دانیل پلتکا (Danielle Pletka)، از اعضای ارشد برجسته و معاون تحقیقات حوزه سیاست دفاعی و خارجی اندیشکده محافظهکار «امریکن اینترپرایز» (AEI) در واشنگتن، با انتشار گزارشی تحلیلی در نشریه آمریکایی «فارنپالیسی» و نگاهی به «قتلهای هدفمند» دولت اسرائیل از زمان تاسیس آن کشور تاکنون، میزان کارآمدی این ابزار را بررسی کرده و در نهایت نتیجه گرفته است که این ترورها برای اسرائیل موفقیتآمیز بوده و تا زمانی که مزایای آن از عواقبش بیشتر است، به احتمال زیاد این کار ادامه خواهد داشت و حتی توسعه پیدا خواهد کرد.
در این مطلب تحلیلی که روز پنحشنبه، نهم تیرماه، در فارنپالیسی منتشر شده، آمده است:
در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۶۲ هاینز کروگ، دانشمند موشکی آلمانی، از دفتر کار خود در مونیخ ناپدید و دیگر هرگز دیده نشد. کروگ مانند چند تن دیگر از پیشکسوتان برنامه موشکی نازیها برای دولت جمال عبدالناصر در مصر کار میکرد، دولتی که پیش از آن دوبار به جنگ دولت جوان اسرائیل رفته بود. پسزمینه این ماجرا طولانی و پیچیده است و بنیتو موسولینی، اوا پرون و ذخیره پنهان طلای نازیهاست، اما نسخه کوتاه داستان این است که موساد، نهاد اطلاعاتی اصلی اسرائیل، یک نازی را که زمانی به آدولف هیتلر نزدیک بود، برای ازبینبردن کروگ به خدمت گرفت.
اما هرچند این ماجرا ممکن است بیش از هر ترور دیگر اسرائیل قابلیت تبدیل به یک فیلم نوآر سینمایی را داشته باشد، قطعا آخرین آنها نبود. امسال در اواخر اردیبهشت و خردادماه، هفت تن از افراد وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ازجمله دو سرهنگ در حوادث جداگانه کشته شدند. جای تعجبی ندارد که ایران در بیشتر این مرگها انگشت اتهام را بهسمت موساد گرفته است.
ترور از زمان گذشته تاکنون ابزاری اساسی در زرادخانه اسرائیل بوده است. درست زمانی که اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی بهعنوان یک کشور درحال شکلگیری بود، فولکه برنادوت، مذاکرهکننده سازمان ملل متحد، بهدست نیروهای گروه شبهنظامی اسرائیلی لحی کشته شد. این گروه شبهنظامی زیرزمینی شامل اسحاق شامیر، مردی بود که بعدتر نخستوزیر اسرائیل شد و برنادوت در نزاع میان اعراب و اسرائیل، جایگزینهایی را برای طرح تقسیم سازمان ملل متحد بهمیان آورده بود که لحی نگران بود آنها مورد توجه قرار گیرند.
همچنین گفته میشود که شامیر در عملیات داموکلس که کوماندوی سابق نازی، اتو اسکورتزینی، را برای کشتن کروگ بهخدمت گرفته بود و آلمانیهای فراوان دیگری را که مشتاق ادامه جنگ هیتلر علیه یهودیان بودند، هدف قرار داده بود، شرکت داشت. ماجرای دیگری، که البته شاید ساختگی باشد، از این حکایت دارد که شامیر سوار بر یک جت خصوصی، تعداد دیگری از دانشمندان نازی را مخفیانه از آلمان خارج میکند تا در ظاهرا به مصر ببرد. در این روایت نقل شده است که در حدود نیمهراه سفر، در ارتفاع چندهزار متری زمین، شامیر در هواپیما را باز میکند و به دانشمندان میگوید که به مقصد رسیدهاند.
بله، اسرائیلیها در اینگونه عملیاتهای مخفی ماهرند، هرچند یکبار هم اتفاق افتاد که قاتلان موساد یک پیشخدمت بیگناه مراکشی را با سرکرده بدنام یک گروه تروریستی اشتباه گرفتند و کشتند؛ اما تردیدی در مهارت آنها نیست. بلکه مسئله سوالبرانگیز، کارایی این کشتارهای فراقضایی است. آیا سیاست خارجی که ترور را بهخدمت میگیرد، واقعا کارآمد است؟
بیایید از ایران شروع کنیم و به عقب برویم. در بیشتر موارد، اسرائیل افراد دخیل در برنامههای موشکی و تسلیحات غیرقانونی هستهای ایران را هدف قرار داده، هرچند استثناهایی نیز وجود داشته است (مانند سال ۲۰۲۰، زمانی که قاتلان اسرائیلی که بنابه گزارشها به درخواست دولت ایالات متحده عمل میکردند، عبدالله احمد عبدالله، معروف به ابومحمد المصری، یکی از مقامهای ارشد القاعده و مغز متفکر بمبگذاریهای سال ۱۹۹۸ در سفارتهای ایالات متحده در کشورهای شرق آفریقا را در ایران کشتند). مشهورترین عملیات در این میان، قتل خیرهکننده محسن فخریزاده، دانشمند ارشد هستهای ایران، در سال ۲۰۲۰ بود.
فخریزاده که از مدتها پیش برای سازمانهای اطلاعاتی در سراسر جهان شناختهشده بود، در مرکز برنامه هستهای غیرقانونی ایران قرار داشت. او نهتنها در برنامهریزی علمی ساخت تسلیحات هستهای ایران نقش داشت، بلکه طبق گزارشها، یکی از عناصر کلیدی در صادرات فناوری هستهای ایران بود و مورد توجه طرفهای علاقهمند در کره شمالی قرار گرفته بود.
مرگ فخریزاده از ابتدا عجیبتر از یک داستان تخیلی بود. گزارشهای گیجکننده خارج از ایران، ابتدا بمب و سپس آدمکشان را عامل ترور میدانستند، اما درنهایت معلوم شد ابزاری که این دانشمند هستهای با آن کشته شده، یک مسلسل کنترل از راه دور بوده است.
جالب اینجاست که اگرچه مقامهای اسرائیلی معمولا از اظهارنظر درمورد ترورهای هدفمندی که به آنها نسبت داده میشود، امتناع میکنند، اما شخصی در مجموعه اطلاعاتی اسراییل تصمیم گرفت کل روایت مرگ فخریزاده را با ریزترین جزئیات آن، در اختیار روزنامه نیویورکتایمز بگذارد: «سرعت کاروان [فخریزاده] برای مدت کوتاهی بهعلت وجود یک سرعتگیر درست قبل از زامیاد پارکشده (وانت نیسان که مسلسل کنترل از راه دور روی آن نصب شده بود)، کند شد. یک سگ ولگرد شروع به عبور از جاده کرد. مسلسل یک رگبار گلوله شلیک کرد که به جلوی ماشین، زیر شیشه جلو اصابت کردند.» پیام به تهران واضح بود: «میدانیم شما کجا هستید، میدانیم دارید چه کار میکنید و میتوانیم شما را در زمانی که بخواهیم، حذف کنیم.»
ایرانیها به هم ریختند؛ هیچ واژه بهتری برای توصیف واکنش آنها وجود ندارد. ابتدا روایت مغشوشی وجود داشت -آدمکشها، بمبها، ماهوارهها. پس از آن تهدیدهای بیاساس مطرح شد. وزیر اطلاعات ایران همدستان ایرانی در نیروهای مسلح خود کشور را مقصر دانست. آنها تلاش کردند تا خود را مبرا کنند. تقریبا یک سال پس از آن، موضوع یک رویارویی بین نیروی دریایی سپاه پاسداران و یک کشتی آمریکایی در دریای عمان مطرح شد که کاملا ساختگی بود، اما خبر آن بهطور گسترده در داخل ایران منتشر شد و به نظر میرسد تلاشی ناشیانه ازسوی ایران برای حفظ وجههاش پس از رخنههای امنیتی تحقیرآمیزی بود که ترور فخریزاده را امکانپذیر کرده بود.
اهمیت فخریزاده را نمیتوان انکار کرد. او در عینحال بالاترین فرد در برنامه هستهای ایران و یک مخزن اصلی حافظه تاریخی آن بود. به این ترتیب، جایگزینی فخریزاده برای ایرانیها آسان نخواهد بود و بسیاری بر این باورند که ازدستدادن فخریزاده عقبگردی برای برنامه هستهای دردست اجرای ایران خواهد بود (ایالات متحده درمورد ترور قاسم سلیمانی، سرکرده پیشین سپاه قدس هم استدلال مشابهی داشت، که مرگ او، ضربه عظیمی محسوب میشد به سازمانی که او بنا کرده بود).
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
هدف قرار دادن رهبران ارشدی که برای یک برنامه دشمن حیاتیاند، صرفا یک اقدام تاکتیکی نیست؛ این کار از دیدگاه اسرائیل، ازلحاظ راهبردی هم عملی منطقی است. حتی در میان دموکراسیهای پیچیده نیز ممکن است نقاط آسیبپذیری وجود داشته باشد -مثلا نقش حیاتی جی. رابرت اوپنهایمر در پروژه منهتن را در نظر بگیرید- و این نقاط ضعف برای دولتهای غیردموکراتیک و سازمانهای تروریستی که قدرت و دانش عملیاتی آنها درمیان معدودی افراد برگزیده متمرکز است، دو تا سه برابر میشود.
ترور فتحی شقاقی، بنیانگذار جهاد اسلامی فلسطین در اکتبر ۱۹۹۵، برای این سازمان ویرانگر بود. چند ماه پس از آن، کشته شدن یحیی عیاش، متخصص بمبسازی حماس، در یک عملیات پیچیده اسرائیلی دیگر، بهمعنای ازدستدادن مردی بود که بهدلیل مهارتهای بینظیرش در ساخت بمب، لقب «مهندس» به او داده بودند. مرگ او حماس را از یک مهره کلیدی و با استعداد بینظیر، محروم کرد (درمورد عیاش، باید اشاره شود که انتقام [حماس] سریع و دردناک بود: چهار بمباران حماس که جان دهها غیرنظامی اسرائیلی را گرفت).
تعداد زیاد دیگری از ایندست قتل ها وجود داشته است -بیشاز آنکه قابل فهرستکردن باشد (هرچند در ویکیپدیا به برخی از آنها اشاره شده است). پس از حمله تروریستی سپتامبر سیاه در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ که منجربه کشتهشدن ۱۱ ورزشکار و مربی اسرائیلی شد، چندین سازمان دولتی اسرائیل سالها وقت صرف تعقیب و حذف تمامی عاملان اجرایی این کار در مونیخ و همچنین آمران ماجرای سپتامبر سیاه کردند و فقط تعداد انگشتشماری توانستند جان سالم بهدر برند.
شیخ احمد یاسین، بنیانگذار حماس، چندان خوش شانس نبود -او در حمله موشکی اسرائیل در سال ۲۰۰۴ کشته شد. جانشین او، خالد مشعل، نیز هدف ترور -تلاش برای مسمومکردن- قرار گرفت، اما در یکیاز مفتضحانهترین ناکامیهای اسرائیل، دولت اردن عاملان این اقدام را دستگیر کرد و اسرائیل مجبور شد در ازای آزادی آن ها پادزهر سم را ارائه کند. عماد مغنیه بدنام نیز که بهعنوان یکی از اعضای ارشد گروه تروریستی حزبالله لبنان مسئول کشتهشدن افراد بیشماری بود، در سال ۲۰۰۸ در سوریه به قتل رسید. از قضای روزگار، تنها یک ساعت پیش از آن، دوربینهای اسرائیلی او را با قاسم سلیمانی و ژنرال سوری، محمد سلیمان، ردگیری کرده بودند. محمد سلیمان کسی بود که هدایت برنامه هستهای کشورش را برعهده داشت و اسرائیلیها در آن زمان از کشتن دو مرد دیگر گذشتند؛ داستانی که در یک مقاله جذاب نشریه نیویورکر به تفصیل شرح داده شده است.)
رونن برگمن، روزنامهنگار اسرائیلی، در کتاب روشنگر خود در این زمینه، اشاره میکند که بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۰ میلادی، بیش از ۵۰۰ عملیات از این دست انجام شده است و دستکم سهبرابر این تعداد، در دو دههای که پس از آن گذشته است. در واقع، آنچه اکنون «قتلهای هدفمند» حوانده میشود، چنان موفقیتآمیز بوده است –هرچند بهکاربردن این کلمه در توصیف «فتل» نامناسب بهنظر میرسد– که اسرائیل دامنه برنامه را افزایش و گسترش داده است و اکنون نهتنها چهرههای کلیدی در برنامههای هستهای و موشکی ایران را هدف قرار میدهد، بلکه حتی بهدنبال حذف مقامهای سطح متوسطی است که بر روی سلاحها کار میکنند.
البته اسرائیل تنها کشوری نیست که از ابزار کشتارهای هدفمند برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکند. ایالات متحده مدعی است که اقدام به ترور را کنار گذاشته، اما در واقع، از این کار استفاده کرده و صدها عملیات از این قبیل را در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر، عمدتا اما نه منحصرا با بهکارگیری پهپادها، انجام داده است. برای مثال، هیچ کس باور نمیکند که دولت اوباما در حمله به خانه اسامه بنلادن در پاکستان که در سال ۲۰۱۱ میلادی انجام شد، بهدنبال بازداشت و پذیرش تسلیم او به نیروهای آمریکایی بود.
کشتار هدفمند به ابزاری برای کشورداری تبدیل شده است، زیرا کارآمد است، به این معنا که با آن میتوان به اهداف محدود تعیینشده دست پیدا کرد: یک فرد کلیدی که برای یکی از برنامههای دشمن حیاتی است، از بین رفته است. این اقدام به برنامه ساخت تسلیحات هستهای ایران پایان نمیدهد، اما میتواند سرعت آن را کاهش دهد. آن به برنامه موشکی ایران پایان نمیدهد، اما باعث میشود بسیاری از ایرانیانی که ممکن است درحال همکاری با آن باشند، بار دیگر درمورد خطرهای این کار فکر کنند. علاوهبر این، کشتار هدفمند به تروریسم نیز پایان نخواهد داد. اما ممکن است دیگر کشتارها را متوقف کند؛ در واقع، شواهدی وجود دارد که حذف افراد کلیدی توانسته چنین تاثیری داشته باشد.
آیا کشتار هدفمند میتواند راهحلی برای چالشهای عمده سیاست خارجی باشد؟ به ندرت. از منظر اسرائیل، دیپلماسی نیز نتوانسته است سختترین مشکلات سیاست خارجی را حل کند. در عوض، قدرت چشمگیر اسرائیل در جنگهای آشکار و در سایه - شاید بهشکلی خلاف انتظار- به همسایگانش در مصر و اردن و دوستان جدیدش در خلیج فارس در کنار گذاشتن اختلافهای قدیمی کمک کرده است.
اما آیا این کار اخلاقی است؟ اسرائیلیها، گاهی بهشکلی متقاعدکننده، اصرار میکنند که این اقدامها بیشاز اینکه قتلهای انتقامجویانه محسوب شوند، مرگهاییاند که از مرگهای بیشتر جلوگیری میکنند. آنها همچنین اشاره میکنند تروریستهایی که حملاتی را طراحی میکنند یا طرحهایی را پیش میبرند، مانند ایرانیان که هدفشان «محو اسرائیل از نقشه سیاسی جهان» است، مورد حمایت بسیاری از رژیمهای خاورمیانه قرار دارند و بنابراین بعید است که در غیر این صورت با عواقب دیگری مواجه شوند. استرداد رهبران حزبالله یا حماس بههیجوجه جایگزین واقعبینانهای بهنظر نمیرسد. اسرائیل هم مانند ایالات متحده خود را از کشورهایی مانند ایران و روسیه متمایز میکند، کشورهایی که از ترور نه برای کاهش تهدیدهای امنیت ملی، بلکه برای حذف سیاستمداران و منتقدان مورد غضبشان یا گوشمالیدادن یک دولت خارجی بابت سیاستهایش، استفاده میکنند.
آیا برای «آدمهای خوب» که از ترور بهعنوان ابزاری برای حکومتداری استفاده میکنند، مشخصکردن خود از «افراد بد» که با اهداف دیگر، اما از همین وسیله استفاده میکنند، کار آسانی خواهد بود؟ شاید نه. با این حال، تا زمانی که مزایای آن از عواقبش بیشتر باشد، تقریبا باید مطمئن باشیم که این کار ادامه خواهد داشت –در واقع، احتمالا بسط و توسعه پیدا خواهد کرد.