بازگشت امپریالیسم اوراسیا و هم‌نوعان آن به صحنه بین‌المللی

جنگی‌که هم‌اکنون در اوکراین رخ می‌دهد، در واقع مرحله بازگشت به «امپریالیسم ملی» در برابر «امپریالیسم جمعی» است

از زمانی که ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیان‌گذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نوشت «امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه‌داری است»، جهان شاهد تغییر و دگرگونی‌های بسیاری شده است. جنگ جهانی دوم، دوران «پسااستعماری» را آغاز کرد. جنگ سرد، جهان را به سه اردوگاه تقسیم کرد: اردوگاه لیبرال به رهبری واشنگتن، اردوگاه سوسیالیسم به رهبری مسکو، و «اردوگاه» موسوم به «جنبش کشورهای غیرمتعهد» بدون رهبری اعلام‌شده؛ هرچند بسیاری از کشورهای عضو آن جنبش، پکن را که خود را وابسته به «جهان سوم» می‌داند و از هرگونه گرایش به سمت جهان اول و دوم خودداری می‌کند، محور اصلی این اردوگاه می‌دانند. البته جنبش عدم تعهد نیز به‌ نوبه خود به نوعی «استعمار نو» یا «نوواقع‌گرایی» تبدیل شده است.

پس از پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و تضعیف نقش «دولت‌های ملی»، پدیده «جهانی‌شدن» در پرتو سیاست یک‌جانبه‌گرایی آمریکا در جایگاه تنها ابرقدرت دنیا، پا به عرصه وجود گذاشت. با این حال، جنگ اوکراین دنیا را به سمت وضعیت جدیدی سوق داد که ماهیت آن هنوز روشن نیست.

در پایان قرن گذشته، سمیر امین، اندیشمند چپ‌گرای مصری، با نشر مقاله‌ای در مورد لزوم «جهانی شدن» تولید و ساخت هر نوع کالای تجاری، نوشت که «باید هرچه تولید و ساخته می‌شود، برچسب «ساخت جهان» داشته باشد، نه اینکه ساخت آن کالا منحصر به کشور مشخصی باشد، زیرا ساخت هر نوع کالا نیاز به مواد و قطعات متعددی دارد که باید از کشورهای مختلف تهیه شود، بنابراین، هیچ کشوری به تنهایی قادر به تولید نیست، بلکه صنعت آن وابسته به سرزمین‌ها و کشورهای مختلف است». درواقع، برداشت او از جهانی شدن این بود که دنیا باید به سمت «امپریالیسم جمعی» که ایالات متحده، اتحادیه اروپا، و ژاپن پایه‌های اصلی آن محسوب می‌شوند، حرکت کند و این راهبرد جایگزین «امپریالیسم ملی» شود که متعلق به کشورهایی همچون آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، ژاپن و غیره است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

البته تصور سمیر امین این بود که سیاست روسیه در قبال اوکراین «محکوم به شکست» است، زیرا این سیاست بر پایه «ملی‌گرایی» در یک اقتصاد «نئولیبرال» استوار است که در آن الیگارشی قدرتمند با بهره‌جویی از انحصارطلبی، خود را با «مثلث امپریالیستی جمعی» همگام می‌کند. اما جنگ اوکراین ابعاد دیگری را آشکار کرد و این ابعاد، دست‌کم در برخی از محافل سیاسی درگیر در اندیشه‌ها و درگیری‌های ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، تاکنون ناشناخته باقی‌مانده است. بر این مبنا، «ملی‌گرایی» یگانه ابزار ولادیمیر پوتین در جنگ اوکراین نیست، بلکه او در عین حال از کلیسای ارتدکس شرقی نیز حمایت می‌کند. پوتین سال‌ها پیش اعلام کرد که قصد دارد «ماموریت تاریخی روسیه را در یک محیط اوراسیای گسترده» احیا کند. اما این «ماموریت» از یک سو راه را  برای جاه‌طلبی امپریالیستی هموار می‌کند، و از سوی دیگر در قالب یک واقعیت امپریالیستی در برابر «رویای اروپای متحد» قد علم می‌کند.

علاوه برآن، رهبران آمریکا و اروپا نیز به‌جای اینکه درباره روش برخورد با رویای روسیه بحث و بررسی کنند، به دنبال سرابی به نام «پیوستن روسیه به بلوک غرب» می‌دوند و پیروزی طرف «میانه‌رو» را که غرب و لیبرالیسم را تحسین می‌کند، آرزو می‌کنند. این در حالی‌ است که جنگ اوکراین، به‌رغم اهداف اعلام شده آن، فصلی از رمانی طولانی و سرنوشت‌ساز با عنوان «اوراسیاگرایی» است.

به گفته سرگئی ناریشکین، رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه (SVR)، آنچه در حال حاضر رخ می‌دهد، برای آینده روسیه و جایگاه‌ آن در سطح بین‌المللی حیاتی و سرنوشت‌ساز است. افزون بر این، الکساندر دوگین که اندیشه او برای پوتین الهام‌بخش است، طراح اصلی نظریه اوراسیاگرایی در روسیه است. او در کتاب «مبانی ژئوپلیتیک: آینده ژئوپلیتیک روسیه»، از گفته‌های استالین که «روس‌ها مردمی تزاری‌اند و همواره در جست‌وجوی تزاری تا او را بپرستند و برای او کار کنند»، فراتر رفته و نوشته است: «روس‌ها مردمی امپریالیستی هستند و ایجاد امپریالیسم اوراسیا، ضرورت اساسی و مبرم آنان است.» 

البته یکی از عمده‌ترین توجیه‌های جنگ اوکراین این است که اصرار آمریکا و اروپا بر گسترش دامنه «ناتو» تا مرزهای روسیه، باعث شد پوتین پس از آنکه غرب خواسته‌های او را دست‌کم گرفت و به پیشنهاد او مبنی بر نیاز به ایجاد «چارچوب امنیتی» جدیدی برای اروپا پاسخ مثبت نداد، دست به حمله نظامی بزند. اما وضعیت کنونی ابعادی فراتر و عمیق‌تر از این واکنش دارد. در سال ۱۹۲۷، زمانی ‌که هنوز از «ناتو» و توسعه‌طلبی آن خبری نبود، نیکولای تروبتسکوی، تاریخ‌نگار برجسته روس، مقاله‌ای با عنوان «درباره مسئله اوکراین» نوشت و در آن اظهار داشت که «اوکراین مانعی برای اوراسیا است و حاکمیت آن تهدیدی برای کل اوراسیا، بنابراین، باید این منطقه بخشی از کشور روسیه باشد». او در کتاب «اروپا و انسانیت» نیز از روشنفکران روس خواست تا «خود را از وابستگی به اروپا رهایی بخشند» و با تمرکز بر «میراث چنگیزخان»، در صدد ایجاد یک کشور اوراسیایی برآیند.

جنگی‌که هم‌اکنون در اوکراین شاهد آنیم، در واقع مرحله بازگشت به «امپریالیسم ملی» در برابر «امپریالیسم جمعی» است؛ یا به عبارت دیگر، امپریالیسم اوراسیا به رهبری روسیه. همچنین، بر هیچ کس پوشیده نیست که آرزوی احیای امپریالیسم، تلاشی است که در سیاست فرانسه و پروژه «فرانکوفونی» آن بازتاب می‌یابد. در مورد آلمان، تنها عاملی که آن را از جاه‌طلبی امپریالیستی بازمی‌دارد، تمایل آن به بازگشت به گذشته، یعنی دوره بیسمارک و هیتلر‌ است. اما بریتانیا، نقش امپراتوری مستقیم و پایان‌یافته خود را، این بار غیرمستقیم، در سراسر کشورهای مشترک‌المنافع ایفا می‌کند. این در حالی است که از ناخوشایندی روزگار، جهان عرب شاهد سه قدرت منطقه‌ای است که رویای ایفای نقشی امپریالیستی را در سر می‌پرورانند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

© IndependentArabia

بیشتر از دیدگاه