اگر مفهوم اولیه جنسیت به صورت محرمانه در مدارس پوشانده نمیشد، من احساس می کردم زندگی کاملاً آزادتر و کماضطرابتری داشتم. شاید آنقدرها هم در مورد فانتزیهایی که همچون "زن شگفتانگیز" داشتم، خجالتزده نمیشدم. من قطعاً تا این اندازه احساس تنهایی نمیکردم.
من به تازگی این چند ستون ارزشمند را برای حمایت از مدرسه اجتماعی پارکفیلد استفاده کردم که برنامه آنها با عنوان "ناغریبهها" که در آن مطالبی در شناخت افراد دگرباش و روابط آموزش داده میشود، مورد اعتراض والدین مذهبی قرار گرفته است. عجیب این که نامه سرگشاده ۸۰۰ کلمهای من نتوانست قرنها تعصب و پیشداوریهای دگرجنسگراهنجاری را خنثی کند، بنابراین دوباره اینجا هستم و نمیخواهم بیخیالش شوم.
در مقابل، والدینی که اکثراً مسلمانان پاکستانی هستند ۸۰ درصد از دانشآموزان پارکفیلد را از مدرسه بیرون آوردهاند که این امر اعتراضات را تشدید کرده است. کاملاً قابل درک است که بسیاری از مردم نگران اعلام یک "فصل آزاد" هستند که در یک گروه، حتی در مطبوعات کثیرالانتشار هم، اغلب در معرض مقادیری لیبرال از بحتانهای اسلامهراسانه و ضدانسانی هستند. امیدوارم واضح باشد که من کاملاً در حمایت از مردم مسلمان که شیوه زندگی آنها مورد پیشداوری قرار گرفته یا بیاعتبار شده است، ثابتقدم هستم همانطور که در مورد افراد دگرباش چنین حمایتی دارم.
والدین مدرسه را متهم به "ترویج همجنسگرایی" کردهاند. این امر نشان میدهد که شناخت والدین از آنچه که برنامههای آموزش جنسی و روابط وزارت آموزش در پی دارد، منحرف است، به گونهای که فکر میکنند معلمین مدارس ابتدایی قرار است روابط شهوانی را میان عروسکهای Action Manاجرا کنند، در حالی که آنها صرفاً گفتگویی را باز میکنند تا به کودکان اجازه دهند که ببینند هیچ دلیلی وجود ندارد از افرادی که با ما فرق دارند، بترسیم.
من خودم ناهمجنسگرا نیستم، اگر چه واقعاً نمیدانم این روزها چه برچسبی به خودم بزنم، زیرا تعداد زیادی از آنها وجود دارد و من هم وقتی برای امتحان کردن همه این برچسبها نداشتهام. چیزی که میدانم این است که اگر مفهوم اولیه جنسیت به صورت محرمانه در مدارس پوشانده نمیشد من احساس می کردم زندگی کاملاً آزادتر و کماضطرابتری داشتم. شاید آنقدرها هم در مورد فانتزیهایی که همچون "زن شگفتانگیز" داشتم، خجالتزده نمیشدم. من قطعاً تا این اندازه احساس تنهایی نمیکردم.
برنامه "ناغریبهها" که این والدین با آن مخالف هستند، ساخته اندرو موفات است که یک معلم سرپرست در مدرسه اجتماعی پارکفیلد است. موفات از پست قبلی خود در یکی دیگر از مدارس ابتدایی که عمدتاً دانشآموزانش مسلمان بودند در بیرمنگام استعفا داده است زیرا والدین دانشآموزان اعتراض کردند که او گرایش جنسیاش را برای دانشآموزان"فاش" کرده است. پسر من در سال آخر تحصیلات ابتدایی است و معلمش زنی است که با یک زن ازدواج کرده است. هیچ کس در مورد «فاش کردن» این موضوع اعتراض نکرد و او به همان اندازه که همکاران دگرجنسخواهش گشاده رو هستند، این اطلاعات را با گشادهرویی در اختیار دیگران قرار داد. والدین مسلمانی هم در مدرسه پسرم وجود دارند، اما هیچ پلاکارد و اعتراضی رخ نداد و به ندرت کسی خم به ابرو آورد. درست مانند تمام والدین دیگر، آنها فقط میخواهند که فرزندانشان اوقات خوشی در مدرسه داشته باشند و آموزش خوبی ببینند.
یکی از کودکان در کلاس پسرم تراجنسیتی است. به تازگی، کودکان از نام جدیدش مطلع شدهاند؛ پسرم وقتی که از مدرسه به خانه آمد، در حالی که داشتم چای درست میکردم این موضوع را به من گفت. پسرم در مورد این موضوع راحت بود: "اوه مامان، معلممون امروز گفت که یکی از بچههای کلاس که فکر میکردیم دختر بوده، در اصل پسره." من تقریباً داشتم شیرجوش را میانداختم. واقعبینی او مرا بسیار متعجب کرد، اما این را تا جایی نگه داشتم که از او پرسیدم آیا او متعجب شده است یا خیر. او گفت: "نه، ما قبلاً می دونستیم. خدایا، تو نمیخوای گریه کنی؟"
متأسفانه داشتم گریه میکردم و کردم و پسرم از تعجب چشمهایش گرد شده بود. اما گاهی اوقات وقتی که مثلاً در جایی غیر از سوهو دو جوان را میبینم که در امتداد جاده قدم میزنند و دستشان را در دست هم گذاشتهاند، کمی گریان میشوم. من به همه افرادی فکر میکنم که پیش از آنها بودهاند، که از این چیزهای ساده رنج بردهاند که دگرجنسگرایان همسوجنس قدرش را نمیدانند. من به شجاعت کسانی فکر میکنم که گرایش جنسی خود را فاش میکنند و میدانند که ممکن است جامعه و حتی خانوادههای خودشان آنها را طرد کنند.
بنابراین بله، برای همکلاسی فرزندم -و برای والدینش - احساس غرور کردم که او خود را در مدرسهای پیدا کرد که در آن واکنش تمام بچهها تقریباً مشابه واکنش پسرم بود. هیچ چیز بیشتری نمیشود در موردش گفت. هیچ شایعه و پچ پچی میان والدین شنیده نشد و همه آن را پذیرفتند.
از بین ۸۰ درصد کودکانی که والدینشان در پارکفیلد آنها را از پای درس بیرون کشیدند تا پلاکاردهای حاوی شعار را نگه دارند، بعضی از آنها دگرباش خواهند بود؛ بعضی آن بخش از وجودشان را تنها هنگامی کشف خواهند کرد که بزرگ شوند و برخی دیگر ممکن است همین حالا بدانند. همه کودکان آن مدرسه در کنار دگرباشان زندگی و کار خواهند کرد.
ما دوباره در برابر آن میایستیم.این فقط پدر و مادرها در پارکفیلد نیستند که در برابر تغییر فرهنگی نسبت به آزادی برای خود بودن مقاومت می کنند: دیشب برنامه "زمان پرسش" در بیبیسی آنقدر از نگرشهای متضاد در میان مخاطبانش اطمینان داشت که دل و جرأت پیدا کرد به عنوان تنها سوالی که غیر برگزیتی بود، این سوال را مطرح کند که: "آیا از لحاظ اخلاقی یاد گرفتن مسائل مربوط به دگرباشان در مدرسه صحیح است؟"آیا می توانید تصور کنید اگر پرسیده بودند آیا "از نظر اخلاقی یاد گرفتن در مورد ادیان دیگر در مدرسه صحیح است؟" آنها نه جراتش را دارند و نه به خودشان زحمت میدهند - این موضوعی حل و فصل شده است.
تظاهرات مدرسه اجتماعی پارکفیلد اخباری نیست که یک بار برای همیشه رخ دهد. این تظاهرات ادامهدار آخرین نبرد در جنگ طولانی برای پذیرش است که ما از نسلهای گذشته به ارث بردهایم. تقاضای من از شما با هرجنسيت و هویت جنسیتی این است که همچنان مبارزه را ادامه دهید تا با جوامع دگرباش همبسته شوید و از معلمین پارکفیلد حمایت کنید و به هر روش دلسوزانه و صلحآمیز که میتوانید سعی کنید به آنهایی که از تغییر و تفاوت میترسند، اطمینان دهید.
© The Independent