در مورد قیامها و اعتراضات مردمی یک قاعده کلی وجود دارد که هر گاه حکومتها قیامی را سرکوب میکنند، بعد میکوشند دل مردم را به دست آورند و اصلاحاتی انجام دهند. در این راه، هنرمندان و چهرههای سرشناس ورزشی و سایر کسانی که بین مردم آبرویی دارند، وسط میافتند تا مردم را به آشتی قانع کنند. این لایه میانی تا دیماه ۹۶ نقش خود را به خوبی بازی کرد، اما پس از آن، حکومت روز به روز مغرورتر و غیرقابل دفاعتر شد و خودی و غیرخودی را از خود راند. حکومت قدم به قدم جلوتر آمد و مردم قدم به قدم عقب رفتند، اما خشم و جداییشان از حکومت روز به روز بیشتر شد. این خشم انباشته معمولا روزی که انتظار نمیرود، بر سر موضوعی که پیش از آن بارها تکرار شده و اتفاقی نیفتاده است، ناگهان فنروار از جا میجهد. حکومت جمهوری اسلامی ایران هم دقیقا چنین کرد و روز به روز این کینه انباشتهتر شد و هر چه مردم کوتاه آمدند تا اندکی فرصت تنفس داشته باشند، آنان جلوتر آمدند و یکدستتر شدند و خودشان بهدست خودشان بر سر شاخ نشستند و بن بریدند، و اکنون انقلابی در جریان است که همهگیر شده است و توجه تمام جهان را به خود جلب کرده است و دیگر نه حکومت میتواند گامی به جلو بردارد، نه مردم راهی جز راندن حکومت دارند.
حکومت و سپاه پاسداران به سنت همیشگیشان نخست همه چیز را انکار کردند و به گردن «دشمن» انداختند و بعد تهدید و کشتار مردم در زاهدان و سنندج و حمله موشکی به اقلیم کردستان عراق را در پیش گرفتند، و اینک که هیچ کدام اثر نکرده است، دوباره میخواهند هنرمند سرشناس و ورزشکار محبوب وسط بیادازند تا آشتیکنان راه بیفتد. اما آیا میتوانند؟
برای عادی نشان دادن اوضاع سینما و فیلمسازی، دارند در خبرگزاریهای مختلف خبر اعلام میکنند که فلان پروژه با بهمان بازیگران در جریان است، و از همه مهمتر، موضوع برگزاری سی و نهمین «جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» را پیش میکشند. هرچند این جشنواره زمانی جشنواره معتبری بود و حتی سال گذشته از سوی مسئولان آن اعلام شد که به تایید آکادمی اسکار رسیده است و به اصلاح «اسکار کوآلیفای» شده است، چون اکثر شرکتکنندگان در آن جوان و معمولا شناختهنشدهاند، نمیتوان با نام بردن از آنها روال عادی شدن را نشان داد. در نتیجه، رفتند سراغ نامهای آشنایی زیر عنوان «آموزش» در جنب جشنواره. خبرگزاری مهر با عنوان پرطمطراقی تیتر زده است: «استادهای نشستهای «۳۹-۲۰» جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند» و متن آن با این جمله شروع میشود: «۲۰ استاد ایرانی و بینالمللی تجربهها و دانش خود را در نشستهای تخصصی «۳۹-۲۰» جشنواره سیونهم، با هنرجویان و علاقهمندان به سینما در میان میگذارند.» سپس نام این استادان آورده شده است: ««خلاقیت در ژانر» با حضور احمد الستی، «نور و فیلمبرداری» با حضور محمود کلاری، «تجربهگرایی در ژانر» با حضور رسول صدرعاملی، «پرسش از بازیگردان» با حضور رضا کیانیان، «کارگردانی» با حضور احمدرضا درویش، «فیلمنامه» با حضور بهروز افخمی، و «موسیقی» با حضور فردین خلعتبری، در سیونهمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران برگزار میشوند.» نامهای دیگر کاملا ناشناختهاند، دستکم در بین مردم، و حتی اهالی سینما بسیاری از آنها را نمیشناسند که البته دور از ذهن نیست، زیرا جشنواره مخصوص جوانان است و جوانان معمولا ناشناختهاند. نکته جالب در بین این «استادان»، این است که تنها یک خانم جوان به نام مریم اسمیخانی حضور دارد که تازه به صورت مشترک با یک آقا، یکی از کلاسها را اداره میکند. اگر نگاهی به اینستاگرام ایشان بیندازیم، میبینیم که فقط یک «پست» کلی دارند که با زبانبازی جای قاتل و مقتول را عوض میکند؛ با این کلیگویی که «خودمان را تغییر بدهیم جهان تغییر میکند»، و بهجای اینکه مو قیچی کند، از سر باز میکند.
در این انقلاب نسل جوان، اینک دیگر هیچ شخصیتی برای این نسل آنقدر بزرگ نیست که بخواهند حرفش را گوش کنند. برای همین، این نامها، که برخی از احترامی نیز برخوردارند، و البته بسیاری نیز حکومتی و منفورند، نمیتوانند بین قاتل و مقتول آشتی ایجاد کنند. برای نمونه، کافی است دو مورد را یادآوری کنم. همین چند وقت پیش که موضوع «گفتوگو» را رئیس قوه قضاییه مطرح کرد و استاد محترمی مانند بیژن عبدالکریمی به تجمع دانشجویان علامه طباطبایی رفت و از دانشجویان میخواست به تجمع خود خاتمه دهند و به تالار بروند و گفتوگو کنند، دانشجویان گفتند: «رفقای ما در زندانند، ما هیچ حرفی برای گفتن نداریم»، و بعد خشمگین شعار دادند: «همهش میگن گفتوگو، مرگ بر دروغگو»، و عبدالکریمی را از خود با این شعار راندند. این تازه بیژن عبدالکریمی است که صبغه حکومتی ندارد. اگر کسی مانند بهروز افخمی رفته بود که بیشک با سر و روی خونی بازمیگشت.
خبرآنلاین
مورد دوم این است که چند روز پیش که سید عزتالله ضرغامی عکسی از خودش و بهمن فرمانآرا در اینستاگرامش منتشر کرد و در مورد دیدارشان صحبت کرد، آنقدر همین جوانان به فرمانآرا تاختند که این پیرمرد هشتاد و یک ساله مجبور به توضیحاتی شد که البته عذر بدتر از گناه بود، و گفت برای گرفتن مجوز اماکنی که میخواهد در فیلم تازهاش در آنجا کار کند، به دیدار ضرغامی رفته بوده است، که اساسا بیربط است و یکی نیست بگوید استاد، اینقدر رابطهات با جوانان دور و بعید است که اصلا خبر نداری دور و برت چه میگذرد و نمیدانی که در این شرایط نباید شال و کلاه کنی و به دیدار وزیر بروی؛ نمیدانی اکنون تمام فیلمها در خیابان کلید میخورد، نه در خانههای میراث فرهنگی.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به هر حال، هنوز جوهر روزنامهها خشک نشده بود که جوانان فیلمساز شروع به جمع کردن امضا برای تحریم سی و نهمین «جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» کردند و بعید است کسی آبروی خود را دست بگیرد و فیلم خود را در این جشنواره شرکت بدهد، و بسیاری شروع کردند به نوشتن در این مورد. امیدوارم که تا پیش از انتشار این دادداشت، تعدادی از آن ۲۰ «استاد» هم انصراف خود را اعلام کنند.
به هر حال، وقتی در میانه انقلاب قرار داریم و مردم دیگر حکومت را نمیخواهند و حکومت هم توان حکمرانی ندارد، آدمهایی، یا از روی آگاهی، یا شور و شعور اجتماعی، یا دستکم باهوش حسابگرانه، متوجه میشوند که زمان بلند شدن از پشت میز و آمدن کنار مردم است، و کسانی که عمری در فکر گرفتن میزی و پستی بودند و به آن دست نیافته بودند، عرصه را مناسب میدانند برای عرضاندام، و چقدر دولت اینها مستعجل است.
این نسل شورشی که عصیانشان بیدلیل نیست، فرهنگ و هنرش را از منبر و مدرسه نگرفته است؛ مستقیم از منابع اصلی جهانی گرفته است. برای همین، وقتی «شروین حاجیپور» جوان بدون هیچ امکانی توییتهای هم سنوسالهای خودش را ردیف میکند و ترانهای میخواند، به سرعت چهل میلیون بازدیدکننده پیدا میکند و جهانی را تحتتاثیر قرار میدهد و ترانهاش به زبانهای مختلف ترجمه میشود و با صدای خوانندگان مشهور خوانده میشود، و به احتمال قوی جایزه «گرمی» را هم خواهد برد. وقتی مردم در خیابان باشند، هنر هم در خیابان تولید میشود؛ نه پشت درهای بسته و به دست آدمهای منزوی و شکستخورده.
ما اینک در حکم یک ملت، با ژینا امینی، با حدیث نجفی، با سارینا اسماعیلزاده، با نیکا شاکرمی...، با «زن، زندگی، آزادی»، خود را با سری برافراشته معرفی میکنیم و جهان به خوبی در این مدت متوجه شده است که ما اسیر حکومتی وحشی و از گوردرآمدهایم و هیچ سنخیتی با آن نداریم. بیشک اینبار، یک بار برای همیشه، این تلخی بیپایان، گیرم تلخ، اما سرانجام پایان مییابد.
پینوشت: چند ساعت پیش نوشتن این جستار تمام شد و تا بخواهم آن را برای انتشار ارسال کنم، اعلام شد که چند نفر از کسانی که قرار بود در کارگاههای آموزشی جشنواره در حکم «مدرس» شرکت کنند، به دلیل شرایط روز انصراف دادهاند تاکنون این نامها منتشر شده است: فردین خلعتبری (آهنگساز)،حسن حسینی (منتقد)، پویان صدقی (فیلمساز)، و حمید نجفی راد (تدوینگر). امیدوارم تا وقتی این جستار منتشر میشود، چند نام بلند دیگر هم انصراف بدهند؛ نه برای حمایت از معترضان، بلکه برای حمایت از شخصیت و هویت خودشان.