در فروشگاه شیکی دنبال کارت تبریکی میگردم و وفور شعارهایی مثل «آرهههههه ملکه» (Yaaaaaaas Kween) یا «خوبی عسلم؟» (?U Okay Hun) یا تصاویر چهره بازیگران مجموعه «چشم کوئیر» (Queer Eye) روی کارتها برایم جالب است. دیدن فرهنگ همجنسگرایی و زنانه پوشی (drag) که هر دو در جریان اصلی تجارت کالا جایگاهی یافته و پذیرفته شدهاند، همانقدر که جالب و جذاب است، چندشآور هم هست.
حالا هم، در هفته مشاهدهپذیری زنان همجنسگرا، نامهای تجاری بزرگ آشکارا با پرچمهای رنگینکمانی و شعار «آره ملکه» حمایت خود را نشان میدهند. اکنون در جامعهای زندگی میکنیم که تا حرف پول به میان بیاید، حمایتگری همه گل میکند. بگذریم از این که در گذشته که واقعا نیاز به ذرهای حمایت داشتیم، خبری از کسی نبود.
اما بخش اعظم ستایشها نصیب فرهنگ همجنسگرایی مردان میشود. ماندهام چرا فرهنگ همجنسگرایی زنان (lesbian culture) هرگز به همان میزان توجه یا تحسین عمومی را برنینگیخته است. اگر حتی ندانید فرهنگ همجنسگرایی زنان چیست و اصلا وجود دارد یا نه، کسی بر شما خرده نمیگیرد. اما کافی است نگاهی به یکی از کتابهای مجموعه «زنان همجنسگرا را دستکم نگیرید» (Dykes to Watch out For) اثر آلیسون بکدل بیندازید تا ببینید فرهنگ همجنسگرایی زنان چقدر غنی، بامزه، شکوهمند، مترقی، شورانگیز، سیاسی، مفرح، و بله، حتی شهوتانگیز است.
نه به شیوه جفتوجور شدن بریتنی اسپیرز با مدونا، در قد و قواره آن جوری که کیت بلانشت انگشتانش را نرم نرمک در دستکش طبی فرو میکرد.
تصور کنید معادل همجنسگرایی زنانه «چشم کوئیر» چگونه میشود: چهار زن همجنسگرا و دوستان غیردودویی با دوچرخه از شهری به شهر دیگر رکاب میزنند تا زنان دگرجنسگرا را از زیر سلطه لوازم آرایش و کفش پاشنهبلند نجات دهند و به آنان در انتخاب مناسبترین کاپشن بارانی و بادگیر کمک کنند و آنان را با لذتهای خوردن حمص خانگی، چادر زدن در طبیعت در تعطیلات، و موی زیربغل آشنا کنند.
اما آیا فیلمی ساختهاند که در آن زنانی را تحسین کنند که برای مردان جذابیت کمتری پیدا کردهاند؟ هرگز.
مشکل آنجا است که زنان همچنان عمدتا از دریچه نگاه مردان دیده میشوند. زنان کوئیر یا بیش از حد جنبه جنسی پیدا کردهاند-چنان که در نگاه انبوه کارگردانان مردی میبینیم که انگار شیفته فیلمبرداری از صحنههای طولانی و شهوتناک معاشقه زناناند در فیلمهای «آبی گرمترین رنگ است» (Blue is the Warmest Colour )، کنیز (The Handmaiden)، عصیان (Disobedience) و بله، حتی فیلم عالی «کرول» (Carol) و فیلم تازه «بندتا» (Benedetta).
یا کاملا از بعد جنسی خالیاند. ایای گیل (AA Gill) را به یاد آورید که کلر بالدینگ را به عنوان «زنک زنپسند دوچرخهسوار» (a dyke on a bike) تحقیر کرد؟ یا بارها درشتگویی ترامپ به رزی اودانل (Rosie O’Donnell) را؟ حتی شاید بتوانیم در پس افتضاح کریس راک و ویل اسمیت الگوی ستیز با همجنسگرایان زن را ببینیم. چرا باید زنی را که کچل باشد یا ظاهری مردانه داشته باشد، مسخره کرد؟ و تازه ویل اسمیت را میبینیم که شلنگاندازان روی صحنه میرود که از شرافت زنش دفاع کند؛ اما در برابر چه؟ در برابر اینکه ظاهر مردانهاش را دستمایه آزارش قرار دادهاند؟ تا از زنانگی و دگرجنسگرا بودنش دفاع کند؟ آیا شرافت زنش در گرو این چیزها بود؟
زمانی حتی شنیده میشد که میگفتند رژه افتخار لندن به «عضلهنمایی زنان همجنسگرای پشمالو» بدل شده است. وقتی خود جامعه اقلیتهای جنسی و جنسیتی (LGBTQ+ community) درباره زنان همجنسگرا چنین صحبت میکند، چه انتظاری میتوان از باقی مردم دنیا داشت؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تازه اینها همچنان از سطح قضیه نگذشته است. هنوز از خشونت جنسی و جسمیای نگفتهام که زنان همجنسگرا در سراسر جهان میبینند. از زنانی که در اتوبوسی در لندن کتک میخورند تا «تجاوزهای اصلاحی» وحشتناکی که به زنان همجنسگرای سیاهپوست آفریقای جنوبی میکنند، تا حمله هولناکی که به ترزا باتز و جنیفر هاپر شد، زوج همجنسگرایی در آمریکا که توجه عابری را جلب کردند و ماجرایی است که از وقتی به یاد دارم همچنان بیشتر شبها از ترسش خواب از سرم میپرد و پردهها را کیپ و در را سهقفله میکنم.
زنان کوئیر در هراس دائمی از خشونت مردان به سر میبرند. همجنسگرایان در بسیاری موارد از این میگویند که وقتی در صندلی عقب [تاکسی اینترنتی] اوبر (Uber) مینشینند، معذب میشوند و دست شریکشان را ول میکنند یا دروغ سر هم میکنند که شوهرشان در خانه منتظرشان است. زنان همجنسگرا خیلی اوقات قرارهاشان را در خانه میگذارند زیرا لاس زدن یا ابراز علاقهشان (PDA) در انظار عمومی ناخواسته توجه زیادی جلب میکند که گاهی جنسی و اغلب آزارگرانه است.
سنگینی فشار مجموعه این ترس، آزار، و استهزای روزمره را بر شانههای زنان همجنسگرا تصور کنید؛ ترس، آزار و استهزایی که تقریبا هرگز در سطح گسترده به آن نپرداختهایم.
وقتی تولیدات زیبایی مانند «فرشتگان در آمریکا» (Angels in America )، «میراثبری» (The Inheritance)، «قلب عادی» (The Normal Heart) یا مجموعه تلویزیونی «این کار گناه است» (It’s a Sin) را دیدم و شاهد این بودم که بالاخره بخش کوچکی از مردان همجنسگرا دیده، شنیده، پذیرفته، و نمایندهدار شدند و جامعهای که سالیان سال آنها را رها کرده بود، حالا دوستشان داشت، متوجه شدم که داستانگویی راهی برای التیام زخمهای گذشته است.
وقتی شروع به نوشتن فیلمنامهای درباره یک دسته همسرایان همجنسگرا کردم، میخواستم چنان فضایی را برای زنان همجنسگرا فراهم کنم. میخواستم مشکلات پیش روی زنان کوئیر را بشناسم، میخواستم گرد هم بیایند و سرانجام ماجراهایی را با عشق و همدلی تعریف میشود، بشنوند و ببینند که جانشان به لذتبخشترین شکل ممکن عزیز و محترم شمرده میشود.
نمایشنامه جدید ایمان قریشی با عنوان «وزارت امور زنان همجنسگرا» که جایزه نیز برده است از ۵ مه تا ۱۱ ژوئن در تئاتر سوهو به روی صحنه میرود.
© The Independent