کارشناسان و ناظران امور ایران هرگز تصور نمیکردند که کشته شدن مهسا امینی به دست «پلیس امنیت اخلاقی» در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، جامعه ایران را به شدت آشفته کند و شکافهای بزرگی در ساختار ایدئولوژیک رژیم جمهوری اسلامی ایجاد کند؛ به ویژه اینکه این حادثه به طیف وسیعی از جامعه ایران این جسارت و شهامت را داد تا برای ابراز مخالفت شدید با رژیم جمهوری اسلامی و مبانی امنیتی و ایدئولوژیک آن به خیابانها بیایند.
هرچند رژیم حاکم پس از کشتن حدود ۵۰۰ تن از شهروندان ایران که بیشتر آنها را جوانان بهخصوص خانمها تشکیل میدادند و بازداشت بیش از ۱۹۰ هزار نفر، موفق به مهار خیزش مردمی در خیابانها شد، اما محاصره اعتراضها و پردهپوشی بر چالشهای بزرگ و بیشماری که رژیم با آن مواجه است به این معنا نیست که گویا همه مشکلات و چالشها از میان برداشته شده است. برعکس، سیر بحران و موج اعتراضها در شهرها و مناطق مختلف کشور نشان داد که بحران رژیم عمیقتر از آن است که با زور و خشونت حل شود. مسئولان کشور و در واقع رژیم جمهوری اسلامی نه تنها نتوانستند به ملتی که علیه آن دست به شورش زدهاند، پاسخ قانعکنندهای ارائه دهند، بلکه برای سرکوب زنان و بازداشت کنشگران دست از هیچ تلاش و خشونتی برنداشته و حتی جوانانی که تجمعهای خیزش مردمی را رهبری میکردند، به اعدام محکوم کردند. با این حال، گسترش دامنه خیزش مردمی پایههای رژیم جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد.
تردیدی نیست که موج اعتراضهای مردمی که امروز در محاصره قرار گرفته و در حال عقبنشینی به نظر میرسد، بذر انقلاب عظیمی را کاشت که مانند سایر انقلابهایی که در لحظه غیرقابل پیشبینی شعلهور شدند، ناگهان و در لحظهای که پیشبینی آن دشوار است، در برابر رژیم قد علم خواهد کرد. خشم و نفرتی که در طول چندین سال رویهم انباشته شده است، سرانجام با اتفاق کوچکی که باعث برانگیخته شدن احساسات ملت میشود، میتواند مانند سیل عظیمی طغیان کند. این همان تحولی است که در پی حادثه شکنجه مهسا امینی به دست پلیس امنیت اخلاقی که به او مرگ منجر شد، اتفاق افتاد و سرآغاز اعتراضهای مردمی با شعار «زن، زندگی، آزادی» شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
علاوه بر آن، موج اعتراضهای مردمی که برخی از مسائل عمده و چالشبرانگیز را برای شهروندان ایران برجسته کرد، باعث شد رژیم جمهوری اسلامی به طور فراگیری در معرض خطر قرار گیرد؛ به ویژه زمانیکه اعتراضها از چارچوب موضوع کشته شدن مهسا امینی فراتر رفت و به مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی و نمادها و مبانی ایدئولوژیک آن تبدیل شد.
نکته قابل تامل این است که چگونه دامنه اعتراضهایی که در گذشته میگفتیم به یک «انقلاب» تبدیل میشود، گسترش یافت و توانست ایرانیهای دور از میهن را در سراسر جهان به راهپیمایی و ابراز مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی وادارد. شهرهای بزرگ جهان شاهد تجمعهای اعتراضی عظیم ایرانیان مقیم خارج از کشور یا شهروندان ایرانیتبار بود که با سر دادن شعار سرنگونی رژیم، مخالفت خود را با آن ابراز میداشتند. گسترش دامنه این راهپیماییها دولتهای غربی را که انتظار ظهور چنین جنبشی را نداشتند، با وضعیت دشواری روبرو کرد. با این حال، آنها نتوانستند از عظمت جنبش عظیمی که در میان جوامع ایرانیان مقیم غرب به وجود آمده است، چشمپوشی کنند. تداوم اعتراضها، افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داد؛ افزون بر اینکه موضوع زنان و حقوق آنها باعث شد توجه بیشتری به اعتراضهایی که ایرانیان علیه رژیم جمهوری اسلامی به راهانداختهاند، معطوف شود و جوامع ایرانی در غرب بتوانند دامنه تجمعهای اعتراضی را گسترش و ابعاد آن را توسعه دهند.
جنبشهای اعتراضی در خارج از کشور با الهام از خیزش مردمی که در ایران جریان داشت، شکل گرفت، اما پس از آنکه رژیم جمهوری اسلامی، قیام مردمی را با استفاده از خشونت در داخل مهار کرد، توجه به تجمعهای ایرانیان در خارج از کشور افزایش یافت؛ زیرا شخصیتهایی که گردهمایی اعتراضی را در خارج از کشور رهبری میکنند، آزادانه فعالیت میکنند، در حالیکه کنشگران داخلی به شدت تحت تعقیب و بازداشت قرار دارند. همین امر، باعث شد اقشار مختلف جامعه مدنی اعم از روشنفکران، روزنامهنگاران، هنرمندان و شخصیتهایی برجسته مانند شاهزاده رضا پهلوی، پسر شاه سابق ایران که در عرصه سیاست نقش دارند، دست به کار شوند و در تلاش برای تحقق آرمانهای ملت در کنار مردم خود قرار گیرند.
البته در این میان، نقش جنبش مجاهدین خلق را که در طول سالهای گذشته بهعنوان برجستهترین نیروی مخالف علیه رژیم جمهوری اسلامی در خارج فعالیت میکرد، نمیتوان فراموش کرد. اما «انقلاب زن، زندگی، آزادی» پایگاه گستردهای را برای مخالفان رژیم در خارج از کشور فراهم کرد و به میلیونها ایرانی این انگیزه را داد تا به روحیه مخالف خود با رژیم جمهوری اسلامی پی ببرند و آن را با جسارتی نادر بیان کنند.
آنچه در این میان بیش از همه توجه را به خود جلب میکند، این است که شاهزاده رضا پهلوی به برجستهترین چهره امروز در اپوزیسیون خارج از ایران تبدیل شده است؛ بهویژه اینکه پایتختهای کشورهای قدرتمند درهای خود را به روی او باز کردهاند و با او بهعنوان نماینده اصلی اپوزیسیون ایران برخورد میکنند. کشورهای یادشده به گونهای با شاهزاده رضا پهلوی تعامل میکنند که گویا او حداقل از مشروعیت معنوی برخوردار است که او را تبدیل به طرفی برای گفتوگو در مورد مسائل ایران میکند.
این واقعیت جدیدی است که در صحنه مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است و ایجاب میکند در اینجا به حمایت مردمیای که شاهزاده رضا پهلوی در میان ایرانیان مقیم کشورهای مختلف جهان از آن برخوردار است، توجه صورت بگیرد. البته اپوزیسیون گسترده ایرانیان در شاهزاده رضا پهلوی خلاصه نمیشود، اما او که از چند ماه پیش بهطور ویژهای مورد توجه قرار گرفته، به نماد اصلی اپوزیسیون، بهویژه اپوزیسیونی که میکوشد برای مرحله پسا جمهوری اسلامی چشمانداز روشنی داشته باشد، تبدیل شده است.
حتی اگر اینطور فرض شود که رهبری اپوزیسیون در خارج از ایران تنها به شاهزاده رضا پهلوی محدود نمیشود، اما او حداقل توانسته است خود را به جایی برساند که از زیر بار تاریخ پرماجرای پدرش (شاه ایران) رهایی یابد و خود را با طرح و برنامهای متفاوتی ارائه دهد که مشروعیت معنوی و حتی تاریخی دارد، افزون بر اینکه چشماندازی که از آینده ایران دارد با دیدگاه «رژیم جمهوری اسلامی» و «ایران شاهنشاهی» تفاوت بسیاری دارد.
هرچند بهنظر میرسد شاهزاده رضا پهلوی میخواهد بخشی از دوره انتقالی بین سقوط رژیم جمهوری اسلامی و ظهور نظام جدیدی باشد، اما تاکنون درباره آینده قدرت در ایران و جاهطلبیهای شخصی خود صحبتی به میان نیاورده است. البته اتخاذ چنین روشی در شرایط فعلی امری کاملا طبیعی است، زیرا با آنکه اپوزیسیون خارج از کشور فرآیند تبلور یک رهبری متنوع و واحد را آغاز کرده است، اما جریان خیزش مردمی در داخل کشور هنوز سازماندهی نشده و تحت فشار شدیدی قرار دارد؛ به علاوه، در صورت فروپاشی رژیم، مخالفان داخلی حرف آخر را خواهند زد.
اکنون آیا رژیم جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد؟ البته نه به این زودی؛ اما پس از مرگ علی خامنهای، رژیم با چالشهای بسیاری روبهرو خواهد شد؛ بهویژه اینکه دیگر شرایط توسعه نظام، دستکم آنگونه که رهبران قبلی همچون میرحسین موسوی، احمد خاتمی، مهدی کروبی و دیگران میخواستند، فراهم نیست. شکی نیست که هر چه نظام حاکم متحجرتر شود، انعطافپذیری آن کمتر و خطر فروپاشی آن بیشتر میشود.
با این حال، باید مسیری را که شاهزاده رضا پهلوی در آن گام بر میدارد دنبال کرد، بهویژه اینکه ممکن است او روزی نقشی محوری در آینده ایران داشته باشد.