جهان دگرگون میشود، اختراع سلاحهای پیشرفته افزایش مییابد و افکار و اندیشهها به تعادل میرسند، اما نزاعها و کشمکشها کماکان باقی میمانند. از این جهت، به نظر میرسد از «دام توسیدید» که جوزف نای و گراهام آلیسون با استناد به آن، از جنگ بالقوه بین یک قدرت نوظهور رو بهرشد و یک قدرت بزرگ مسلط ولی نگران، هشدار داده بودند، گریزی نیست.
توسیدید، ژنرال نظامی آتن باستان پیشبینی کرده بود براساس ترسی که اسپارت، در جایگاه یک قدرت مسلط، از آتن بهعنوان یک قدرت نوظهور و روبه رشد دارد، جنگ بین آنها اجتنابناپذیر است. اکنون کشمکش جاری میان ایالاتمتحده آمریکا ازیکسو و چین و روسیه ازسوی دیگر، مشابهت تام با کشمکشی دارد که میان آتن و اسپارت در یونان باستان جریان داشت، زیرا آمریکا که یک قدرت بزرگ و مسلط است، از رشد قدرت نوظهور چین و تبدیلشدن آن به یک قدرت بزرگ و از بازگشت روسیه به جایگاه نخستینش، بهعنوان یک ابرقدرت جهانی، در نگرانی بهسر میبرد. از سوی دیگر، چین و روسیه به دلیل ترسی که از قدرت آمریکا دارند، یا بهخاطر بهرهبرداری از نقاط ضعف آن، در تلاشاند تا قدرت مسلط آمریکا را به چالش بکشند.
کشمکش میان آمریکا و روسیه را در جنگ اوکراین به روشنی میتوان دید، اما کشمکش میان آمریکا و چین، برسر کشور تایوان قابل مشاهده است. میدان این کشمکش که در آن هر دو طرف هم با یکدیگر همکاری میکنند، هم رقابت و هم مواجهه دارند، بسیار گسترده است و ابعاد گوناگون نظامی، اقتصادی و راهبردی دارد. درحالیکه آمریکا از سیاست «چین واحد» که در ۱۹۷۱ در دیدار نیکسون، رئیسجمهوری وقت ایالات متحده از پکن اتخاذ کرده بود، گامبهگام فاصله میگیرد، چین رزمایشهای گستردهای پیرامون تایوان انجام میدهد و آن را در وضعیت شبهمحاصره قرار داده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جزیره تایوان از زمانی که به دست جیانگ کایشک از سرزمین چین جدا شد و او پس از شکست در مقابل مائو تسهتونگ، بنیانگذار «جمهوری خلق چین»، نام «جمهوری چین ملی» را بر این جزیره گذاشت، تحت حمایت آمریکا قرار گرفت و به کمک آمریکا کرسی چین در سازمان ملل متحد را تا سال ۱۹۷۱ در اختیار داشت.
دیدار اخیر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، از تایوان، آغازگر دیدارهای دیگر مقامهای آمریکایی و غیر آمریکایی شد. در پی این دیدارها، از فروش سلاح به ارزش ۱.۱ میلیارد دلار به تایوان و از پذیرش آن بهعنوان متحد ناعضو در «ناتو» سخن بهمیان آمد. در مقابل نیز تحرکات روزانه نظامی چین در تنگه تایوان فزونی گرفت و این خبر پخش شد که شی جینپینگ، رهبر چین، درحال برنامهریزی است تا در دوران ریاستجمهوریاش، تایوان را به خاک چین بازگرداند.
با توجه به اینکه اهمیت محاسبات اقتصادی کمتر از محاسبات راهبردی نیست، آمریکا و چین به تایوان به چشم یک گنج نگاه میکنند، چون تایوان کشوری ثروتمند و پیشرفته است و در فناوری اطلاعات و ارتباطات (که هیچگونه ماشینآلات پیشرفته امروزی نمیتواند بدون آن کار کند) ازجمله کشورهای پیشتاز جهان بهشمار میرود و درآمد سالانهاش به حدود ۷۰۰میلیارد دلار میرسد که ۴۴۶میلیارد دلار آن از صادرات کالاهای فناوری اطلاعات و ارتباطات تامین میشود.
حال پرسش این است که آیا زمان آن فرارسیده است که چین، تایوان را با توسل به زور بازگرداند؟ درحالیکه مائو تسهتونگ گفته بود ما آمادهایم برای بازگرداندن تایوان بدون توسل بهزور، صد سال صبر کنیم؟ پرسش دیگر این است که اگر چین اقدام به بازگرداندن تایوان کند، واکنش آمریکا چه خواهد بود؟
پاسخ روشن این است که تا اطلاع ثانوی، آمریکا با چین تنها وارد یک جنگ سرد خواهد شد؛ جنگی که دکتر کیسینجر از آن برحذر میدارد و فرید زکریا آن را «ناکامی پرهزینه» میخواند که به گفته او هزینهاش بیشتر از جنگ سرد آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی خواهد بود.
حقیقت این است که آمریکا پیش از اینکه برای تایوان به یک جنگ گرم با چین اقدام کند، هزار بار محاسبه خواهد کرد، گرچه در ظاهر وانمود میکند آمادگی آن را دارد. در واقع آمریکا باید قدرتش را برای بازدارندگی ثابت کند. میشل فلورنوی، کارشناس پیشین پنتاگون در «فارن افرز» مینویسد: «اگر نیروی نظامی آمریکا به یقین ثابت کند که میتواند در ۷۲ ساعت همه زیردریاییها و کشتیهای نظامی و تجاری چین را در دریای جنوبی چین غرق کند، رهبران چین پیش از اینکه به حمله یا محاصره تایوان اقدام کنند، بارها پیش خود فکر خواهند کرد.» این در حالی است که وزیر خارجه آمریکا میگوید: «ما در رقابت با چین بر متحدان خود تکیه خواهیم کرد».
اما باید پذیرفت که مهمترین بخش این کشمکش، «جنگ نرم است». ماریا رپنیکووا، نویسنده کتاب «قدرت نرم چین»، بر این باور است که اگر رقابت آمریکا و چین در قدرت نرم را یک بازی با حاصل جمع صفر در نظر بگیریم، برای سایر کشورهای جهان، بازی برد-برد خواهد بود، زیرا آنها هر دو طرف را گول میزنند و به سود خود از آنها بهره میبرند. این در حالی است که در چین نمیتوان تفاوتی میان قدرت سخت و قدرت نرم قائل شد. هماکنون در دانشگاههای این کشور، ۸۰ هزار دانشجوی آفریقایی مشغول تحصیلاند. چین در گسترش قدرت نرم، از رهیافت ویژهای استفاده میکند که آن را «دیپلماسی گرگ جنگجو» مینامد.
اما شعارهای علنی سران آمریکا و چین به گونه دیگری است؛ شی جینپینگ شعارش این است که «نه کشمکش، نه رویارویی، بلکه احترام متقابل به قوانین یکدیگر و همکاری تا سطحی که رضایت هر دو طرف حاصل شود»، ولی جو بایدن شعارش این است که «رقابت در وقت مناسب، همکاری در وقت توان و دشمنی در وقت لزوم»، اما براساس شعار نمیتوان داوری کرد، چرا که شعارها اکثرا فریبندهاند.
© IndependentArabia