هنرمندان در مقابل جنگ و خونریزی باید چه واکنشی نشان دهند؟ در هفتههای اول اشغال اوکراین، یکی از بزرگترین سینماگران اروپایی با این سوال مواجه شد؛ سرگئی لوزنیتسا، کارگردان متولد بلاروس و بزرگشده کییف اوکراین که در پی سقوط شوروی، شهروندی اوکراین را گرفت و به یکی از نامدارترین کارگردانان این کشور تبدیل شد.
چهار روز پس از اشغال بود که لوزنیتسا با اعتراض به آکادمی فیلم اروپا که چرا با وجود ادعای همبستگی با اوکراین، جنگطلبی روسیه را محکوم نکرده است، گفت: «باید جنگ را جنگ نامید، بربریت را محکوم و اعتراض کرد.» اما شگفتی تلخ زمانه آن بود که لوزنیتسا بهزودی از طرف مقابل هم زیر ضرب رفت؛ وقتی آکادمی اعلام کرد که فیلمهای روسیه را از جوایز فیلم اروپا حذف میکند، با اعتراض لوزنیتسا مواجه شد که از «دوستان و همکاران بسیارش» در روسیه گفت که علیه «این جنگ ابلهانه» موضع گرفتهاند و «مثل ما قربانیان این تهاجماند». او گفت: «مردم را بر اساس اعمالشان قضاوت کنید نه گذرنامههایشان.» چنین شد که چندی بعد، این بار آکادمی فیلم اوکراین بود که لوزنیتسا را اخراج کرد و دلیل آن را باور جهانشهری و جهانوطنی لوزنیتسا دانست و اعلام کرد که او بهاندازه کافی دنبال هویت ملی اوکراین نیست.
طرفه آنکه در سالهای گذشته، اوکراینی که برای ساخت هویت ملی خود در سایه روسیه تقلا میکرد، دقیقا بخت این را داشت که کارگردانی جهانشهری همچون لوزنیتسا داشته باشد که با دیدی وسیع، این کشور را به جهانیان معرفی میکرد. او در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۲ با دو فیلم «شادی من» و «در مه» در بخش مسابقه جشنواره کن حضور داشت و در سال ۲۰۱۴، در پی جنبش اعتراضی گستردهای که رئیسجمهوری را سرنگون کرد و خشم مسکو را برانگیخت، با فیلمی در مورد آن رویدادهای تاریخی به میدان آمد: «میدان»
با این حال لوزنیتسا کارگردان همراه با قدرت نبود و در سالهای اخیر به نکات صعب و بغرنج تاریخ اوکراین هم پرداخت، از جمله رفتار اوکراینیتبارها با یهودیان در جریان جنگ جهانی دوم. این کارگردان در سالهای اخیر با مرکز یادبود هولوکاست در بابییار همکاری داشت که یاد یکی از بزرگترین کشتارهای جنگ جهانی دوم را زنده نگه میدارد؛ زمانی که نیروهای آلمان نازی در روزهای ۲۹ تا ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۱ قریب به ۴۴ هزار یهودی را کشتند و در درهای به نام بابییار انداختند.
عکس: از فانی ده گوویل (اختصاصی ایندیپندنت فارسی)لوزنیتسا در سال ۲۰۲۱، با فیلمی مستند به کن آمد که حاصل همین همکاری است: «بابییار، چارچوب» لوزنیتسا در این فیلم سبک وریتهای (واقعی) که در فیلم قبلی خود راجع به تشییع جنازه استالین به آن رسیده بود، ادامه میدهد. در واقع با ترمیم آرشیوهای تاریخی، آنها را کنار یکدیگر قرار میدهد؛ تاریخ بدون هیچ صدای اضافهای، بدون هیچ روایت افزودهای؛ تاریخ بیرتوش.
پیش از رویدادهای کنونی، در ایندیپندنت فارسی پای صحبت لوزنیتسا نشستیم و از تاریخ و سینما گفتیم. این کارگردان ۵۷ ساله که به همراه تهیهکنندهاش به این گفتوگو آمده بود، شوخ و سرزنده و اهل خنده بود و با صبوری هم به سوالها پاسخ میداد و هم نمیگذاشت گفتوگو یکطرفه باشد. همکارم، لیلا عمار، نیز در تدارک این گفتوگو نقش داشت.
او قرار است با مستند دیگری به نام «تاریخ طبیعی نابودی» به کن ۲۰۲۲ بیاید؛ فیلمی بر اساس کتابی از و.ج. سیبالد، نویسنده آلمانی، که از واقعه نابودی وسیع جمعیت آلمانیهای اروپا در پی جنگ جهانی دوم میگوید؛ بار دیگر موضوعی سخت و بغرنج که کارگردان خستگیناپذیر به سراغش رفته است.
- چند مستند راجع به بابییار وجود دارد. چرا مستند شما اصیل است؟
چون اصیل است دیگر (با خنده)! هیچکس آنطور که من کار کردم به این موضوع نپرداخته است. معمولا در مستندها با برخی شاهدان مصاحبه میکنند و تصاویری نشان میدهند و نظر کارگردان یا تاریخدانان را هم پخش میکنند اما من نمیخواهم اینگونه فیلم بسازم. من میخواهم فیلمهای آرشیوی را که همان موقع فیلمبرداری شدهاند، عرضه کنم. درست همانطور که بودند. مستند اینچنینی راجع به این موضوع پیدا نمیکنید.
- این انتخاب مهمی بود که فیلمهای آرشیوی را بدون اینکه هیچچیز به آنها اضافه کنید عرضه کردید و در واقع گذاشتید خودشان صحبت کنند؛ اما این فیلمها بهقدری تمیز شدهاند که من به همکارم میگفتم انگار از نو فیلمبرداری شدهاند؛ تصاویر خیلی تمیز و صافاند. چه شد این تصمیم را گرفتید که انگار گذاشتید تاریخ خودش برای خودش صحبت کند؟
موضوع خیلی سادهای است. من میخواهم بیننده را وارد تاریخ کنم. اگر کسی این وسط بایستد و توضیح دهد، بین تاریخ و بیننده فاصله میافتاد. من میخواهم از این فاصلهگذاری اجتناب کنم. دقیقا به همین دلیل است که فیلمهای آرشیوی را تمیز میکنیم، پرشهایشان را از بین میبریم و به کیفیت فیلمی که انگار همین الان گرفته شده است، نزدیکشان میکنیم. برای فیلم قبلیام، «تشییع جنازه دولتی» که درباره تشییع جنازه استالین است، نیز چنین کردم. میخواهم بیننده را وارد ماشین زمان کنم و به عقب ببرم؛ بدون اینکه خطوط کثیف روی نگاتیو فیلم را مخدوش کنند.
- برای جستوجوی این فیلمها در آرشیو چقدر زمان صرف کردید؟
جستوجو همچنان ادامه دارد و هنوز تمام نشده است؛ اما این کار دو سال طول کشید. فیلم را در عرض یک سال ساختم و در عین حال روی فیلمهای دیگری هم کار میکردم. این فیلم به عنوان اثری شروع شد که قرار بود در موزه یادبود هولوکاست بابییار که در کییف ساخته شده، قرار داده شود. از من دعوت کردند و من هم گفتم که این آرشیو را خوب میشناسم و دوست دارم به جستوجو ادامه دهم. جستوجو در آرشیوهای جدید و مختلف ادامه پیدا کرد و در عین حال برخی بخشهای آن را تدوین کردم؛ چون میخواستم بخشهایی مستند را در فیلم داستانیام قرار دهم. آنها هم گفتند باشد و قرار شد اول اثر را برای موزه بسازیم. اما در زمانی که تدوین میکردم، متوجه شدم که فیلمی در این میان هست و همین بود که رفتم و این فیلم را ساختم. بخشهای نهایی را اول کار کردم و سپس بخشهای اولی و بعد هم بخشهای میانی.
- فیلم شما درباره اهمیت خاطره است و این واقعیت که نباید فراموش کنیم. همین است که مثلا میبینیم که چطور تبلیغات آلمانیها در طول زمان عوض میشود.
پروپاگاندیستهای آلمانی کار سختی داشتند. وقتی ارتش آلمان به روسیه و بقیه شوروی حمله میکند، فیلم را از چپ به راست میگیرند! (خنده.)
- حالا که چند فیلم مستند با فیلمهای آرشیوی اصلی ساختید، چشماندازتان راجع به تاریخ چطور عوض شد؟
من از آنچه اتفاق افتاد خوب باخبرم و این واقعیت با نگاه کردن به فیلمهای آرشیوی عوض نشد.
- اما سوال من بیشتر به معنای فلسفیتر تاریخ بود، نه فقط نکات واقعی مشخص.
از نظر فلسفی من از مکتب هرودوت میآیم. او هم هرچه بود شرح میداد و تاریخدانان جدید هم باید همین کار را کنند. او این حرفه را تعریف کرد. بعد از او هیچکس چیزی اضافه نکرد.
- یعنی خودتان را بیشتر تاریخدان میدانید تا فیلمساز؟
نه، نه، نه! چون تاریخدان باید رویدادها را به ترتیب زمانی روایت کند اما من وقتی ملزومات دراماتورژی (نمایشپردازی- فن و هنر نگارش نمایشنامه) مطرح باشد، برخی رویدادها را حذف میکنم و ترتیب زمانی را به هم میریزم. چون دراماتورژی برایم مهمتر از کرونولوژی ( رویدادنگاری) است. در این فیلم هم یک مورد اینچنینی از خطای ترتیب زمانی هست. اما من تاریخدان نیستم، فیلمسازم و برایم مهم بود که جای یک اپیزود مشخص را عوض کنم.
- درست است که شما قرار است فیلمی داستانی هم در این مورد بسازید؟
بله هشت سال است که در حال تدارک این فیلمام.
- یکی از تکاندهندهترین نکات در مورد این فیلم این است که میبینیم در زبان آن زمان اصلا از کلمه «یهودی» استفاده نمیشود؛ حتی خروشچف هم در سخنرانی طولانی خود از کلمه «یهودی» استفاده نمیکند. در واقع جنایات نازیها را در فضای کلی جنگ تعریف میکنند. در حالی که خب الان مدتها است که بابییار بخشی از هولوکاست تعریف میشود. سوال من اینجا است که به نظر شما این فیلم که بخشی از تلاشهای مرکز آموزش هولوکاست بابییار هم است بر روابط یهودیان و اوکراینیها چه تاثیری میگذارد؟
نمیدانم! (خنده همگان) بستگی دارد از زاویه چه کسی ببینیم. چون یهودیان ۹۰ هزار نفرند و اوکراینیهای ۳۸ میلیون نفر. یعنی مردم یهودی اوکراین اقلیت بسیار کوچکیاند. ما در این فیلم حقیقت را گفتهایم و حقیقت خیلی دردناک است. البته که رمزوراز نیست. اما کمتر کسی پیدا میشود که بیاید از همکاری و مشارکت اوکراینیها در جنایات بگوید. حتما تیموتی اسنایدر را میشناسید؟
- بله! نویسنده کتاب «خونزارها»؟
بله اما او کتاب دیگری هم دارد که در سال ۲۰۰۵ یا ۲۰۰۶ نوشته که راجع به شکلگیری ملتها است. در این کتاب فصلی هست درباره پاکسازی قومی در اوکراین. یعنی چه تعدادی از اوکراینیها در اعدامها نقش داشتند؛ مثلا به عنوان نیروی پلیس. چون آلمانیها نمیتوانستند این کار را بدون پشتیبانی آنها انجام دهند. روشن است. اما بعد از آن، علیه آلمانیها به جنگل آمدند و شروع کردند به کشتن لهستانیها. اوکراینیها، لهستانیها را کشتند و لهستانیها، اوکراینیها. واقعیت بسیار دردناکی است. یک کارگردان لهستانی به نام وویچک اسمارژوسکی فیلمی ساخت به نام «نفرت» که راجع به همین رویدادها است. در اوکراین این فیلم را نشان ندادند. هیچکس نمیخواهد حقیقت را بگوید. در فیلم مردمی را میبینیم که قدرتی ندارند و پیرو رویدادهایند. در اول فیلم میبینیم که «هایل هیتلر» میگویند و بعد همان واکنش را به قوای روس دارند.
- بله اوضاع البته همیشه همین است. به سوال بسیار جالبی میرسیم: چه باید کرد؟ آلمانیها که به فرانسه یا بلژیک میآمدند مردم باید چه کار میکردند؟ هرجور بود زندگی میکردند یا کشته میشدند؟ مردم زندگی را انتخاب میکنند. اگر زندگی کنند، خب باید همکاری کنند. سوال اینجا است که همکاری تا چه میزان؟ سوال اینجا است.
آلمانیها به پلیس اوکراین دستور دادند که تمامی یهودیان را جمع کنند. اما پلیس اوکراین فقط همکاری نکرد. خودش هم در کشتار نقش داشت!
- درست است که این فیلم قرار بود محصول مشترک رومانی باشد؟
نه محصول مشترک نیست. اما کار رنگ و پساتولید دیجیتال را در رومانی انجام دادم. استودیو بسیار خوبی در آنجا هست به نام «آوان پست». کارشان بسیار خوب است. در کل اروپا از نظر تجهیزات و میزان حرفهای بودن دو یا سه استودیو بیشتر در این سطح نداریم.
- روی صدای فیلم کار زیادی انجام شد که بسیار چشمگیر است. از کار صدا بگویید.
البته که کار من نیست! ولی من کنار طراح صدای خودم مینشینم. ۲۰ سال است با هم کار میکنیم و اصلا دیگر نیاز هم نیست من نزدیک او بنشینم. او نابغه است! ولادیمیر گولاونیتسکی!
- حتما این سوال را زیاد میشنوید؛ متولد بلاروس شورویاید، شهروند اوکرایناید و بخشی از جهان روس زبان.
بله، فرهنگ روس!
- در فیلمهای قبلی و صحبتهایتان، با اسطورههای ملی روسیه و تبلیغات امروزی روسیه برخورد کردهاید. حتما با این فیلم هم خیلیها را ناراحت میکنید؛ بهخصوص آنها که به برخی افسانههای مشخص در اوکراین یا سایر کشورها باور دارند. میخواستم بپرسم شما خودتان را بین این سه کشور چطور میبینید
(با خنده) چه احساسی دارم؟ تست دیانای دادم و معلوم شد ۳۰ درصد اهل بالکانام، ۵۰ درصد اروپایی (که از آلمان تا غرب روسیه را شامل میشود)، ۲۰ درصد هم لیتوانی. اگر بستگان چند نسل قبلم را میدیدم، احتمالا در سوئد یا فنلاند میبودند!