ایویکا اوسیم، که از مربیان بزرگ یوگسلاوی محسوب میشد، در سالهای گذشته بهدلیل بیماری خانهنشین بود و یکشنبه اول مه، از دنیا رفت. جاناتان ویلسون، نویسنده گاردین، بعد از مرگ اوسیم خاطره ملاقات و گفتوگوی طولانیاش با او در سال ۲۰۰۹ را بازگو کرد که به شناختن این چهره مهم فوتبال بالکان کمک میکند:
آسیما، همسر ایویکا اوسیم، گفت که او بیمار است. آیا باید روز بعد دوباره به این آپارتمان در سارایوو سر میزدم؟ روز بعد حالش کمی بهتر بود. آسیما گفت که به کافه میدان نزدیک به خانه بروم، منتظر بمانم و او تلاش خواهد کرد که به من ملحق شود. صادقانه بگویم که در آن لحظه انتظار نداشتم که این ملاقات اتفاق بیفتد، ولی بعد از حدود یک ساعت او آرامآرام خودش را به کافه رساند، نشست و گفتوگوی ما شروع شد. صدایش ضعیف بود، چشمانش بیرمق و مرطوب بود، ولی وقتی سه ساعت بعد با من خداحافظی کرد، به این دلیل بود که من باید خودم را به فرودگاه میرساندم.
سال ۲۰۰۹ بود و اوسیم هنوز به عوارض حمله قلبی دچار بود که دو سال قبل به دوران مربیگریاش در ژاپن پایان داده بود. در آن لحظه او در حال تماشای مسابقه آرسنال بود و وقتی در بیمارستان حالش بهتر شد، اولین سوالش این بود که نتیجه بازی چه شد؟ در واقع، او هرگز نتوانست از عوارض این حمله قلبی خلاص شود و روز یکشنبه، ۵ روز مانده به تولد ۸۱ سالگیاش، از دنیا رفت. ولی او با شیوایی، صراحت و متفکرانه صحبت میکرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
او درباره بازی در تیم یوگسلاوی صحبت کرد که در نیمهنهایی جام ملتهای اروپا ۱۹۶۸ انگلستان را شکست داد: «آنها بازیکنان دونده فوقالعادهای داشتند. نابی استایلز، آلن مالری، بابی چارلتون و شما تصور میکردید که آنها با برادر دوقلویشان در زمین حاضر شدهاند، چرا که به نظر میرسید تعداد آنها خیلی زیاد است.» و درباره مالری گفت که اولین بازیکن اخراجی تاریخ تیم ملی انگلستان بود. «این یک شگفتی بزرگ بود، چرا که بازیکنان انگلستان در آن دوران به بازی جوانمردانه شهرت داشتند. فوتبال امروز خیلی تجاری شده است و بازی جوانمردانه دیگر اهمیت زیادی ندارد. حتی بازی جوانمردانه هم تجاری شده است.»
اوسیم درباره مربیگری در ژاپن اینطور فکر میکرد: «آنها همه چیز را بادقت آماده میکردند و میدانستند که به چه نیاز دارند. ولی آنها مشکل اعتمادبهنفس داشتند و شما نمیتوانید سنت فوتبال را بخرید. در فوتبال ژاپن از ریسک و حرکات بداهه خبری نیست و فوتبال بدون اینها نمیتواند وجود داشته باشد. از طرف دیگر، کار در ژاپن آسان است، چون آنها نظم فوقالعادهای دارند. ولی شاید این وضعیت برای مربی خوب نباشد و او را از بین میبرد. شما بهتدریج ایدهها و اقتدارتان را از دست میدهید. نمیخواهید که بهعمد بحران بسازید، ولی بدون مشکلات نمیتوانید راهحل خلق کنید. مهمترین نکته در ژاپن این است که آنها خودشان فکر کنند، نه افراد دیگر بهجای آنها بیندیشند.»
اوسیم در انتقاد از تجاری شدن فوتبال میگفت: «ما درباره بازی ادین ژکو هیجانزده نمیشویم. ما منتظریم که ببینیم او به چه تیمی میرود و با چه قیمتی.» او تعریف میکرد که در دوران اوج مربیگریاش در اشتورم گراتس دو بار پیشنهاد رئال مادرید را رد کرده بود.
اوسیم با اندوه فراوانی درباره جنگ صحبت میکرد. اوسیم که در جام جهانی ۱۹۹۰ سرمربی یوگسلاوی بود، درباره آن تورنمنت گفت: «وضعیت تیم من خیلی خیلی بهتر از وضعیت کشور بود. نمیتوان درباره آن نسل بازیکنان ابراز تاسف کرد و درباره اتفاقهای بعد از آن صحبت نکرد. انسانهای زیادی کشته شدند. کشور ویران شد. گاهی چیزهایی وجود دارد که از فوتبال مهمتر است.»
یوگسلاوی در یکچهارم نهایی جام در ضربات پنالتی مغلوب آرژانتین شد، هرچند با وجود ۱۰ نفره شدن در نیمساعت نخست بازی موقعیتهای بهتری از حریف داشتند. اوسیم مجبور شد سرکو کاتانچ را از ترکیب بیرون بگذارد، چرا که خانواده این بازیکن پیش از بازی تهدید شده بود. او گفت: «نمیتوانم بازیکنی را متقاعد کنم که درباره چنین موضوعی فکر نکند. علاوه بر موضوعهای فنی، باید مراقب نام، مذهب، باشگاه و کشور بازیکنان میبودید. شما باید همه چیز را محاسبه میکردید. همه چیز سیاسی بود. همه باشگاهها سیاسی بودند و تیم ملی هم سیاسی بود.»
او سرخورده بود، ولی نمیتوانست رویاپردازی نکند؛ «همیشه به این فکر میکنم که اگر آرژانتین را شکست میدادیم چه اتفاقی میافتاد. شاید من خوشبینم، ولی در رویایم به این فکر میکنم که اگر یوگسلاوی به نیمهنهایی یا فینال میرسید چه اتفاقی برای کشور میافتاد. شاید اگر ما قهرمان جام جهانی میشدیم، جنگ رخ نمیداد. فکر نمیکنم که اوضاع بهتر میشد، ولی گاهی در رویایم به این فکر میکنم که ممکن بود مسیر حوادث تغییر کند.»
اوسیم یک مهاجم قدبلند و باکلاس بود که با دریبلهایش شهرت داشت و در سدان، والنسین و استراسبورگ فرانسه به همان اندازه محبوب بود که که در تیم زادگاهش، زلیزنیچار سارایوو. او از مربیانی بود که در برخورد با بازیکنانش بهشدت سختگیر بود. مهمتر از همه، یکی از اعضای نسل بزرگ فوتبال یوگسلاوی بود که بهعنوان بازیکن و مربی تمام دنیا را چرخیدند، ولی بیش از همه دوست داشتند که در کافه دور میدانی در بالکان بنشینند و درباره فوتبال صحبت کنند.
او در ژاپن بسیار محبوب ماند و کتابی درباره صحبتهایش بیش از ۴۰۰ هزار نسخه فروخت. او همچنان مرتب با خبرنگاران ژاپنی ملاقات میکرد. در سالهای آخر زندگی اوسیم، که بیماری رمقش را گرفته بود، فوتبال تنها چیزی بود که او را پیش میبرد. او درباره فوتبال صحبت میکرد یا برای تماشای بازیهای بچهها به زمینهای فوتبال میرفت. این تمام زندگیاش بود. او از آنچه فوتبال به آن تبدیل شده بود متنفر بود ولی بهخاطر لذتی که این بازی به او داده بود و روابطی که میتوانست به بهانه آن با افراد مختلف داشته باشد همچنان به آن عشق میورزید. او بیش از هر چیز مرد فوتبال بود.