وقتی در اولین نطق انتخاباتی سران حزب محافظهکار در لیدز، از لیز تراس پرسیدند کدامیک از نخست وزیران پیشین را بیش از همه تحسین میکند، او پاسخی قاطع داشت: مارگارت تاچر.
شاید واکنش بسیاری به این پاسخ این بود که «باورمان نمیشود!»
این عضو سابق حزب لیبرال دمکرات- که به نظر میرسد هفته آینده قطعا جانشین نخستوزیر بوریس جانسون میشود- در طول دوره اخیر حضور حرفهای در عرصه سیاسی، برای شباهت پیدا کردن به بانوی آهنین خود را به آبوآتش زد.
اشارات مدام او به تحمیل سنتهای تثبیتشده موجود، مقابله با اتحادیهها و ایستادگی در برابر روسیه همگی عینا ما را به یاد قهرمان سیاسی او میاندازند. او آنقدر به تقلید از تاچر لباس پوشیده که توصیف او با عنوان «مقلد» این نخستوزیر سابق به عقیدهای رایج تبدیل شده است.
حتی انکار این شباهتها هم در نهایت به پررنگتر شدن آنها منجر شد.
او در ماه ژوییه گفت «من خودمم؛ با پیشزمینهای بسیار متفاوت. در یورکشایر بزرگ شدهام. به یک مدرسه دولتی رفتم. من کسیام که همه عمر برای پیشبرد امور زحمت کشیده است.»
تاچر در همسایگی، یعنی لینکلنشایر، بزرگ شد، به مدرسه دولتی رفت و بدیهی است که تمام عمر برای پیشبرد امور زحمت کشید.
خب حالا که وزیر خارجه مطمئنا از هفته آینده زمام امور این کشور را به دست میگیرد، آیا با مارگارت تاچر شماره ۲ روبرو خواهیم بود؟ واقعا این دو چقدر به هم شبیهاند؟
شباهتها
اگرچه تراس به رنگ عوض کردن عقیدتی معروف است، به نظر میرسد جهانبینیاش- دستکم جهانبینی فعلی او- با جهانبینی مشهورترین بقالزاده بریتانیا همخوانی دارد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
او نیز مانند تاچر مدافع سرسخت فردگرایی، به دولت رفاه ذاتا بدبین و به نفوذ اتحادیهها بیاعتنا است. در سال ۲۰۱۲، یکی از نویسندگان کتابی بود که کارگران بریتانیایی را «تنبل» توصیف کرده بود. اشاره به این موضوع حالا دیگر تقریبا کلیشهای شده است.
او خواهان مقرراتزدایی بیشتر در بخش مالی، دیوانسالاری کمتر در دولت و نظام مالیاتی سادهتر است. در مصاحبه با فایننشال تایمز، درباره تحولات مشابهی که تاچر اجرا کرد، گفت: «در دهه ۱۹۸۰ کارهای بزرگی کردیم.»
در همین ارتباط (چون حزب محافظهکار همین است)، به نظر میرسد روند تغییرهای دیدگاههای او درباره اروپا نیز مشابه نخستوزیر سابق است که در طول دوران نخستوزیریاش در دهه ۸۰، به اتحادیه اروپا بهطور فزایندهای بدبین شد. تراس نیز به تقلید از آن روند، از کسی که زمانی طرفدار ماندن در اتحادیه اروپا بود، به هوادار پیشروی خروج از این اتحادیه تبدیل شد و حالا خواستار حذف تمام قوانین اتحادیه اروپا از جمله قوانین حقوق بشری آن از قانوننامههای این کشور است.
در مورد مهاجرت (تاچر در سال ۱۹۷۹ خواستار توقف آن شد)، تحصیل (تراس گفت میخواهد مدرسههای جدید دستور زبان تاسیس کند) و اتحاد (باید قوی باشد) نیز شباهت افکار وجود دارد.
ماتیو جانسون، دارای کرسی استادی رشته سیاست دانشگاه نورتومبریا، میگوید: «به نظرم هرکس به سیاست کمترین توجهی داشته باشد، میتواند این نکته را دریابد که [تراس] میکوشد خود را شبیه شخصیت تاچر نشان دهد. کاملا واضح است که به اعتقاد خودش این بهترین راهبردش [برای پیروزی در رقابت سر رهبری محافظهکاران] بوده است.»
تفاوتها
شاید این اظهارنظری بیرحمانه و هنوز زودهنگام باشد؛ اما از دید بسیاری از ناظران سیاسی، به نظر میرسد یک تفاوت اصلی بین تاچر و تراس وجود داشته باشد؛ توانایی.
پروفسور جانسون میگوید: «مارگارت تاچر بینش سیاسی روشن و منسجمی داشت. او دارای قابلیت فکری و سیاسی بود که آن هنگام در خطمشیهای روشنی جلوه میکرد؛ خطمشیهایی که ۳۰ تا ۴۰ سال آینده کشور را شکل داد.»
«لیز تراس ممکن است از همان موضع عقیدتی برآمده باشد اما به نظر من، برای همگامی با چنین بینشی نه از ظرفیت فکری برخوردار است و نه برای تبدیل آن به هر گونه واقعیتی دارای استعداد سیاسی است. همچنین دلیل میآورم که به هیچ وجه از همان پشتیبانی سیاسی گسترده هم برخوردار نیست.»
حتی این کار که ادای سلف محافظهکار خود را در میآورد، به خودی خود اقدامی غیرتاچری است؛ زیرا نخستوزیر پیشین مدیون هیچ یک از گذشتگان حزب خود نبود.
پروفسور جانسون باز هم میگوید: «چه با کارهای که تاچر انجام داد یا نداد موافق باشیم یا نباشیم، او به سراغ مجموعه معضلات بسیار مشخصی رفته بود. تراس با مشکلاتی بسیار متفاوت و در بستری بسیار متفاوت سروکار دارد- چون ۴۰ سال گذشته است- با این حال همچنان از همان نوع راهکارها، کاهش دامنه کنترل دولت و مقرراتزدایی حرف میزند. این رویکرد ریشهای نیست.»
منتقدان میگوید او به لحاظ اقتصادی هم به گرد پای آن زنی نمیرسد که رونالد ریگان زمانی او را «بهترین مرد انگلستان» نامیده بود.
هواداران تراس میگویند خود بانوی آهنین هم اگر بود بر وعدههای تراس مبنی بر کاهش مالیاتها صحه میگذاشت اما تاریخ شاید مخالف این حرف باشد.
همان طور که پل جانسون، مدیر موسسه مطالعات مالی، همین هفته قبل گفت، برنامههای تراس برای افزایش بدهی ملی به منظور کاستن از مالیاتها «با روش ناخوشایند تاچر که در سال ۱۹۸۱ برای مدیریت کسری بودجه و تورم تصمیم گرفت مالیاتها را افزایش دهد، میانه چندانی ندارد».
این کارشناس اقتصاد میگوید در واقع چنین سیاستی «به وضوح یادآور روش تد هیت در سال ۱۹۷۳» است.
رابرت جنریک، نماینده محافظهکار مجلس، نیز نگرانی مشابهی را ابراز کرد و گفت: «دور افتادن و وعدههای مالیاتی بیمبنا دادن، فقط با هدف برنده شدن در رقابت برای رهبری، ضد تاچرگرایی است.»
حتی در خطمشی خارجی هم که به نظر میرسد این دو زن هر دو جنگطلب باشند، با همدیگر تفاوتهایی دارند.
تاچر به دلیل کمک به پایان یافتن جنگ سرد مشهور است و زمانی اعلام کرده بود که میخاییل گورباچف، رهبر اتحاد شوروی، «مردی است که میتوان با او معامله کرد.» اما در مورد تراس برعکس است و گاهی به نظر میآید از مسیر او خارج میشود و به کشمکش کنونی بین اوکراین و روسیه دامن میزند. او در ماه فوریه، در پاسخ به این پرسش که آیا شهروندان بریتانیا باید داوطلبانه در این جنگ شرکت کنند، گفت که از چنین داوطلبانی «۱۰۰ درصد» حمایت میکند- حرفی که روسای ارتش به او گفتند آن را پس بگیرد؛ زیرا نگران بودند مبادا به برخورد مستقیمتر بین بریتانیا و روسیه منجر شود.
نتیجهگیری
شاید گذشت زمان بهتر از هر چیز دیگری به ما بگوید که تراس چقدر به تاچر شباهت دارد.
در حال حاضر، از لفاظی و کلاه خز روسی به سر گذاشتن که بگذریم، شواهد همچنان محدود است- آیا تراس واقعا میتواند مانند قهرمان خود، ۱۱ سال در راس قدرت قرار گیرد و تا سال ۲۰۳۳ همچنان پاپیون زنانه بزند و در دفتر نخستوزیری در خیابان داونینگ جولان بدهد؟
© The Independent