گورباچف مسلمان نشد!
بیچاره گورباچف در نود و دوسالگی آر دنیا رفت و عمرش کفاف نداد دعوت امام خمینی را بپذیرد و به آغوش اسلام پناه بیاورد. اگر همان موقع که دعوتنامه را گرفت مثل آدم چند تا زن را سنگسار میکرد و دست و پای دوتا آفتابه دزد را بریده بود و فتوای قتل سلمان رشدی را داده بود، الان در آن دنیا با امام جعفر صادق محشور بود و چند تا قرص کودئین از امام زین العابدین میگرفت و مثل مقام عظما می نشست تا صبح کارتون تام و جری تماشا میکرد. او لیاقت مسلمان شدن نداشت. اینکه تودهایها میگویند از ختنه شدن میترسید، بهانهای بیش نیست.
این نامسلمان همان ولنگاریها و گشادبازیها را کرد که باعت شد بعد ازاین همه سال کشور ما با اوکراین وارد جنگ شود. تازه نقشه کشیده بود که برای یک زن مسلمان هم دسته گل بفرستد و با ایشان وارد رابطهء مصافحه شود که خوشبختانه حضور قاطع آیت الله جوادی آملی و جواد لاریجانی او را سر جای خودش نشاند.
جلوگیری از بی ناموسبازی گورباچف
آیت الله جوادی آملی که سرپرست هیئت چهار نفرهء تسلیم دعوتنامه به گورباچف بوده، در «سایت امام خمینی» ضمن نوشتن گزارش لحظه به لحظهء مراسم، از یک ماجرای بی ناموسی پرده برمیدارد و از بانوی محجبه و مطهرهای حرف میزند که بی اعتنا به اهمیت کاخ کرملین، خود را در آن کاخ از معصیت به دور نگه میدارد و تسلیم گناه نمیشود:
«یکی از اعضای هیأت ۴ نفره، خواهر محترمهای بود که سابقهٴ مبارزات سیاسی داشت - این خانم سابقهٴ مبارزاتی داشته، به زندان رفته و اکنون نمایندهٴ مجلس شورای اسلامی است- تا نگویند نظام اسلامی نیمی از مردم را از مزایای اجتماعی محروم کرده است، و «زن» در اسلام سمتی ندارد.»
با همه نشانیهایی که آیتالله از آن بانوی مبارز سیاسی میدهد، نام او را ذکر نمیکند، چرا که نمیخواهد گورباچف رد پایی از او داشته باشد. این خانم را همراه بردهاند تا نگویند اسلام زنها را تحویل نمیگیرد. نه خیر، تحویل میگیرد ولی رسید نمیدهد و بارنامه صادر نمیکند و حتی اسم زن را از توی گزارش سفر و روی سنگ قبر، حذف میکند.
آیا میشود در کاخ کرملین معصیت نکرد؟
حالا آیتالله که به وضوح جوگیر حضور در کاخ کرملین شده، با قلم سحّار خود ورود گورباچف را به سالن ملاقات شرح میدهد:
«وقتی رهبر شوروی این صحنه را دید، (صحنه، یعنی حضور همون خانمه!) با تعجب تلقی کرد (بدبخت صحنه را با تعجب تلقی کرده! ولی همان موقع نقشه شیطانی خود را کشیده) و در هنگام خداحافظی در همان کاخ کرملین دست دراز کرد تا با این خانم مصافحه کند، اما دید این خانم در کاخ کرملین، که عدهای به خود میبالند تا در آنجا حضور پیدا کنند، حاضر نشد با او مصافحه کند، این یک «اسلام ممثل» است و صدور انقلاب، که زن میتواند در مبارزات سیاسی با حجاب شرکت کند و با عفت و حجاب بهترین سمتها را در نظام جمهوری اسلامی داشته باشد و با حجاب، پیام رهبر الهی را به رهبر الحاد برساند و حرفها را بیان کند، ولی در هنگام معصیت، خود را حفظ کند و این شدنی است که کاخ کرملین کسی را تحت تأثیر قرار ندهد.»
اینجا باید به شرف آن بانوی محترمه و سه نفر همراهش در کاخ کرملین آفرین گفت. در حالیکه خیلی از زنان، نه در کاخ کرملین، حتی در یک کرملین معمولی هم اختیار از دست میدهند و مصافحه میکنند، این خانم در هنگام معصیت، خودش را حفظ کرده، حتی با گورباچف حتی در کاخ کرملین!
خوشبختانه گورباچف که در کاخ کرملین بوده، زود جا زده و کوتاه آمده، وگرنه چه بدبختی داشت آن مترجم روس که میبایست فریاد هیأت ایرانی را در کاخ کرملین برای رئیس جمهورش ترجمه کند:
«گورباچف، حیا کن – این خانومو رها کن!»
بی دلیل نیست که نویسنده گرامی به این طرز عجیب و غیرعادی نام آن خانم همراه را در سفرنامه به دست سانسور سپرده و فقط به دادن نشانیهایی بسنده کرده. او خواسته است گورباچف در آینده از پیدا کردن رد آن بانو و اقدام به هرگونه مصافحه عاجز باشد. (این را بالاتر اشاره کردم البته.) ولی حالا که گورباچف مرده و رفته و احتمال هرگونه خطری از سوی او منتفی است، اگر حمل بر بیغیرتی نشود، برای روشن شدن تاریخ، من به قول گورباچف، گلاسنوست میکنم و منباب شفاف سازی به اطلاع عموم میرسانم که نام آن بانو «خانم مرضیه حدیدچی دباغ» یا خواهر طاهره دباغ بوده که امیدوارم بین خودمان بماند.
شرح حال ایشان را اگر گورباچف در ویکیپدیا خوانده بود، محال بود آن خیال خام به سرش بزند:
«مرضیه حدیدچی (۱۳۱۸ – ۲۷ آبان ۱۳۹۵) که با نام طاهره دباغ شناخته میشود، چریک مسلح ایرانی بود. او در زمان حکومت پهلوی زندانی سیاسی بود و در دوران تبعید سید روحالله خمینی در پاریس محافظ شخصی خانواده او و پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، از بنیانگذاران سپاه پاسداران و سپس نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی شد. از وی به عنوان نخستین و تنها فرمانده زن سپاه پاسداران یاد شدهاست.»
از قول خود قربانی بشنویم:
برای اینکه بیشتر به خوی بی ناموسی گورباچف و طرز نخ دادن و گل فرستادن غیرمستقیم او پی ببرید، ببینید خود آن چریکه مسلح راجع به ملاقاتش با گورباچف چه میگوید و چگونه نقشه شوم او را نقش بر آب میکند:
«وقتی به شوروی رسیدیم، تعدادی به استقبال آمدند. مسئول تشریفات خود آقای گورباچف به استقبال ما آمده بود. احساس کردم این بنده خدا وقتی چشمش به چادر من و عبای آیتالله جوادی آملی افتاد، قدری هول شده بود و نمیدانست که چه خبر است؟ در دنیا مرسوم است وقتی هیأتی وارد کشوری میشود، گلی که برای استقبال آورده میشود، به رئیس هیئت میدهند؛ این مسئول تشریفات دسته گل را به من داد و من احساس میکردم که تنش میلرزید و نمیفهمید چه کار میکند بنابراین دسته گل را محضر آیتالله جوادی آملی دادم.»
هوشمندی آن خانم (احتیاطاً اسمشان را تکرار نمیکنم) در کاخ کرملین، همینجاست که با حواله دادن گل به آیت الله جوادی آملی در کاخ کرملین، آقای گورباچف را پیام میدهد که «کور خواندی. برو این دسته گل بر مرغ دگر ده! من مصافحه نمیکنم!».
این است معنی کرملین ستیزی و معصیت گریزی. اما به نظر میرسد حضرت آیتالله جوادی آملی چنان از حضور در کاخ کرملین خوش خوشانش شده بود که استغفرالله اگر گورباچف... لااله الاالله...
***