در دوران جنبش انقلابی ۱۴۰۱، بسیاری از مبارزان ضداسلامگرایی با تصور تفاوت بنیادی میان سپاه و ارتش، از ارتشیها درخواست میکردهاند که به مردم بپیوندند. چنین چیزی رخ نداده است. خبرهایی نیز در شبکههای اجتماعی در مورد بازداشت تعداد بسیار اندکی ارتشی معترض منتشر شده است. البته بازنشستگی و غیبت از محل خدمت همیشه وجود داشته است و نمیتوان آنها را ضرورتا به اعتراض به وضعیت موجود نظام نسبت داد.
به اخبار مربوط به فرار سربازان، از دیپلمه تا مدارج عالیتر، حتما میتوان اطمینان کرد، چون آنها میتوانند خود را در کنار میلیونها سرباز غایب قرار دهند و محاکمه صحرایی برای آنها وجود ندارد. آنها امتیازی هم ندارند که با غیبت یا مخالفت علنی (مثل سربازی که در جلو یک پادگان طناب دار بر خود افکند) از دست بدهند. همچنین، سربازان هیچ انگیزهای برای کشتار هممیهنان خود ندارند.
هدف از درخواست پیوستن ارتشیها به انقلاب، کاهش خشونت رژیم است، اما جاپای محکمی در واقعیت ندارد. درست است که بر خلاف سپاهیان، کادرهای پایینی ارتش به موجوداتی فاسد و خونخوار تبدیل نشدهاند، اما به هیچ وجه ظرفیت مخالفت با رژیم را در شرایط دشوار اقتصادی موجود ندارند.
برای کسانی که کوچکترین امیدی به کادر بالای ارتش در قرار گرفتن در کنار مردم داشتند، اطلاعیه این نهاد در پشتیبانی از نیروی انتظامی در سرکوبها در ابتدای اعتراضات، توهمزدا است. نظام تربیت نیرو و تصفیه در ارتش، بسیار ایدئولوژیکتر و سختگیرانهتر از سپاه بوده است؛ به گونهای که اگر فردی کوچکترین حقوق و استقلال فردی برای خود قائل باشد، نمیتواند در این نهاد بماند.
ارتشی که دیگر میهنی نیست
برخی بدون توجه به تحولات ارتش در چهار دهه گذشته، یعنی تسلط بلامنازع عقیدتی-سیاسیها (در حد مهد کودک)، کنترل شدید حفاظت اطلاعات ارتش بر ارتشیها (که به نیروهای تشکیلاتی مذهبی مثل انجمن حجتیه سپرده شد)، تصفیههای مدام، و انتقال سپاهیان به ارتش و قرار دادن آنها در مقامهای فرماندهی، چنین انتظاری از ارتش داشتند، در حالی که اثری از ارتش ملی دوران پهلوی باقی نمانده است.
از این رو، بهرغم کشتار شدید مردم، امید چندانی به پیوستن ارتش به صورت جمعیتی چشمگیر از کادر آن به معترضان، وجود ندارد. ارتش به ابزاری رام برای بیت و سپاه تبدیل شده است. از این رو، ارتشیها از آخرین اقشاری خواهند بود که در روزهای پایانی رژیم، پرچم پیوستن به مردم را بلند کنند.
ارتش ملی در برابر مردم نمیایستد
ارتش در دوران پهلوی یک ارتش ملی بود و از همین رو نمیتوانست کارکرد موفقی در سرکوب انقلابیون ۱۳۵۷ داشته باشد. ارتش در دوران پهلوی اصولا برای این کار تربیت نشده بود. همچنین، دقیقا به علت ملی بودن ارتش، حکام تازه برای سرکوب مخالفان خود (برای حفظ «انقلاب اسلامی») بدان اعتماد نمیکردند و سپاه را با همین هدف تاسیس کردند. بر خلاف ارتش ملی دوران پهلوی، سالها است که سپاه مشغول ریختن خون ایرانیان است.
نظامیان چگونه فاسد شدند؟
مهمترین عامل در گرفتن حس دفاع از وطن و میهندوستی از نظامیان (بالاخص سپاه) در ایران تحت جمهوری اسلامی، فاسد کردن آنها با مشارکت در فعالیتهای اقتصادی بوده است. سپاه پاسداران دارای یک امپراتوری اقتصادی است که در بخش رسمی و زیر زمینی اقتصاد فعالیت میکند و درآمد دارد و این فعالیتها شفاف نیست. ارتش و نیروی انتظامی نیز با درگیر شدن در صادرات (مثل صادرات نفت) و تاسیس بنیادهای تعاون، دارای منافع ویژه از تداوم رژیم سفاک و جلاد شدهاند. البته نظامیان در ایران از انواع امتیازات، مثل خانههای سازمانی و بن خرید و سود سهام بنیادها و بانکهای مختلف، برخوردارند که اگر کوچکترین مخالفتی با فرمانده کل قوا نشان دهند، این امتیازات از آنها گرفته میشود.
اقدامات فراماموریتی
بهرغم ادعای واگذاری حفاظت از مرزها به ارتش به منزله تنها ماموریت، از این نهاد در سوریه برای برنامه گسترشطلبی رژیم استفاده شد. اگر رژیم لازم بداند و به استیصال برسد، از آن برای سرکوب مردم نیز استفاده خواهد کرد؛ چنانکه از ارتش (به صورت محدود) در سرکوبهای سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ استفاده شد. اگر تا سه ماه اول انقلاب ۱۴۰۱ این امر رخ نداده است، ناشی از بیاعتمادی حکومت به پرسنل ارتش است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اقداماتی بر اساس ماموریت
اعضای سپاه و بسیج از اساس و همواره، اراذل و اوباش مورد حمایت روحانیت شیعه بودهاند که برای سرکوب مردم ایران و بسط قدرت روحانیت شیعه در منطقه و حفاظت از جان مقامها در برابر مخالفان، به آنها سلاح و امکانات داده شد. اینها ماموریتهای سپاه و بسیج است. در مقابل نیز بخش چشمگیری از منابع کشور به آنها واگذار شد. از این منظرها، سپاه و بسیج را باید اصلیترین نیروی «ضد انقلاب ۱۴۰۱» در برابر مردم به حساب آورد. این را از شعارهای مردم معترض نیز میتوان تشخیص داد. در شعارهای معترضان، نخست خامنهای و جمهوری اسلامی، و بعد از آنها سپاه و بسیج هدف لعن و تحقیر قرار میگیرند.
در نتیجه سه برنامه حکومت، یعنی گسترشطلبی، تهیه و مونتاژ سلاحهای کشتار جمعی، و سرکوب ادواری اعتراضات عمومی، حکومت در ایران به یک ماشین سرکوب مافیایی تبدیل شده است و دیگر کارکرد حکمرانی ندارد. ماشین تبلیغات آن نیز ماشین سرکوب را پشتیبانی میکند. نیروهای نظامی و انتظامی آن هم بالقوه یا بالفعل، عامل سرکوباند.
چالشهای نظامیان
نظامیان در انقلاب ۱۴۰۱ با چهار چالش در سرکوب اعتراضات مواجه بودهاند:
۱. حضور بیسابقه زنان، که کشتن آنها را برای مردان عضو نیروی انتظامی و بسیجی ایرانی، مگر عده قلیلی از نیروهای بسیار وفادار به علی خامنهای، مثل لباسشخصیها، بسیار دشوار میکند. در تقریبا همه اعتراضات خیابانی و دانشگاهی، دختران حضور دارند. آنها میدانند که کشتن دختران تا چه حد برای مردم جانگداز است و تا چه حد آنها را خشمگین میکند. تعرض به آنها، خون ایرانیان را به جوش میآورد؛ مگر اینکه قاتلان، آتشبهاختیاران علی خامنهای باشند و دیگر اثری از انسانیت در آنها باقی نمانده باشد.
۲. حضور خانوادگی افراد در اعتراضات و نیز وقوع اعتراضات در مناطق مسکونی که به کشتار کودکان منجر شده و افکار عمومی را در قبال نظامیان، بسیار بدبین کرده است. عنوان «حکومت بچهکش» که حاکمان آن را بدون هیچ مبنایی برای اسرائیل به کار میبرند، به صفت جاری حکومت در ایران تبدیل شده است.
۳. چند کارکردی بودن نیروهای یگان ویژه و بسیج که هم باید آدم بکشند و هم بعد از مسابقه فوتبال به رقص و شادی اقدام کنند. آنها هم مسئولیت فحاشی به مردم را دارند و هم کشتن آنها را.
۴. بیاعتمادی نظام به نیروهای میدانی سرکوب و به همین دلیل، همراه کردن آنها با لباسشخصیها. در موارد بسیار، معترضان بدون هیچ سلاحی، نیروهای یگان ویژه و بسیج را پراکنده کردهاند. فیلمهایی نیز از جدال میان نیروهای سرکوب در مورد نحوه برخورد با مردم وجود دارد.
اگر معترضان همه مردان جوان بودند، نیروهای یگان ویژه که صرفا برای کشتار تربیت شدهاند و همهشان از اعتماد حکومت برای تکرار طوطیوار روایات آن برخوردارند، خامنهای جلاد و منصوبانش در نیروهای نظامی و انتظامی، ابایی از کشتن دهها هزار نفر در یک دوره زمانی کوتاه نداشتند. وفاداران به ولایت، در تلویزیون حکومتی با صراحت از ضرورت کشتن دهها هزار نفر برای حفظ نظام سخن گفتهاند. این چالشها نیز استفاده از ارتش را برای سرکوبها، مسئلهدارتر کرده است.
همچنین، حکومت به صورتی که سپاهیان را فربه میکند، به ارتش و نیروی انتظامی نمیرسد. سهم بودجه ارتش از بودجه نظامی در حدود ۲۰ درصد است و این نهاد از برنامههای پرخرج نظام، مثل برنامههای موشکی و پهپادی و هستهای، نیز سهمی نمیبرد. ارتش و نیروی انتظامی، از اسکلههای غیررسمی و قاچاق ۲۰ میلیارد دلاری کالا به دست سپاه، سهمی نمیبرند. سپاه، عزیزدردانه نظام است، و ارتش، نهادی که برایش به ارث رسیده است.
چالشهای فوق، نیروهای نظامی را با انواع تبعیض و سردرگمی مواجه میکند. آنها نمیدانند که حافظ رژیماند یا امنیت ملی کشور، باید به منافع خود فکر کنند یا منافع ملی، و حافظ جان مردم باشند یا مراقب جان خود و خانواده. از مواردی که در پروژه پس گرفتن ایران به جد مطرح است، حیطههایی است که اصولا چیزی از آن باقی نمانده است. در حیطه دفاعی، پدیدهای به اسم ارتش ملی باقی نمانده است تا از رژیم پس گرفته شود. نهادهای دفاعی بعد از نظام جمهوری اسلامی، باید بر اساس حفظ منافع و امنیت ملی، از نو ساخته شوند.