«دانشگاه زنده است»؛ شعاری که این روزها در پی شکلگیری موج اعتراض در دانشگاههای ایران، بارها شنیده میشود. حوادث مهر ۱۴۰۱ در دانشگاههای سراسر ایران و بهخصوص یورش یکشنبهشب نیروهای امنیتی و لباسشخصی به دانشگاههای تبریز، اصفهان و شریف اتفاقهایی بودند که خاطرات تلخ سرکوب جنبش دانشجویی در دهه ۷۰ را زنده کردند.
در قاموس سیاسی ایران از دهه ۳۰ تا امروز، دانشجویان همواره یکی از بازوهای جامعه مدنی و نیرو محرکه بیان اعتراضها بودهاند و ازاینرو دانشگاه در بیشتر رخدادهای سیاسی ایران بهصورت ویژه از سال ۱۳۵۷ تا امروز، نقشی اثرگذار داشته است.
پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، نظام جدید با انقلاب فرهنگی تلاش کرد دانشگاههای ایران را سیاستزدایی کند و حلقههای سیاسی مطلوب خود را در آن پرورش دهد. به گمان حکومت، دفاتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه که از دل انجمن اسلامیها برآمدند، فرصتی برای تربیت دانشجویان سیاسی مطلوب نظام بودند؛ اما همین انجمن اسلامیها که در پیروزی انقلاب نقش مهمی داشتند، طی دهه ۷۰، با احیای نگرش و کنشهای سیاسی خود توانستند به یکی از مهمترین عناصر پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۷۶ تبدیل شوند.
این نقش تعیینکننده سبب شد در ماههای آغازین دولت خاتمی صدای دانشجویان در رسانههای ایران بسیار بیشتر شنیده شود. جنبش دانشجویی از همان آغاز دولت خاتمی به صدایی پیشروتر از دیگر جریانهای سیاسی اصلاحطلب تبدیل شد و خواستههایی را مطرح کرد که حتی نزدیکان دولت خاتمی هم آنها را رادیکال میخواندند.
جنبش دانشجویی و دفاتر تحکیم وحدت میان جوانان و نیروهای سیاسی چنان قدرت و نفوذی داشتند که توانستند بهعنوان بخشی از جریان سیاسی صاحبنفوذ به فهرست انتخاباتی شوراها و مجلس ششم نیز راه یابند. آنها در آن روزگار، نه فقط چون جنبشی دانشجویی که شبیه حزبی قدرتمند در میان احزاب سیاسی ایران عمل میکردند.
نقطه اوج این جنبش تیرماه ۱۳۷۸ بود. ۱۵ تیرماه آن سال، روزنامه «سلام» به جرم انتشار نامه سعید امامی در خصوص قانون مطبوعات توقیف شد. دانشجویان فراخوانی اعتراضی صادر کردند و در پی اعتراضهایی درون دانشگاه و سردادن شعارهایی علیه قوه قضاییه، نیروهای لباسشخصی که به نام انصار حزبالله شناخته میشدند، با یورش به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران شبی تلخ را در تاریخ جنبش دانشجویی ایران را رقم زدند.
آنچه بهانه گروههای فشار برای این حمله بود، انتشار نشریات داخلی دانشجویی بود که در برخی از آنها، از جمله نشریه «هویت من»، صراحتا از برقراری جمهوری دموکراتیک و حذف ولایتفقیه از قانون سخن به میان آمده بود.
حمله به کوی دانشگاه به ضربوشتم گسترده دانشجویان در خوابگاهها منجر شد؛ بهطوری که به گفته شاهدان، برخی دانشجوها را از پنجره خوابگاهها به بیرون پرت کردند. دانشجویان در اعتراض به این اقدام، ۱۸ تیر ۱۳۷۸ از کوی و دانشگاه تهران خارج شدند و یکی از بزرگترین اعتراضهای مردمی تاریخ جمهوری اسلامی شکل گرفت. خروج دانشجویان از کوی دانشگاه علیرغم مخالفتهای برخی از چهرههای اصلاحطلب و اعضای دولت، به ورود نیروی انتظامی به محوطه دانشگاه تهران و کوی دانشگاه منجر شد؛ حملهای گسترده که نقض قانون ممنوعیت ورود نیروهای نظامی به دانشگاه بود.
در این حمله، در کنار نیروی انتظامی، نیروهای سرکوب سپاه و لباسشخصیها نیز حضوری گسترده داشتند و شبی خونین را ثبت کردند؛ به طوری که با گذشت ۲۳ سال از این حمله، هنوز در مورد آمار دستگیرشدگان و کشتگان آن اطلاعات دقیقی در دست نیست. هرچند نام عزت ابراهیمنژاد بهعنوان کشته رسمی این واقعه ثبت شد، فرشته علیزاده، تامی حامیفر و سعید زینالی نیز از جمله دانشجویانی بودند که در جریان اعتراضهای ۱۸ تیر مفقود یا کشته شدند و دانشجویان آنها را نیز جزو کشتهشدگان نیروهای سرکوب میدانند.
دستگیری بیش از ۳۰۰ نفر از دانشجویان در آن روزها نهتنها نتوانست از موج اعتراضها بکاهد، بلکه طی سه روز، اعتراضهای دانشجویی به دیگر نقاط ایران نیز کشیده شد و در تبریز نیز نیروهای انتظامی و لباس شخصی حملهای گسترده به دانشگاه را ترتیب دادند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پس از این سرکوب، دانشجویان خواستار برکناری فرماندهان انتظامی بودند اما علی خامنهای حاضر نشد این خواسته را بپذیرد و برکنار نشدن فرهاد نظری، فرمانده انتظامی تهران، سبب شد دانشجویان در اقدامی تاریخی، با خروج از دانشگاه به سمت بیت رهبری حرکت کنند. سعید حجاریان در این باره میگوید: «آقای صفوی، فرمانده سپاه، زنگ زد به دفتر آقای خاتمی و گفت که خط قرمز ما خیابان جمهوری است. هرکسی از این خیابان پایینتر بیاید، میزنیم.» بر اساس روایت مصطفی تاجزاده، مصطفی معین و سعید حجاریان بخشی از اعضای دولت و نیروهای اصلاحطلب توانستند دانشجویان را راضی کنند مسیر تظاهرات را به سمت کوی برگردانند.
حکومت پس از سه روز با سرکوبی گسترده، توانست دانشجویان را به دانشگاه برگرداند اما این روز همانند ۱۶ آذر به روزی نمادین در تاریخ جنبشهای دانشجویی و اعتراضی ایران بدل شد. روزی که پس از آن دانشجویان هرسال سالگرد آن را گرامی میداشتند.
در سال ۱۳۸۲، بار دیگر دانشجویان در این روز با سر دادن شعارهایی تند قصد داشتند از دانشگاه خارج شوند و تظاهرات کنند. محمدباقر قالیباف در مناظرات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲، حسن روحانی را متهم کرد که به خواسته او مبنی بر اجازه خروج دادن به دانشجویان برای تظاهرات در سال ۱۳۸۲ تن نداده است؛ اما پاسخ روحانی بخشی دیگر از پشت پرده سرکوب دانشجویان را افشا کرد. روحانی به قالیباف گفت: «شما میگفتید دانشجویان بیایند، ما برنامه گازانبری داریم و کار را تمام میکنیم. ما میگفتیم راه این نیست که مجوز بدهیم، بعد گازانبری آنها را دستگیر کنیم.»
لقب «سردار گازانبری» به قالیباف تنها حاصل این جدل کلامی نبود، چرا که به بهانه افشای این مسئله، بار دیگر موضوع نقش فرماندهان سپاه در سرکوب دانشجویان در سال ۱۳۷۸ به میان کشیده شد. قالیباف بعدتر در جمع بسیجیان گفت: «وقتی در کف خیابان به سمت بیت رهبری راه افتادند، بنده فرمانده نیروی هوایی سپاه بودم. عکس من الان روی موتور ۱۰۰۰ با چوب هست؛ با حسین خالقی. ایستادم که کف خیابان را جمع کنم. آن جایی که لازم باشد بیاییم کف خیابان و چوب بزنیم، جزو چوبزنهاییم. افتخار هم میکنیم.»
جنبش دانشجویی ایران در سال ۱۳۸۴، بار دیگر در عرصه سیاست نقشی تعیینکننده داشت. آنها جزو اولین گروههایی بودند که انتخابات ۱۳۸۴ را تحریم کردند. البته از سال ۱۳۷۸ به بعد، دفتر تحکیم وحدت به دلیل دستگیریهای گسترده عملا به شاخههای مختلفی تبدیل شد و دو طیف «علامه» شامل نیروهای اصلاحطلب و طیف «شیراز»، شامل نیروهای حامی حکومت در برابر هم قرار گرفتند. پس از حوادث تیرماه ۱۳۷۸ طیف علامه بهتدریج حذف شد و نیروهای منسوب به بسیج دانشجویی دفاتر تحکیم را در اختیار گرفتند.
۱۰ سال پس از حوادث کوی دانشگاه در سال ۱۳۸۸ و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، بار دیگر خوابگاه دانشجویان هدف حمله نیروهای لباس شخصی و امنیتی قرار گرفت. این بار خوابگاههای دانشگاه امیرکبیر با هجوم موتورسواران بسیجی و ورود آنها به محوطه خوابگاهها مواجه شدند اما در کوران اخبار انتخابات ۱۳۸۸، این خبر همانند حوادث ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بازتاب نیافت.
پس از برگزاری انتخابات و آغاز اعتراضهای سراسری به دستکاری در نتیجه انتخابات، خوابگاههای دانشجویی در شیراز و تهران در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بار دیگر هجوم نیروهای انتظامی و امنیتی و لباسشخصیها برای سرکوب اعتراض دانشجویان را شاهد بودند. این هجوم در شیراز و تهران به دستگیری گسترده دانشجویان و زخمی شدن و بنا بر برخی گزارشها، حتی کشته شدن دانشجویان منجر شد.
شاهدان به روزنامه گاردین و سپس به کمیته پیگیری که میرحسین موسوی و مهدی کروبی تشکیل دادند، گفتند که طی حملات نیروهای سرکوب، دستکم هفت نفر با شلیک مستقیم کشته شدهاند؛ اما حکومت زیر بار این اتهام نرفت؛ هرچند تیراندازی با اسلحه نظامی به دانشجویان را کتمان نکرد؛ چرا که تعداد زخمیها و انتشار تصاویر آنها امکان کتمان این حقیقت را از آنها گرفته بود.
علی خامنهای از سال ۱۳۸۸، بارها در سخنانش جریانهای سیاسی را به سیاسیکردن دانشگاهها متهم کرد. او برخلاف سخنان رهبران حکومت در سالهای نخست انقلاب که خواستار دانشگاهی پویا و موثر در تحولات سیاسی بودند، حالا محیطی تنها علمی و عاری از هرگونه واکنش سیاسی میخواست. او در یکی از دیدارهایش با بسیج دانشجویی، در تناقضی آشکار، از آنها خواست که بهصورت «آتش به اختیار« در عرصه حضور داشته باشند.
با این همه سرکوبهای متعدد، دستگیریهای پیاپی و ایجاد طرحهایی همچون ستارهدار کردن دانشجویان، رویای خامنهای برای شکلگیری دانشگاههایی خنثی در قبال وقایع سیاسی محقق نشد. دیدارهای مقامهای مختلف با دانشجویان همواره محل شنیده شدن شعارهای تند اعتراضی بود که نشان میداد دانشگاه بابطبع رهبر حکومت نیست و از مطالبات خود دست نکشیده است.
طی دهه ۱۳۹۰، حکومت گمان میکرد که فروکش کردن اعتراضها در سالگرد ۱۸ تیر در دانشگاهها، نشانهای از کنترل شدن آنها است. اما طی روزهای اخیر و در پی قتل مهسا امینی، بار دیگر دانشگاههای ایران پیشگام اعتراضها شدند.
از روز نخست اعتراض تا امروز دانشگاههای ایران هر روز با اعلام اعتصاب دانشجویی و برگزاری تجمع پای ثابت اعتراضها بودند و همین موضوع سبب شد تا نیروهای لباس شخصی و امنیتی مصمم شوند بار دیگر با تکرار حوادث سال ۱۳۷۸ بهقصد سرکوب دانشجویان ابتدا در دانشگاه تبریز، سپس اصفهان و در نهایت در دانشگاه صنعتی شریف وارد عمل شوند و به دانشگاه هجوم ببرند؛ هجومی که در گزارش مجمع دانشجویان وحشیانه و بربرگونه توصیف شد.
بر اساس تصاویر منتشرشده، تعداد گلولههای ساچمهای شلیکشده، بازداشت دانشجویان و ضربوشتم در این هجوم، به برنامهریزی برای شکار دانشجویان شباهت داشته است. حالا مقامهای مختلف داخل نظام ابایی ندارند که دانشگاههای ایران را با پایگاههای آمریکایی در عراق یکی بدانند و خواستار پاکسازی دانشگاه از طریق سرکوب نظامی و امنیتی شوند. حمیدرضا ترقی، از نمایندگان تندرو مجلس، نیز صراحتا از ضرورت حجامت دانشگاهها و پاکسازی آنها از استادان و دانشجویان ضدانقلاب سخن گفته است.
به روایت دانشجویان حاضردرصحنه، آنچه دهم مهر ۱۴۰۱ در دانشگاه صنعتی شریف رخ داد، ۱۸ تیر دومی در تاریخ جنبشهای دانشجویی است. محاصره دانشگاه و تیراندازی به دانشجویان و دستگیری دستکم ۴۰ تا ۵۰ دانشجو تنها بخشی از آن چیزی است در این شب رخ داد و هنوز اخبار دقیق و جزئیات این حادثه منتشر نشده است.
تفاوت اینجا است که در سال ۱۳۷۸، مصطفی معین، وزیر علوم، بین دانشجویان معترض حاضر شد و در اعتراض به سرکوب آنها استعفا کرد؛ اما این بار وزیر علوم دولت ابراهیم رئیسی با حضور در دانشگاه صنعتی شریف، دانشجویان را تهدید کرد و دانشجو و استادان را خرابکار خواند تا به روایت دانشجویان حاضر در دانشگاه، دانشجویان معترض را بیشتر خشمگین کند.
همچنین، همدستی نیروهای بسیج دانشجویی این دانشگاه با مدیران و نیروهای حراست برای مجوز ورود دادن به لباسشخصیها و نیروهای سرکوب که با حضور خود شبی خونین را در دانشگاه صنعتی شریف رقم زدند، لکه سیاه دیگری در کارنامه دولت ابراهیم رئیسی ثبت کرد.
با این حال آنچه این اتفاقها را به نقطه عطفی متفاوت از سال ۷۸ تبدیل کرد، حضور مردم معترض در خیابانها تا نزدیک صبح برای دفاع از دانشجویان بود. به گفته شاهدان، حضور مردم بین ساعات ۲ تا ۵ صبح در تاریخ خیابانهای تهران بیسابقه بود؛ حضوری که کمهزینه هم نبود و آنها نیز همانند دانشجویان هدف هجوم نیروهای سرکوبگر قرار گرفتند.
دانشجویان در ایران تداوم اعتراضها را خواستارند و در حالی که جو دانشگاه صنعتی شریف هنوز برخلاف روایت رسانههای حکومت، ملتهب است، به نظر میرسد باید شعلهور شدن آتش خشم در اغلب دانشگاهها را شاهد باشیم.
این بار مقامهای جمهوری اسلامی برخلاف سال ۱۳۷۸ حتی خود را به ظاهرسازی از طریق برگزاری دادگاه محاکمه متهمان حمله دانشجویان نیز ملزم نمیدانند. هرچند جامعه ایران فراموش نکرده است که در جریان دادگاه حمله به کوی دانشگاه، در نهایت یک سرباز وظیفه به جرم دزدیدن یک ریشتراش محکوم شد و در سالهای اخیر تا ریاست کلانتری یکی از مناطق تهران ارتقا یافت.
حکومت این بار ابایی ندارد تا با هماهنگی «سردار گازانبری»، «آیتالله اعدام» و «آیتالله سرکوب» در راس قوای سهگانه جمهوری اسلامی، و با حمایت کامل علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، این حملات را گسترش دهد و با صدای بلند اعلام کند که سرکوب هر صدای معترضی در دانشگاه و خیابان را حق خود میداند.