درگذشت یدالله رویایی، درست چند روزی پس از درگذشت عباس معروفی، بسیاری را به یاد آن مناظره مکتوب بین این دو تن در سالهای اخیر انداخت. این مناظرهها در قالب نامههایی بین این دو که انتشار عمومی هم مییافت، رد و بدل شد بر سر اروتیسم در ادبیات؛ بحثی نسبتا تابوگونه در منظر ایرانیان که ورود این دو تن به این عرصه و بحث و گفتوگو درباره آن، منظرهای تازهای به روی مخاطبان گشود. اکنون هر دو آنها تن به خاک سپردهاند. یکی در کمال ناباوری و در سنی که تازه به پختگی در کار رسیده بود و میتوانست آثاری ارزشمند بیافریند، و دیگری در سنی که عمری به کمال یافته و عمده تجربههای فرهنگی و ادبی خود را در معرض داوری افکار عمومی قرار داده بود. رویایی البته تنها با معروفی نبود که نامهنگاری میکرد، بلکه بخشی مهم از سلوک فرهنگی او با هر اهل ادب و هنری، همین نامهنگاریهایش است؛ نامههایی که نسلهای مختلفی از شاعران از او در خاطر دارند که همانند معلمی مشفق و دلسوز، راهنمای بسیاری از شاعران تازهکاری بود که کمتر گمان میکردند همچو اویی قلم بردارد و برایشان بنویسد. اما رویایی مینوشت و یکی از رموز توفیق و اقبالی که شاعران جوان به او و آثارش داشتند، همین حفظ و گسترش ارتباط جدی و عمیقش با نسلهای گوناگونی بود که به میدان شعر و ادب گام مینهادند.
انتقاد براهنی از رویایی و انتساب کپیبرداری از برنده جایزه نوبل
تا پیش از «بیانیه شعر حجم»، رویایی دو مجموعه شعر منتشر کرده بود. نخست، مجموعه شعر«برجادههای تهی»، و دوم، «دریاییها» که به تعبیر شمس لنگرودی در جلد سوم کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو»، «تا حد زیادی به زیباییشناسی مورد نظرش رسید و توانست اثری ارائه کند که به کلی با کتاب نخستینش تفاوت داشت.» (تاریخ تحلیلی شعر نو- جلد سوم-ص ۲۲۹) انتشار «دریاییها» در زمان خود البته با چند نقد مواجه شد که از جمله آنها، نقد کوبنده دکتر رضا براهنی بود. این نقد بعدها در جلد دوم کتاب «طلا در مس» در صفحات ۵۵۷ تا ۵۶۹ منتشر شد. نکته محوری نقد براهنی این بود که ایده اصلی «دریاییها» برگرفته از کتاب «چراغهای دریایی» یا Amers سنژون پرس است. این شاعر و دیپلمات فرانسوی، نوبل سال ۱۹۶۰ را از آن خود کرده بود و طبیعی است که نام و آثارش در آن سالها بین ایرانیان آوازهای پیدا کرده بوده باشد و از این منظر، سخن براهنی میتواند قابل اعتنا باشد. رضا براهنی در همین نوشته، یک شعر از سن ژون را میآورد و سپس بلافاصله شعری از کتاب «دریایی» رویایی را، و سپس مینویسد:« از دو سه اشتباه ترجمهای که بگذریم، میبینیم که متن، صد درصد متعلق به سنژون پرس است و سهم رویایی فقط این بوده که محتوا، بینش ذهنی، و شکل درونی شعر سنژون پرس را در وزن نیمایی بگنجاند.» او سپس اشاره میکند که اگر هشت نمونه از شعرهای «دریایی» بین شماره ۸ تا ۲۴ را با اشعار سنژون پرس مقایسه کنید، میبینید که بسیاری از تعبیرها و تصویرها از سنژون پرس است. در جای دیگری از این نقد نسبتا بلند، براهنی با طعنه به رویایی، مینویسد: «شعرش محتوای خاص و عمیق و تجربی از آن خود ندارد»، اما از تکنیکش به خوبی یاد میکند و مینویسد: «در این شکی نیست که تکنیکش قوی است، ولی اگر به جای آنکه در اغلب قسمتهای شعرهای دریایی، محتوا را از سن ژون به عاریه بگیرد، مستقیما به سوی زندگی محیط خود میآمد، در این صورت شعرش از اصالت بیشتری برخوردار بود.»
«بیانیه شعر حجم» و سهم رویایی در شکلگیری آن
یدالله رویایی را باید یکی از مهمترین نمایندگان، و به تعبیری، سخنگوی جریان شعری به شمار آورد که نام «شعر حجم» به خود گرفت؛ جریانی که به نوشته شمس لنگرودی در کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو»، ابتدا «احمدرضا احمدی در سال ۱۳۴۱ با کتاب «طرح»، بنیانش را ریخته بود…»، اما چند سالی زمان نیاز داشت تا «وقتی در سال ۱۳۴۵ قریب به اتفاق نشریات شعر موج نو چاپ کردند و جوانان زیادی به دنبال اینگونه شعر کشیده شدند، یدالله رویایی- که به قول اسماعیل نوریعلا از شاعران مشکلگوی موج نو بود و بعدا بانی و مدافع و مفسر و سخنگوی شعر حجم شد - در مصاحبهای با اسماعیل نوریعلا، بیژن کلکی، و بهرام اردبیلی، در مجله «خوشه» به نکاتی اشاره کرد که در عمل مبدا خوبی برای ردیابی شعر حجم و چگونگی شکلگیری آن شد.» (تاریخ تحلیلی شعر نو- جلد سوم-ص ۷۳۴)
رویایی در همان مصاحبه و سپس مصاحبهای که مسعود بهنود با او در مجله فردوسی در سال ۱۳۴۷ انجام داد، به بخشهایی از دیدگاههایش درباره شعر نو و جریانات آن و بهخصوص شعر حجم پرداخته بود. اما ورود رسمی این گروه با انتشار بیانیهای در زمستان ۱۳۴۸ رخ داد که با عنوان «بیانیه شعر حجم» منتشر شد. به نوشته شمس لنگرودی، «به دنبال سه ماه بحث و گفتوگو و نشستنهای مدیدی که در کافه نکیسا، خانه رویایی، خانه اردبیلی، خانه اسلامپور، خانه نصیب نصیبی صورت گرفت، سرانجام در آخرین و طولانیترین جلسه خود در منزل اسلامپور، بیانیه با حضور چهرههایی چون هوشنگ آزادیور، فریدون رهنما، محمدرضا اصلانی، یدالله رویایی، پرویز اسلامپور و …، امضا شد.» (همان- ص ۷۴۲)
این بیانیه، اولین و آخرین بیانیه درباره یک گونه شعری است و به نظر میرسد که مهندسی اصلی آن، با شخص یدالله رویایی باشد. تنظیم چنین بیانیهای در آن سالها کمی شگفت و عجیب به نظر میرسد، چرا که در این بیانیه او تنها از شاعران مدد نگرفته است، بلکه از هر هنر و هنرمندی که ظرفیتی در «حجم» دارد، همانند فریدون رهنما (در سینما و معماری) اصلانی (سینما) و …، نیز برای قوام بخشیدن به آن کمک گرفته است و البته خود نیز اشاره کرده است که رهنما در دادن این ایده به او نقشی جدی داشته است.
به باور او، «حجمگرایی متعلق به هیچ مکتب نیست، و مکتب نیست، نه مربوط به زمان خاصی است و نه مربوط به سرزمینی خاص. حجمگرایی مربوط به فرهنگ بشریت است. کلیدی است برای رویتهای بیمرز و دریچهای برای طرز تفکرهای خاص.» (همان-ص ۷۴۵)
به گفته رویایی، «تا سالها پیش تکلیف شعر را تصمیم گوش تعیین میکرد: ریتم، صدا، آهنگ، زنگ حروف، قافیه،…، چند سال است که نوبت چشم رسیده است. قرن فیلم است و فصل انتقام چشم در شدت عبور ذهن از میان فاصلههای سهبعدی.» (همان-۷۴۶)
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
گذشته از این، رویایی را باید مهمترین و شاخصترین چهره در گسست از سنت شعر کهن نام نهاد که البته در آثارش به اروتیسم و جنسیت توجهی ویژه داشت. اگر نگاهی به شعرهایش در «لبٰریختهها» یا «هفتاد سنگ قبر» بیندازیم، این توجه به چشم میآید. این تغییر از ابتدا و حتی در سالهای دهه ۴۰ در ذهن رویایی بود؛ چنانکه در گفتوگویی با تلویزیون ملی ایران در سال ۴۷ ، ضمن تاکید بر غنای سنت شعری کهن، اشاره میکند که «اکنون زمان برهمریختن این سنت است، چرا که زیربناهای اجتماعی و سیاسی عصر قدیم تکان خورده و زیربناهای تازهای در عصر کنونی شکل گرفته و این زیربناها در تمامی عرصههای فرهنگی و هنری و ادبی نیازمند تحول و دگرگونی ساختاریاند.» در همین گفتوگو، با اشاره به اینکه «شعر و هنرها اصولا روبنای یک سیستم اقتصادی هستند»، بر این باور است که «هزارسال شعر ما بیتغییر و بیتحرک ماند، چرا که زیربنا، زیربنای لاتغییری بود. هزارسال فئودالیسم داشتیم. امروز آن زیربنای فئودالیسم عوض شده است. این مثل این میماند که ما بخواهیم به زور یک ساختمانی را که طبقه زیرش خراب شده، طبقهی دومش را نگهداریم. آقایان واقعا پاسداران طبقه دوم هستند که طبقه زیریاش نیست.»
پس از انتشار «بیانیه»، چند سالی هیچ کتابی از رویایی منتشر نمیشود. اگرچه، به باور منتقدان، شعر نو در سالهای ۵۰ تا ۵۷ دوران انحطاط خود را میگذراند؛ چنانکه براهنی از این دهه با تعبیر «دهه مرداب در شعر» یاد میکند و مینویسد: «از بس این روزها شعر بد خواندم، خفه شدم. اینان کیاند که این همه یاوه میگویند؟ انگار جماعتی تعهد کردهاند که سکوت کنند و جماعتی دیگر مکلف شدهاند که یاوه بگویند.» البته در سال ۵۲ مجموعه «ابراهیم در آتش» شاملو منتشر شد که حاوی اشعاری قابل اعتنا بود.
نثر رویایی؛ دنیایی متفاوت و باشکوه
یدالله رویایی، جدا از آنکه نامش در عرصه شعر طنینی ویژه داشت، در نثر هم پخته و پرورده مینوشت و خود بارها گفته است که اگر بخواهید شاعری را بشناسید، به نثرش نگاه کنید؛ اگر نثری خوب و خواندنی داشت، شعرش نیز خواندنی و قابلاعتنا است. همین نگاه به نثر بود که در کتابهای شعر آخرش، و به باور برخی از شاگردان و شاعران نسلهای کنونی که با او در گفتوگو بودند، تغییرات متفاوتی ایجاد کرد و چنان شد که میگفتند او به «منثور» شدن شعر فکر میکرد و تجربههایی در این زمینه داشت. این نگاه ویژه به نثر را میتوان در آثار دیگری از او نیز دید.
او پس از نزدیک به یک دهه سکوت، در سال ۵۷ دو کتاب با عنوانهای «هلاک عقل به وقت اندیشیدن» و «بر سکوی سرخ» از سوی انتشارات مروارید به بازار کتاب عرضه کرد. کتاب «هلاک عقل…» مجموعهای از مقالات، گفتوگوها، و نقدهای رویایی است که در قالب نقد آثار یا جستارهای مجزا، در نشریات ادبی آن سالها منتشر، وسپس به همت رضا همراز گردآوری شد و با نوشتن پانوشتهایی، در آن کتاب انتشار یافت. در همین مجموعه، مقاله او در نقد کتاب «در اسلام ایرانی» هانری کربن جالب توجه است؛ آنجا که مینویسد: «نگارنده شکرگزار هانری کربن است که بر اثر زحمات او وقتی به سراغ روزبهان بقلی شیرازی به عنوان فیلسوف روحانی رفت، او را نثرنویسی توانا و شاعری ظریف نیز دید.» (ص.۴)
برخی از نوشتههای او چنان آهنگیناند که گویی نثر گلستان را میخوانیم. برای نمونه، در نقدی که بر گفتههای حمیدی شیرازی درباره نیما نوشت و در مجله خوشه منتشر کرد،« پیرشدن و ملکالشعرا نشدن، جوانی را بر سر کراهت منظر گذاردن و عمری ناکامی از معشوقکان قد و نیمقد را به دوش کشیدن، شعر و گفت و شعر گفت و سرانجام بتنشدن و پیشوا نگشتن، مایوس ماندن و خانهنشستن، پرواز بلند جوانها و اوج دیگران را دیدن...» (همان- ص.۲۵۴) این نثر البته در سالهای بعد صیقل افزونتری خورد و از او جستارنویسی منحصربهفرد ساخت. در گفتوگویی که از او در شماره ۲۱ مجله «کلک» در آذرماه ۷۰ منتشر شد، او از شمس تبریز در مقالات و نیز احمد فردید، در حکم دو چهرهای یاد میکند که «نثر ویژهای داشتند و فکرهایشان تندتر و جلوتر از نوشتههایشان حرکت میکرد.» )ص. ۱۱۳)
آخرین و شاید تازهترین کتابی که از او و درباره یدالله رویایی منتشر شد، کتاب «از قبیله حرف» بود که سال ۱۳۹۷ انتشار یافت و حاصل گفتوگوی حنیف خورشیدی با او است و رویایی در این کتاب به شکلی تفضیلی دیدگاههایش را درباره شعر حجم و برخی اطلاعات دیگر مرور میکند.
رویایی بیتردید به دلیل نگاه آوانگاردی که به شعر و نثر داشت، و نیز ارتباط گسترده با شاعران نسلهای مختلف، در اذهان باقی خواهد ماند. او خود در کتاب «هفتاد سنگ قبر»، در بخش «سنگ ماکان»، نوشته است: «کمال در آخر نیست و آخر نیست که انسان تنی مردنی دارد و روزهایی نمردنی»، و اکنون میتوان دریافت که هرچند او خود در هفتادویکمین قبر قرار گرفته است، شعر و نثرش جاری و نمردنی است.
* تیتر با اندکی دستکاری، برگرفته از کتاب یدالله رویایی با عنوان «هفتاد سنگ قبر»