مقاله این هفتهام را از بمبئی مینویسم. برای جشنواره ادبی «تاتا لیترچر لایو!» به اینجا آمدهام و از مدتی پیش شوق این سفر را داشتم. این اولین سفرم به هند است و فهرست بلند بالایی از جاهایی که میخواستم ببینم و رستورانهایی که میخواستم در آنها غذا بخورم، تهیه کردهام.
به نظرم من از معدود مسافران این کشور شگفتانگیزم که پیش از ورودم به هند بیمار شدم. تا اینجا، تنها چیزی که از بزرگترین دموکراسی دنیا و از این سرزمین زیبا و پیچیده دیدهام، یک اتاق هتل است که کرکرههای ارغوانی رنگش بستهاست. حتی از پنجره بیرون را نگاه نکردهام. مطمئنم که خیلی زیباست و امیدوارم به زودی بیرون بروم. وقتی از خانهام دورم، و به خصوص وقتی حالم بد است و کمی به حال خودم غصه میخورم، بیشتر از همه چیز دلم برای تختخوابم تنگ میشود، و آن بدنهای گرمی که تختخوابم را با آنها قسمت میکنم... گربههایم.
اخیرا یک نظرسنجی از کسانی که حیوان خانگی دارند، نشان داد که دو سوم آنها، تختخوابشان را با گربه یا سگشان قسمت میکنند. از دید عدهای، این نفرتانگیز است. غیرقابل درک است. من هیچ وقت کفشهای بیرونم را روی تخت نمیگذارم یا بقایای مدفوع روباه را روی لحافم پاک نمیکنم، ولی اجازه میدهم که گربههایم که تمام روز پابرهنه پرسه میزنند و ذرات کثیف دنیای بیرون را جمع میکنند، روی تختم بپرند و کنارم بخوابند.
از دید من، تقسیم بستر با پستانداران دیگر، کاملا انسانی است. اخیرا یک تخت خیلی بزرگ خریدم تا دختر شش ساله و دو گربهام راحتتر روی آن بخوابند. (پسرم ۱۲ ساله است و حتی انکار میکند که زمانی در تخت ما میخوابیده، ولی بیشتر دوران کودکیاش را کنار ما میخوابید. عکسهایی دارم که ثابت میکنند). نیمههای شب که لحظهای از خواب میپرم، این بدنهای گرم و کوچک را کنارم حس میکنم، و عمیقترین حس آسایش و رضایت به من دست میدهد. همه ما، انسانها و حیوانات، عشق تنفس میکنیم، در هر دم و بازدم.
همه دارای یک زندگی خانوادگی پر شر و شور نیستند. همزیستی حیوانات را نمیتوان دستکم گرفت. وقتی دوستی دارید که از دیر آمدنتان به خانه ترشرویی نمیکند بلکه از دیدنتان خوشحال میشود، به میکروب فکر نمیکنید.
وقتی کوچکترین فرزندم به دنیا آمد، گربه گل باقلای من، اسکار، تنها حیوان خانگیام بود (لیل پوس، گربه سیاه پشمالویم را چند سال بعد از پناهگاه گرفتم). موقعی که صاحب دخترم شدم، با کسی نبودم، و آن روزهای زیبای اول یا «روزهای تختخواب» در کنار یک نوزاد را با پسر پنج سالهام و اسکار در رختخواب گذراندم. این گربه تا پیش از آن هیچ وقت در تخت من نخوابیده بود. ولی همین که صاحب یک فرزند تازه شدم، شبها موقع شیر دادن کنارم بود و هیچ گاه ترکم نکرد. میدانم که عدهای به خودشان میگویند «این فقط یک گربه است»، ولی در ماه های پس از زایمان، اسکار نگهبان من و همدم همیشگیام بود، و هر کسی که در عمرش گربهای را دوست داشته باشد میداند که شکایت از گربهها تنها از روی تعصب ضد گربهسانان است (کی شروع خواهیم کرد این نوع تعصب را مانند انواع دیگر آن جدی بگیریم؟). وقتی مهمان دارم، اسکار با ما سر میز شام مینشیند. او نر غالب خانه ماست و هیچ گاه نمیگذارد این را فراموش کنیم.
سال پیش، یک سگ گولدن رتریور بزرگ و خیس به خانواده ما پیوست، و دلیل این که او در تخت ما نمیخوابد این است که ممکن است اسکار او را در خواب به قتل برساند. در این مورد تردیدی ندارم.
من به امید روزی زندگی میکنم که اسکار سرانجام این سگ را به عنوان همبستر خود قبول کند. ایمان دارم که خواهد کرد. فیف و فخ کردنش به سگ تا اندازه زیادی کمتر شده، و چند روز پیش که به خانه آمدم، دیدم هر دو کنار هم روی کاناپه دراز کشیدهاند. هیچکدامشان راحت نبود: گربهام عصبانی به نظر میآمد و سگم وحشتزده، ولی با این همه، این یک نقطه تحول بود.
گریزی از این واقعیت نیست که سگها کثیفند. واقعا کثیفند. مدفوع خودشان را میخورند، مقعد همدیگر را بو میکشند، و بعد سعی میکنند صورت آدم را بلیسند. من خیلی سگم را دوست دارم. الان که در بستر بیماریام در بمبئی دراز کشیدهام (دارم اغراق میکنم، یک سرماخوردگی ساده است)، دلم برای نوازش گوشهای نرمش تنگ شده. ولی از این واقعیت هم گریزی نیست که از وقتی این سگ را گرفتم، هیچ چیزی به پاکیزگی قبل نبوده. و بوی گندی هست که قبلا نبود. زندگی با سگ، مستلزم گذاشتن وقت بیشتری برای ساییدن کف اتاقها، جارو کردن مو، و جیغ زدن «اَه اَه!» است.
ولی این در قبال گوشهای نرم و وفاداری سگ، بهای ناچیزی است. کمتر چیزی هست که به اندازه نوازش سگم و چرت زدن روی کاناپه دوست داشته باشم. سگها میفهمند. سگها حیوانهای گلهای هستند، و ما هم همین طور. یکی از غمگینترین و زیباترین مناظری که دیدهام، مردی بیخانمان در شبی سرد بوده که در پیاده رو در خوابی عمیق بازوانش را دور سگی بزرگ انداخته و او را به خودش چسبانده است. سگها به ما عشقی نامشروط میدهند. برای همین، گور پدر مو و میکروب: خوابیدن کنار حیوان خانگی آدم را نمیکشد، بلکه زندگی را زیباتر میکند.
© The Independent