شکوه هنر قلمکاری ایران؛ در نصف جهان، اصفهان

قلمکار نقاشی از اوایل دوره ناصرالدین‌شاه شروع‌ و پس از فوت استاد حسن پورصنایی در سال ۱۳۷۵، متولی نداشت تا آنکه سحر موسوی قلم بر دست گرفت

در کارگاه‌های قلمکاری، سالانه هزاران قطعه پارچه نقش‌ زده و به بازار عرضه می‌شود، اما از هر استادکار تنها چند پرده نقاشی قلمکار به یادگار می‌ماند؛ جایی که ترکیب فن و تجربه و خلاقیت، با قلم نقاش بر روی پارچه می‌نشیند.

قلمکار نقاشی، همواره کار دل و بر اساس عشق استادکار بوده است. نیاز به مهارت زیادی هم داشته است، چون پارچه آن مثل بوم نقاشی نیست که قلم را بتوان راحت روی آن گذاشت. استادکارها در گذشته هایی نه چندان دور، برای امرار معاش، قلمکاری می‌کردند که با مُهر است و سرعت کار بالا بوده، اما ذوق و هنر خود را روی پرده کشیدن صرف می‌کردند. هر هنرمند در طول دوران فعالیت خود در این حرفه، چندین شاهکار خلق می‌کرد، اما درآمد چندانی از پرده کشیدن نداشتند و در میان فروشنده‌ها هم این پرده‌ها چندان ارج ‌و قربی نداشت. در بازار اصفهان، اثر دست این هنرمندان چیره‌دست گاه تا سال‌ها زیردست و پا می‌ماند و اغلب پاره و کثیف به دست مجموعه‌داران می‌رسید تا آنکه نوبت به سحر موسوی رسید...

سحر موسوی نامداری جوان است که در نصف جهان، در اصفهان، جایی که خانه قلمکاری ایران به شمار می‌آید، می‌کوشد هنر قلمکارنقاشی سنتی را احیا کند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

 

«قلمکاری» این هنر ممتاز، همان نقش زدن بر روی پارچه پنبه‌ای یا ابریشم با قالب و مهر چوبی است. در ایران جنس اغلب مهرها از چوب درخت گلابی بوده است. پارچه مهر زده‌ شده با نقش‌ها و رنگ‌های متنوع، کمتر حالت تزئینی داشته است و در طول چند قرن گذشته، بخشی از وسایل کاربری خانه اغلب ایرانیان، از سفره و پرده گرفته تا لباس، بوده است.

محققان درباره تاریخچه این هنر توافق ندارند، و نیز، در اینباره که آیا این هنر از هند به ایران آمده است یا برعکس، نظرهای متفاوتی دارند. به گفته پرفسور آرتور پوپ، ایران‌شناس آمریکایی، در کتاب «شاهکارهای هنر ایران»، هنر قلمکاری از حدود اوایل قرن هفتم هجری قمری به ایران راه یافته است.

تفاوت«قلمکار نقاشی» با «قلمکاری» 

در«قلمکار نقاشی»، دور کار (پارچه) با مهر قلمکار تزئین می‌شود، اما بخش اصلی کار با قلم نقاشی می‌شود. گذشته از موضوع این نقاشی‌ها که از داستان‌های مذهبی گرفته تا عاشقانه‌های ادبی یا صحنه‌های مشهور شاهنامه را شامل می‌شده است، فن و مهارت گذاشتن قلم بر روی پارچه، رنگ‌ها، و تکنیک‌های ثابت کردن رنگ بر روی پارچه باعث می‌شود که این کار با نقاشی معمولی روی پارچه تفاوت‌های اساسی داشته باشد.

«قلمکارنقاشی» یکی از هنرهای سنتی است که با مرگ آخرین استادکاران آن، در شرف نابودی است، مگر اینکه نقاشان جوانی قلم بر زمین‌مانده این هنرمندان فقید را بردارند و دوباره در رنگ و نقش بزنند.

 هرچند به گفته موسوی، قلمکاری مختص اصفهان نیست، وجود چند عامل مهم باعث شده است که این هنر در این شهر ماندگار شود که یکی از آن‌ها زاینده‌رود است. آب‌وهوای خشک و آب فراوان، در پرداخت پارچه‌های قلمکار بسیار مهم است. پارچه قلمکار باید در آب روان و تمیز شسته و به‌سرعت خشک شود، و این دو در اصفهان مهیا بوده است.

صنایع‌دستی در ایران، همچون دیگر هنرهای سنتی، حال خوشی ندارد. کمبود مواد اولیه، از دست رفتن استادکاران ماهر و جایگزین نشدن آن‌ها، دسترسی نداشتن به     بازارهای خارجی، و از رونق افتادن گردشگری همراه با نابخردی مسئولان کارنابلد، دست‌به‌دست هم داده‌اند تا نفس‌های برخی از این هنرها به شماره بیفتد.

موسوی در گفت‌وگو با ایندیپندنت فارسی درباره سابقه این هنر می‌گوید: «طبق تحقیقاتی که من کردم و بر اساس سخنان پیشکسوت‌ها و پرده‌هایی که نزد مجموعه‌دارها است، قلمکار نقاشی شاید از اوایل دوره ناصرالدین‌شاه شروع ‌شده و آخرین کارها هم اثر دست استاد حسن پورصنایی بود که با فوت ایشان در سال ۱۳۷۵، این هنر از بین رفت.»

اما  سحر موسوی قلم استاد را در دست گرفته است، تا باردیگر این هنر اصیل را پرآوازه کند. از او درباره افراد فعال در این رشته پرسیدم و اینکه آیا می‌شود گفت که قلمکار نقاشی هنوز هم زنده است؟ موسوی با اشاره به اینکه «چه اثری را می‌توان قلمکار نقاشی» نامید، پاسخ داد: «برای اینکه یک پرده اصیل قلمکار نقاشی داشته باشیم، لازم است چند نکته حتما رعایت شود. پارچه، تکنیک، رنگ‌های گیاهی، و فرایند آماده‌سازی و پرداخت. تلاش من این است که تمام این‌ها به روشی که وجود داشت، انجام شود. اگر مثلا به‌ جای رنگ گیاهی از رنگ‌های شیمیایی استفاده کنیم، دیگر آن اصالت وجود ندارد. یا بسیاری عوامل دیگر که این روزها برای سرعت یا کاهش هزینه یا نبود استادکار، با روش‌های دیگری جایگزین می‌شود.»

برخلاف اغلب فعالان حوزه صنایع‌دستی، موسوی بدون سابقه قبلی خانوادگی، به این رشته هنری علاقه‌مند شده است. او با اشاره به اینکه توجهش به این هنر از «هتل عباسی» آغاز شد، می‌گوید: «من هنرستان هنرهای زیبا درس خواندم و بعد در رشته‌های مختلف کار کردم. یکی از آن‌ها مرمت تالار زرین در هتل عباسی بود که همراه با همکاران دیگرم، یک سال در آنجا کار کردم. آنجا با مرتضی بخردی آشنا شدم. ایشان دلیل اصلی آشنایی من با این هنر بود. آقای بخردی من را به کارگاهی برد که اولین بار عشق این کار به دل من افتاد. یک خانه قدیمی پشت میدان نقش‌جهان بود که کارگاهی در آن دایر بود. پیرمردی هم آنجا بود که مُهر قلمکار درست می‌کرد. در اتاق کوچکی به من قلم و جوهر دادند و گفتند روی پارچه نقش بزن. شروع به کار کردم، درحالی‌که از انبوه پارچه‌های قلمکار سر ذوق آمده بودم. اولین طرح، خسرو و حمام کردن شیرین بود ... همین‌طور پیش رفتم و ایشان داستان‌های مختلفی را از این هنر و پیشکسوت‌ها تعریف می‌کردند. دلبستگی من به این بیشتر شد؛ آنقدر که بخشی از وجود من شد.»

موسوی فاش می‌کند که خود او هم پیش از شروع این کار، اطلاعاتی از این هنر نداشته است و نمی‌دانسته است که جز «قلمکار»، چیزی به نام «قلمکار نقاشی» هم داریم. کنجکاوی‌های فراوان و نشستن پای صحبت پیشکسوت‌ها، واقعیت کم‌کار بودن استادکاران و نایاب بودن پرده‌های قلمکار نقاشی را برای او روشن کرد.

موسوی می‌گوید تغییر دید او به این هنر باعث شد که تمرکز اصلی کارهای خود را روی این موضوع بگذارد که چگونه می‌توان این هنر را که پیش‌تر به صورت «پرده کشیدن» بود، دوباره وارد زندگی امروز مردم کرد.

حاصل تلاش موسوی برای روزآمد کردن محصولات، چندین پیراهن منحصر به‌فرد است که به گفته او، تمام ویژگی‌های قلمکار نقاشی اصیل را در تکنیک، موضوع نقاشی، و داستان‌گویی دارند.

ایده سحر موسوی برای تهیه لباس‌های قلمکار، به تهیه «شنل مُهر»، از کارهای برجسته او، ختم شد.

او می‌گوید: «زمانی که یکی از پیراهن‌ها را در برنامه‌ای تلویزیونی در شهر تفلیس بر تن یک مُرشد خانم در نمایش زورخانه دیدم، احساسم قابل وصف نبود. انگار که پیراهن مثل یک گل شکفته‌شده می‌رقصید.»

موسوی می‌کوشد تا اصالت هنر «قلمکار نقاشی» را با رعایت تمام مواردی که گذشتگان رعایت می‌کردند، حفظ کند.

او امیدوار است بتواند این هنر را دوباره زنده کند: «زمانی که روی یک لباس کار می‌کنم، حدود ۲۰ متر پارچه زیر دستم است که به شکل بداهه و بدون ترس، روی آن نقش می‌زنم. ترسم از نقش زدن، از زمانی که روی سقف تالارهای تاریخی نقاشی می‌کردم، از بین رفت و الان هم فکر می‌کنم رمز موفقیت یک هنرمند، همین نترسیدن باشد. اینکه از خراب شدن کار نترسد و دستش روی کار محکم باشد.»

برای سحر، نقاشی قلمکار، برگشت به آن گذشته فاخری است که روزگاری اصفهان را «نصف جهان» شناسانده بود. زمانی که پوشش نسبتا جدیدتر را از سقف کاروانسرای عباسی زدودند و چشم سحر به نقاشی زرین اصلی سقف افتاد، او را به گذشته‌های دور و دوره صفوی بازخواند؛ به اندرونی و بیرونی خانه‌های قاجاری برد که پرده‌های قلمکار، خلوت‌ خانه‌ها را از نگاه اغیار می‌پوشاند، بازگشت به اصفهانی که تابستان‌هایش، با لذت نشستن بر کناره خنک زاینده‌رود همراه بود، و هنرمندانی که از چهارگوشه جهان برای کسب حرفه‌وفن به این «نصف جهان» می‌آمدند.

قلم و هنر سحر نیز اینک ما را به دوره شکوفایی هنر در اصفهان بازمی‌گرداند: به شکوه هنر در این نصف جهان؛ اصفهان.

بیشتر از فرهنگ و هنر