شهرزاد» برای روایت تاریخ داعیه چندانی نداشتند.
استاد این شکل تاریخنگاری در هنرهای نمایشی ایران علی حاتمی بود. او هم تاریخ را به کار میبرد و هم به گمان عدهای، آن را تحریف میکرد. اما آنچه آثار او را ماندگار میکرد، خلق دنیایی منحصربفرد بود که حس و حال و رنگ و بوی ایرانی داشت. اگر او کمالالملک را شخصیت اصلی فیلمش قرار میداد و برخی مقاطع زندگی او و برخوردش با دو شاه قاجار را به نمایش میگذاشت، تصویری کلی و نمادین از جایگاه هنرمند ایرانی در طول تاریخ و مصائب و خدماتش ثبت میشد که فراتر از شخص کمالالملک و ناصرالدینشاه و مظفرالدین شاه در ذهن تماشاگر میماند.
یا در نمونه مناسبتر برای مقایسه با خاتون میتوانیم سریال هزاردستان را به خاطر بیاوریم که بر بخشی از حوادث تاریخی بعد از اشغال ایران توسط قوای متفقین نور میتاباند. تصویری که حاتمی از تهران بعد از ۱۳۲۰ به نمایش میگذارد، همانقدر که نوستالژی لالهزار و زرقوبرق گراند هتل و زندگی اشرافی قدرتمندان و بورژواهای پوشالی آن دوران را در خود دارد، بخشی از زشتی و رقت زندگی مردم کوچه و بازار درگیر جنگ و اشغال را هم به شکل قابلباوری تصویر میکند. به این ترتیب است که شکلگیری کمیته مجازات و جدال قدرت بین دو قطب ماجرا معنی پیدا میکند و بعد از تماشا در ذهن حک میشود.
در واقع علی حاتمی در بهترین آثارش، تاریخ را با تخیل درمیآمیزد اما حاصل این ترکیب، خلق یک «دنیا» است که هم جذابیتهای دراماتیک دارد و هم برداشت شخصی خالق از تاریخ معاصر این مرز و بوم را با جزئیات فراوان به نمایش میگذارد. با دیدن فیلمها و سریال مشهور او ما وارد این دنیا میشویم و بعد از خروج، چشماندازی کلی از زندگی و سنت و تاریخ ایرانی به دست میآوریم که احساساتی متضاد برای ما میسازد؛ از یکسو شیفته نوستالژی آن نوع زندگی شدهایم و از سوی دیگر حفرههای تاریک تاریخ معاصر همچون کابوسهایی ماندگار ما را رها نمیکند.
سریال خاتون به دلیل به سامان رساندن قابل قبول تولیدی عظیم و البته سرگرمکننده یکی از سریالهای موفق شبکه نمایش خانگی ایران در سالهای اخیرطبقهبندی میشود؛ اما در نهایت چیزی نیست جز سریالی عامهپسند و خوش آبورنگ که با تکیه بر ماجراهای عاشقانه و اندکی زرقوبرق و نوستالژی و کمی شعارهای میهنپرستانه داستانش را پیش برده و به سرانجام رسانده است. آنچه از آن به یاد میماند، احتمالا سکانسهایی تاثیرگذار از موقعیتهای دراماتیک و بازیهای متفاوت از هنرپیشههای مشهور است و بعید به نظر میرسد که کمی بعد، این سریال در ذهن تماشاگرانش تاریخ را تداعی کند و درباره مصائب مردم و جامعه ایران بعد از اشغال در سال ۱۳۲۰، برشهای جدیدی در حافظه جمعی ایرانیان باقی بماند.