«بزرگترین دشمن من»، ساخته مهران تمدن، یکی از دو فیلم تازه این مستندساز است که در جشنواره برلین امسال به نمایش درآمد؛ فیلمی که میخواهد مفهوم شکنجه و رابطه آن را با وجدان شکنجه گر در زندانهای جمهوری اسلامی ایران بکاود.
فیلمساز در ابتدا برای ما میگوید که آخرین بار که در ایران بوده، بازجویی شده و به او گفتهاند که دیگر به ایران بازنگردد. او گمان میکند که اگر فیلمی در رابطه با شکنجهگران جمهوری اسلامی ایران بسازد، این بار میتواند با دست پر برگردد تا در صورت دستگیری، آن را به شکنجهگرش نشان دهد و در واقع آینهای در برابر او قرار دهد.
فیلم با بازسازی چند صحنه بازجویی آغاز میشود که یادآور فیلم قبلی است («جایی که خدا نیست» که آن هم در جشنواره برلین نمایش داده شد). چند نفر که شکنجه شدهاند، در نقش بازجو ظاهر میشوند و پرسشهایی از کارگردان در جایگاه متهم میپرسند. هر کس شیوه خود را در بازجویی پیش میگیرد؛ از تهدید و ارعاب تا توهین.
اما این یک سوم ابتدایی فیلم بیشتر به تکراری کمجان از صحنههای بازجویی شبیه میشود که میتواند برای تماشاگر خارجی جذاب باشد، اما برای تماشاگر ایرانی که کموبیش در جریان بازجوییهای وحشتناک جمهوری اسلامی است، چیز تازهای ندارد و برای تماشاگری که خود تجربه شکنجه را دارد، حتی ممکن است به کاریکاتور شبیه شود، چون اساسا بازسازی آن میزان فشار روحی و جسمی در جای امنی چون پاریس (آن هم به قصد فیلمسازی) غیرممکن به نظر میرسد.
اما فیلم ناگهان نجات مییابد و به شدت جذاب میشود: زر امیر ابراهیمی سر میرسد، به مثابه کسی که قرار است در مقام بازجو و شکنجهگر ظاهر شود، اما او همه مرزهای روایت پیشین را به هم میریزد. از اینجا، واقعیت و بازی دائم در رفتوآمدند. شکنجهگر حالا میخواهد از کارگردان اعتراف بگیرد که او عامل جمهوری اسلامی است و چطور میتوانسته با «بسیجیها و ملاها»( شخصیتهای فیلمهای پیشینش) ارتباط داشته باشد.
روایت پیچیدهتر میشود و به ریزهکاریهای جذابی میرسد که اساسا ممکن است با قصد و غرض اولیه فیلمساز هم فاصله داشته باشد و بیشتر به تلنگری غریب به خود فیلمساز بدل میشود که ایده اولیهاش- بازسازی شکنجه با شکنجهشدگان واقعی- چقدر میتواند ترسناک باشد.
زر در واقع در سه نقش بازی میکند: زر به مثابه بازجو، زر به مثابه بازیگری که دارد در فیلم مهران تمدن بازی میکند، و زر به مثابه شخصیت واقعی، که خود به نوعی تجربه بازجویی و شکنجه شدن دارد. تمام نقطهقوت فیلم از اینجا شکل میگیرد که این سه شخصیت در هم ترکیب میشوند و فضای غریبی خلق میکنند که در آن، تمیز دادن هر یک از این نقشها دشوار به نظر میرسد (خود زر نزدیک به انتهای فیلم میگوید که خودش هم دیگر نمیداند که بازجو است، یا خودش است).
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در نتیجه، فیلم از لایه سطح (بازسازی صحنه بازجویی و شکنجه) به لایههای عمیقتر و دقیقتری میرسد که در فیلم به شکل بداهه خلق شده و سرانجام به اثری پیچیده درباره رابطه شکنجهگر و قربانی، مفهوم وجدان، آستانه تحمل زندانی، مرز واقعیت و سینما، و نیز مرز بازسازی و مستند بدل شده است.
اما در شکل فعلی، فیلم به خودشناسی فیلمساز بدل میشود. زر/بازجو، اهمیت و ارزشهای فیلمهای پیشین فیلمساز را زیر سوال میبرد و بر جایی انگشت میگذارد که فیلمساز قادر به همراهی با آن نیست: پیش کشیدن پای فرزندان تمدن به این داستان و استفاده از آن برای خرد کردن فیلمساز.
این گذر کردن از حد، نقطهای است که برای اولین بار، دنیای فیلم را به دنیای واقعی شکنجه پیوند میزند و به شکلی جدی، فیلمساز را در برابر ایدهاش قرار میدهد. تمدن که از فیلمهای قبلی به نظر میرسد اهل دیالوگ با هر طایفهای است- از بسیجی تا ملا- حالا با یک واقعیت تلختر و تکاندهندهتر روبهرو میشود که اساسا گفتوگو با بازجویی که مرزهای انسانیت را زیر پا گذاشته، چندان با دنیای تخیلی او سازگار نیست. در نتیجه، زر/بازجو در دیالوگ را میبندد. گاه با فاصلهگذاری بجا به او میگوید که بازجویی واقعی چطور میتوانست باشد («این طوری باهات حرف نمیزد، الان زانوهات رو میشکست»)، و در عین حال، در رفتوآمد در سه نقش مختلفش، آنقدر غریب عمل میکند که تشخیص مرز آن برای خودش هم مشکل میشود.
در صحنه پلکان این رفتوآمد نقش به اوج میرسد؛ جایی که فیلمساز مستاصل از پلهها بالا و پایین میرود و این رفتوآمد- این شکنجه- خود ضمن پیشبرد روایت، از نظر تصویری فرصت مناسبی برای فیلمساز مهیا میکند تا اوج درماندگیاش را به تصویر بکشد. مسئله «تکرار»- که خود از بدترین شکنجهها است؛ چه تکرار یک عمل و چه تکرار عامدانه یک سوال از سوی بازجو تا تکرار نواری که از بلندگوی زندان واقعی پخش میشود- در یک عمل ساده از پلکان بالارفتن بازسازی میشود و زر/بازجو هم دائم با تکرار یک جمله، به او تحمیل میکند که به این عمل ادامه دهد.
سرانجام، فیلم از نگاه فانتزی و روشنفکرانه به یک مسئله بغرنج غبار میروبد و بخشهایی دردناک، غمانگیز و ترسناک از آن را نهتنها برای تماشاگر، بلکه برای خود فیلمساز، روشن میکند و چون آینهای در برابر او قرار میدهد.