مردم ایران در حالی که با دستان خالی و در جنگی نابرابر با جمهوری اسلامی، به دنبال آزادی و کرامت انسانیاند، به مسائل مربوط به محیط زیست و طبیعت نیز گوشه چشمی دارند. گشتی در رسانههای اجتماعی نشان میدهد که کاربران علاوه بر اطلاعرسانی پیوسته درباره حوادث جگرسوز این روزها، پیگیر سلامتی پیروزند؛ توله یوزپلنگ شش ماههای که با عمل سزارین به دنیا آمد و اکنون در پارک پردیسان تهران، کنار تیمارگرش روزگار میگذراند.
پیروز قرار است فروردینماه به زادگاهش بازگردد. این خبر را ابتدا رئیس سازمان محیط زیست با بهانهای خندهدار رسانهای کرد. بعدتر معاونش گفت که نگهداری پیروز در پردیسان هزینهبر است؛ اما کدامیک به سود او است؟ رفتن به مرکز تولیدمثل توران (در استان سمنان) یا ماندن در تهران؟
پیش از پیروز
حتی پیش از به دنیا آمدن پیروز، بسیاری با چشمهایی نگران، اخبار مربوط به جفتگیری پدر و مادرش، ایران و فیروز، و بعدتر بارداری و زایمان ایران را لحظهبهلحظه دنبال میکردند و اینستاگرام و توییتر محملی برای بازتاب پیگیری و نگرانی علاقهمندان بودند.
آیا این نگرانی و پیگیری فراگیر برای گونههای جانوری دیگر هم وجود دارد؟ احتمالا نهچندان؛ دستکم از اظهارنظرها و فعالیتهای کاربران در رسانههای مجازی نمیتوان به این نتیجه رسید که مردم برای سایر گونههای در حال انقراض ایران نیز همسنگ یوزپلنگان کمشمار ایران بیتاباند. اما چرا؟
درباره یوزپلنگ ایرانی سالها است که اطلاعرسانی میشود. از زمانی که هنوز از وبسایتهای خبری، روزنامههای آنلاین و رسانههای اجتماعی اثری نبود و وظیفه اطلاعرسانی را نشریات چاپی و صداوسیما به عهده داشتند؛ هرچند اولی با تعداد صفحات محدود منتشر میشدند و به دومی، به دلیل نشر اخبار جعلی، چندان مورداعتماد نبود. در این شرایط بود که هرازگاه درباره یوزپلنگهای ایران خبری در جراید منتشر یا فیلم مستندی از صداوسیما پخش میشد.
از یک سو رسانههای دیجیتال و خبرگزاریها شبکههای اجتماعی بهتدریج به میدان آمدند و از سوی دیگر، فعالیتها برای نجات یوزپلنگها بیشتر میشد. در سال ۱۳۸۰، «پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و زیستگاههای آن» با کمک مالی برنامه عمران سازمان ملل و همراهی یکی دو تشکل بینالمللی کار خود را آغاز کرد و کمکم تعداد سازمانهای مردمنهاد و دانشجویان رشتههای محیط زیست و زیستشناسی که بر حفاظت و مطالعه یوزپلنگها متمرکز بودند، بیشتر شد.
دانش و اطلاعات جدیدی که تولید شد، گاه با آزمون و خطا توام بود و گاه با روششناسی علمی. خیلی زود مشخص شد که تعداد یوزها در ایران بسیار اندک است، اما چقدر اندک؟ وسعت زیستگاههای یوز، نحوه پراکندگی، نوع رفتار آنها، فقدان تجیزات کافی برای مطالعات میدانی و نیز مدیریت ناکارامد در سازمان محیط زیست (به عنوان متولی حفظ گونههای جانوری وحشی)، تخمین جمعیت یوزها را به «ماموریت غیرممکن» تبدیل کرد. هر عددی که کارشناسان، مسئولان و فعالان حوزه حیات وحش اعلام میکردند، فقط یک تخمین بود؛ گاه خوشبینانه و گاه بدبینانه. اما همگی یک واقعیت را بیان میکردند: تعداد یوزپلنگهای ایران خیلی کم است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جورج شلر، از مشهورترین حفاظتگرایان (Conservationists) جهان که سابقه نجات پاندا در چین را در کارنامه خود دارد، برای رهایی یوزپلنگهای آسیایی از چنگال انقراض چند باری به ایران سفر کرد. او در دو مصاحبه با نگارنده، گفت که تجربه به او آموخته که حفظ گونههای وحشی در طبیعت بهمراتب آسانتر، ارزانتر و عملیتر از روشهای دیگر است. اما او حتما از نحوه مدیریت محیط زیست در ایران خبر نداشت و نمیدانست ملاک شایستگی در کارهای دولتی و حکومتی ولایتمداری و پایبندی به آرمانهای «امام و رهبری» است. حتما نمیدانست مهمترین چالش حیات وحش و یوزپلنگهای ایران برای بقا، بنگاههای اقتصادی دولتی، حکومتی و در راس همه سپاه پاسداران است. نمیدانست که برای معاون سازمان محیط زیست- که باید بر اساس صلاحیت فنی انتخاب شود و نه معیارهای سیاسیعبادی- تلفنی صحبت کردن با سردار سپاه اهمیت بیشتری دارد تا شرکت در جلسهای که درباره وضعیت معیشتی محیطبانان تشکیل شده بود (این تجربه و مشاهده نگارنده است در سال ۱۳۸۶، وقتی برای مدت کوتاهی با پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی همکاری میکرد. در جلسهای، به معاون سازمان محیط زیست از شرایط حزنانگیز زندگی محیطبانان منطقه نایبندان طبس میگفت. او با بیتفاوتی، انشاءاللهگویان وعده سر خرمن میداد).
به همت دانشجویان، فعالان محیط زیست و کارشناسان حیات وحش، فعالیتهای موثر بسیاری- ناگزیر در همکاری با پروژه حفاظت یوزپلنگ آسیایی سازمان محیط زیست- انجام شد، اما این فعالیتهای لازم، آن قدر کافی نبودند که همگی نفس راحتی بکشند و بگویند یوز از انقراض نجات پیدا کرد. شاید برای همین بود که ایده تکثیر در اسارت شکل گرفت؛ ایدهای که شماری از حفاظتگرایان از ابتدا با آن مخالف بودند.
پیروز، پسر فیروز
اطلاعات درباره یوزپلنگهای در اسارت چه پیش و چه پس از انقلاب، پراکنده است. به عنوان مثال، فرد هرینگتون، مشاور ارشد سازمان محیط زیست- که ایده ساختار تشکیلاتی این سازمان و شماری از قوانین مربوط به محیط زیست محصول اندیشه او است- اواخر دهه ۴۰ تا نیمههای دهه ۵۰ خورشیدی در خانهاش در تهران برای مدتی از یک یوزپلنگ نگهداری میکرد.
شهریور ۱۳۷۳، یک یوز مادر و سه تولهاش برای آب و غذا به نخلستانهای جنوب بافق در یزد رفتند. یک سرباز وظیفه از ترس با سنگ به آنها حمله کرد. دو توله را کشت. مادر گریخت. محیطبانها سر رسیدند. توله سوم نجات پیدا کرد و فرستادندش به پارک پردیسان. اسمش شد: ماریتا. نُه سال بعد، در دیماه ۱۳۸۲، بیآنکه جفتی در کنار خود دیده باشد، چشم از جهان فروبست. مدتی بعد سازمان محیطزیست علت مرگ را عفونت ریه اعلام کرد.
بعد از ماریتا، یوزپلنگهای دیگری نیز برای مدتی، میهمان «میهمانخانه مهمانکش روزش تاریک» پردیسان بودند؛ کوشکی، یوز نری که بهمن ۱۳۸۶ در چهار ماهگی در منطقهای در شاهرود به دام افتاد؛ دلبر، یوز مادهای که فروردین ۱۳۹۰ در سه ماهگی در همان شهرستان به اسارت درآمد؛ ایران، توله ماده هشتماههای که دی ۱۳۹۶ از چنگ قاچاقچیان نجات پیدا کرد و بالاخره فیروز که در فروردین ۱۴۰۰، برای جفتگیری با ایران زندهگیری شد.
طی پنج سال، از ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸، برای جفتگیری کوشکی و دلبر تلاشهایی انجام شد. کار حتی به لقاح مصنوعی هم کشید اما نتیجهای به همراه نداشت. در نهایت، هر دو در فرودین ۱۳۹۹ به مرکز تکثیر یوزپلنگ در ذخیرگاه زیستکره توران منتقل شدند. همانجا بود که ایران و فیروز در بهمن ۱۴۰۰ جفتگیری کردند و اردیبهشت ۱۴۰۱، خبر زایمان ایران در رسانهها منتشر شد و بهناگاه رسانههای اجتماعی از اما و اگرها، خوشبینیها و بدبینیها، انتقادهای جهتدار و گاه سازنده از آینده مادر و تولههایی که با سزارین به دنیا آمده بودند، پر شد.
فقدان شیرخشک مناسب برای تولهها، تشخیص غلط جنسیت تولهها، نبود امکانات نگهداری آنها، مادری که بچههایش را قبول نمیکرد و در نهایت، مرگ دو توله آن همه شادی و شعف اولیه را بدل کرد به غم و یاس و غبطه. اما هنوز کورسوی امیدی بود. یک توله زندگی را انتخاب کرد و علیرضا شهرداری، تیمارگری داوطلب، توانست با تحمل مرارتهای بسیار، آن توله را که پیروز نام دارد، از آب و گل در بیاورد.
پیروز روزهای اول را در همان توران گذراند و بعدتر برای دسترسی به خدمات دامپزشکی به پارک پردیسان منتقل شد. حالا صحبت بر سر انتقال پیروز در فروردین سال بعد به پارک محل تولدش در مرکز تکثیر یوزپلنگ است. دلیل؟ به گفته رئیس سازمان محیط زیست، برای برگرداندن «خوی درندگی» و به گفته معاونش، به دلیل هزینهبر بودن نگهداری او در تهران.
گوشتخواری که در اسارت به دنیا بیاید و آموزشهای لازم و فنون بقا را از مادر نیاموخته باشد، پس از رهاسازی ناگهانی در طبیعت، محکوم به مرگ است. عجیب است که علی سلاجقه، رئیس سازمان محیط زیست چنین نکتهای را نمیداند. اما شاید حق با حسن اکبری، معاون او، باشد. نگهداری پیروز در تهران هم هزینهبر است و هم ریسک بالایی دارد. نه تنها ممکن است به بلای ماریتا دچار شود که در پردیسان، سابقه دزدیدن و کشتن جانوران هم وجود دارد.
در اسفند ۱۳۸۵، یک راکون آسیبدیده و رنجور را از منطقه تالش به پارک پردیسان منتقل کردم. مدتی بعد خبر رسید که مفقود شده است! بهمن ۱۳۹۲ هم که یک گوزن زرد، از گونههای در خطر انقراض ایران، در همان پارک پردیسان، زیر گوش رئیس سازمان محیط زیست، به ضرب گلوله از پا درآمد. دور بودن پیروز از محلی چنین پرمخاطره به نفع او است. به علاوه، دیر یا زود باید از تیمارگرش جدا شود. در طبیعت، زمان جدایی بچهها از مادر ۱۵ تا ۱۷ ماهگی است. هرچند پیروز در فروردین، ۱۱ ماهه خواهد بود اما تیمارگری که طی شش ماه گذشته توانسته است پیروز را زنده نگه دارد، حتما میداند چگونه از او جدا شود که آسیب نبیند. البته به شرطی که سازمان محیط زیست، طبق معمول، در اجرای کار درست اخلال نکند.
با این همه، هر چند تکثیر در اسارت نمیتواند ضامن بقای یک گونه در خطر انقراض باشد و انتقادها به آن زیاد است (از جمله اینکه هزینه حفاظت از زیستگاه برای تکثیر و پرورش در اسارت خرج میشود)، تنها راهی است که شاید بتوان گونهای را از نابودی ابدی نجات داد یا دستکم انقراضش را به تاخیر انداخت. بقای پیروز نخستین تجربه این مسیر سخت و طولانی است.