احزاب سیاسی پس از به قدرت رسیدن ابتدا دولتمردان و سیاستمداران را تغییر میدهند اما گاه، وقتی جای پایشان در قدرت محکم شد، سراغ آمال جاهطلبانهتری میروند و میکوشند شکل و هویت کشور را عوض کنند.
از نخستوزیر شدن نارندرا مودی در هند اکنون قریب به ۹ سال میگذرد. او رهبر حزب مردم هند یا جاناتیا باراتیا است؛ جریانی با گرایش ناسیونالیست هندو که با بنیانگذاران هند مدرن از مهاتما گاندی گرفته تا جواهر لعل نهرو، از اساس تضاد دارد. قانون اساسی هند این کشور را سکولار، دموکراتیک و سوسیالیست تعریف کرده است؛ کشوری متعلق به تمام شهروندانش مستقل از دین و آیین و نسب. اما مودی و همراهانش میکوشند هند را بیشتر ملک هندوها کنند و در این راه به جنگ تاریخ هم رفتهاند.
روزنامه ایندین اکسپرس اخیرا گزارش داد که دولت در برخی کتابهای درسی تاریخ تغییراتی ایجاد کرده و بعضی از رویدادهای حساس هند معاصر از کتابها حذف شدهاند؛ مثل شورش سهروزه سال ۲۰۰۲ در ایالت گجرات که با کشتن ۵۸ زائر هندو آغاز شد و با خشونت گسترده علیه اقلیت مسلمان این ایالت خاتمه یافت. در این واقعه، در نهایت، حداقل ۷۹۰ مسلمان و ۲۵۴ هندو کشته شدند. وزیر اول گجرات در آن موقع کسی نبود جز آقای مودی. او به دلیل نقشش در این رویدادها، سالها اجازه نداشت وارد آمریکا شود.
یکی دیگر از بخشهای عوضشده در کتابهای درسی به ترور گاندی در سال ۱۹۴۸ برمیگردد و این واقعیت که قاتل گاندی دارای گرایش ناسیونالیسم افراطی هندو بود، حذف شده است. در نسخه قبلی میخواندیم: «اصرار گاندی بر وحدت هندوها و مسلمانان آنچنان افراطیون هندو را تحریک کرد که چندین بار سعی کردند او را ترور کنند»؛ اما این جمله از کتابهای درسی جدید حذف شده است.
با این حال غریبترین مورد حذف نه به تاریخ ۱۰۰ سال اخیر که به دوران پیشتر باز میگردد. در حالی که بسیاری از جلوههای هند معاصر میراث دو قرن حکومت سلسله گورکانیان بر هند است، بخشهای مربوط به این سلسله که تا پیش از استعمار بریتانیا، کنترل اکثر بخشهای شبهقاره هند را در دست داشت، از کتابهای درسی حذف شدهاند. مثلا در کتاب تاریخ کلاس دوازدهم، فصل «شاهها و روایتها: دربار گورکانی» کلا حذف شده است.
مقامهای دولتی هند ابتدا مدعی شدند که حذف برخی بخشها با انگیزه کمتر کردن بار درسی دانشآموزان انجام شده، اما بر همگان آشکار بود که دلیل اصلی این کار این بوده است که ایدئولوگهای حزب حاکم به علت مسلمان و غیرهندو بودن گورکانیان، خواهان حذف این سلسلهاند و این واقعیت که یکی از مهمترین سلسلههای تاریخ هندوستان فارسیزبان و حکامش مسلمان بودند، به مذاق این حزب خوش نمیآید. همین بود که کاپیل میشرا، وزیر سابق کابینه دهلی و از رهبران کنونی حزب مردم، در توییتر گورکانیان را «راهزن، سارق و دزد سرگردنه» توصیف کرد و حذف آنها را «تصمیمی بزرگ» خواند. میشرا با اشاره به نام سلاطین معروف گورکانی نوشت: «جای اکبر، بابور، شاهجهان و اورنگزیب کتاب تاریخ نیست، سطل زباله است.»
بسیاری تاریخدانها از این اقدام برآشفتهاند. اوتاتیا چاتوپادیا، استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا، به رسانهها گفت: «اکنون ذهن کودکان را مستقیم هدف هجوم قرار دادهاند و نمیخواهند کتابهای درسی تاریخ پویا و پیچیده آسیای جنوبی را بازگو کنند.»
آدیتیا موکرجی، تاریخدان هندی که بیش از ۴۰ سال در دانشگاه جواهر لعل نهرو درس میداد، میگوید: «مدعیاند که این قضیه سیاسی نیست. اما واقعیت این است که کاملا سیاسی است.»
جای پای گورکانیان در هند معاصر
نیمهشب ۱۵ اوت ۱۹۴۷ که نهرو، اولین نخستوزیر هند مستقل، میخواست استقلال کشورش را به جهانیان اعلام کند، این کار را در قلعه لعل (سرخ) انجام داد؛ قلعهای در محله قدیمی دهلی که روزگاری اقامتگاه اصلی پادشاهان گورکانی بود و تاریخ ساخت آن به قرن هفدهم بازمیگشت؛ زمانی که شاهجهان گورکانی پایتختش را از آگرا به دهلی منتقل کرد.
ساخت این قلعه کار استاد احمد لاهوری است. این معمار ارشد دربار شاهجهان بنای دیگری نیز دارد که از قلعه لعل هم معروفتر است: تاج محل؛ مقبرهای که شاهجهان برای خود و همسر محبوبش، ممتازمحل، سفارش داد و هنوز شناختهشدهترین نماد هند و یکی از معروفترین بناهای جهان است.
انتخاب نهرو اتفاقی نبود. بسیاری از مشهورترین بناهای امروز هند متعلق به دوره گورکانیان است: از قلعههای سرخرنگ دهلی و آگرا تا بناهای شهر فاتحپور سیکری که اواخر قرن شانزدهم به دست اکبرشاه، پادشاه وقت گورکانی، ساخته شد. تمام این بناها اکنون در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شدهاند. بسیاری از غذاهای شمال هند که در رستورانهای هندی در سراسر جهان سرو میشوند هم ریشه در دربار گورکانیان دارند. رقص و موسیقی کلاسیک هند نیز بدون میراث گورکانی قابل تصور نیست. لباسهایی مثل شلوار قمیض و کورتا پیژامه همه به نوعی به دوران گورکانی بازمیگردند. بنابراین دولتها هر تغییری در کتابهای درسی به وجود آورند، پاک کردن جای پای گورکانیان و فرهنگ غنی آنها که جنبههای مهمی از آنها به ایرانشهر و زبان فارسی بازمیگردد، شدنی نیست.
از فرغانه تا دهلی
در دوران پیشین رسم بود که تاریخ مدرنیته در خاورمیانه از اواخر قرن هجدهم و رویدادهایی همچون حمله ناپلئون به مصر نوشته شود؛ اما در چند دهه گذشته، تاریخدانها توجه خود را بر اوایل قرن شانزدهم متمرکز کردهاند و آن را دوره «اوایل مدرن» مینامند؛ چرا که عروج نسبتا همزمان چند امپراتوری بزرگ در مشرقزمین را شاهد بودیم که بسیاری اقدامهایشان سنگ بنای دوره مدرن را ریخت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در این دوره بود که امپراتوری عثمانیــ که اواسط قرن پانزدهم قسطنطنیه را فتح کردــ در مرزهای شرقی اروپا پا گرفت؛ صفویان در فلات ایران روی کار آمدند و بخش اعظم شبهقاره هند تحت لوای امپراتوری تازهبنیان گورکانی در آمد. گورکانیان در اوج خود بر قلمرویی فرمان میراندند که از غرب به رود سند، از شرق به بنگلادش امروز، از شمال به افغانستان و کشمیر و از جنوب به فلات دکن محدود میشد؛ یعنی کموبیش بخش خاک اعظم هند، پاکستان، بنگلادش و افغانستان امروز را شامل میشد.
البته ریشه این سلسله به آمال امیرزادهای در قلمرویی خارج از این منطقه بازمیگشت. اواخر قرن چهاردهم بود که عمر شیخ میرزا، پادشاه تیموری وادی فرغانه در ازبکستان امروز، صاحب پسری به نام ظهیرالدین محمد شد. ظهیرالدین که بهزودی به «بابر» (برگرفته از واژه فارسی «ببر») معروف شد، در زمانهای به دنیا میآمد که امپراتوری تیموریان با مرکزیت ایران و آسیای میانه در حال زوال بود.
چند سال پیش از تولد بابر، سلسله آق قویونلو فلات ایران را از چنگ تیموریان در آورده بود و حالا حکومت آنان به امیرنشینهای کوچکی مثل فرغانه محدود بود اما بابر هوای زنده کردن دوران پرشکوه گذشته را در سر داشت. این بود که رود جیحون را زیر پا گذاشت و اول کابلستان (افغانستان امروز) را فتح کرد و سپس به شبهقاره هند لشکر کشید. او که از حمایت صفویان و عثمانیها برخوردار بود، در سال ۱۵۲۶ در نبرد تاریخی پانیپات بر ابراهیم لودی، سلطان وقت دهلی، فائق آمد و امپراتوری خود را بنیان نهاد.
نسب بابر از طرف پدری به تیمور لنگ و از طرف مادری به چنگیز خان میرسید اما میتوان گفت که مثل بقیه تیموریان، فرهنگش ایرانیمآب و فارسیزبان بود. تیموریان مغولتبار بودند اما دین اسلام و مذهب سنی را برگزیده بودند، زبان دربارشان فارسی و فرهنگشان ترکیبی از ترک و ایرانی بود.
قرنها پیش بود که ساسانیان، آخرین امپراتوری بزرگ ایرانی، در پی حمله اعراب سرنگون شدند و ایرانزمین تحت چیرگی خلافت اسلامی قرار گرفت؛ اما ایرانیان با اینکه پس از چند قرن مسلمان شدند، بر خلاف بسیاری ممالک دیگر همچون مصر و سوریه، هرگز زبان و هویت ملی دیرین خود را از دست ندادند. در قرن سیزدهم میلادی، حمله مغول به فاجعهای بزرگ در ایرانزمین منجر شد که در پی آن بسیاری از مردم در بیشتر شهرهای ایران کشته شدند اما هویت ایرانی این بار هم زنده ماند و وقتی امپراتوری مغول چهارپاره شد، یکی از این چهارپاره با مرکزیت مراغه (و سپس تبریز و سلطانیه) نام «ایران» به خود گرفت؛ سلسلهای که در تاریخ به نام ایلخانیان معروف است.
میتوان گفت این اولین بار پس از شش قرن بود که بخش اعظم سرزمینهای ایرانی تحت حکومتی واحد قرار میگرفت که خود را «ایران» یا «ایرانشهر» مینامید. بنیانگذاران ایلخانیان مغول بودند؛ اما فارسی بهسرعت به زبان رسمی و اداری بدل شد و فرهنگ ایرانی پا گرفت. در قرن بعدی که لشکرکشیهای تیمور لنگ به برپایی سلسله تیموری منجر شد، تعجبی نداشت که این سلسله جدید هم فرهنگ ایرانیمآب و زبان فارسی را پیش بگیرد. البته تیموریان به خود گورکانی میگفتند که برگرفته از واژه مغولی گوراکان به معنای داماد بود؛ چرا که آنها خود را به پاس ازدواج تیمور لنگ با سرای ملک خانم، شاهدخت مغولستان و نواده چنگیز خان، دامادهای بنیانگذار امپراتوری مغول میدانستند.
این بود که وقتی بابر پادشاهی جدید خود را بنیان نهاد، نام گورکانیان را برگزید. امروز متاسفانه در بسیاری زبانها از جمله انگلیسی این امپراتوری را مغول یا مغولان کبیر هند مینامند؛ نامی که تا قبل از قرن نوزدهم میلادی (یعنی پایان گورکانیان) رواج نداشت. این موضوع پیش از این هم اعتراض بسیاری تاریخدانهای هند را در پی داشته است.
گورکانیان در طول چند قرن حیات خود، دستاوردهای متعددی داشتند که به ایرانزمین نیز مربوط میشود. زبان رسمی و اداری این امپراتوری فارسی بود و حتی تا قرن بیستم هم بسیاری از دولتمردان و صاحبان علم و هنر در شبهقاره هند زبان فارسی را پاس میداشتند و آن را مال خود میدانستند. بیهوده نیست که این همه کلمه فارسی به زبانهای هندی و اردو وارد شده و سرود ملی پاکستان امروز طوری تنظیم شده که هم کاملا فارسی است و هم کاملا اردو (یعنی در آن تنها از کلماتی استفاده شده که در هر دو زبان هست).
هوشنگ شهابی، دانشور ایرانی، تخمین میزند که در دوره گورکانیان، تعداد فارسیزبانان در شبهقاره هند هفت برابر ایران بوده است و در واقع، اکثر فارسیزبانهای جهان در هند زندگی میکردند. البته شاعران پارسیگوی هند پیش از گورکانیان نیز فعالیت داشتند مثل امیرخسرو دهلوی، خواننده و شاعر صوفی هندی که در زمان سلطاننشین دهلی در قرنهای سیزدهم و چهاردهم میزیست و به «طوطی هند» و «پدر ادبیات اردو» معروف است.
پیش از گورکانیان، فارسی زبان رسمی بیشتر سلطاننشینهای مسلمان شبهقاره هند بود و از دهلی تا بنگال و تا سلطاننشین بهمنی با مرکزیت شهر بیدار در ایالت کارناتاکای امروزی در جنوب هند برقرار بود. حتی امپراتوری سیکها که پس از سرنگونی گورکانیان با مرکزیت پنجاب برآمد، نیز زبان فارسی را به عنوان زبان درباری خود برگزید.
عروج همایونی، زوال اورنگزیب
هر یک از امپراتورهای گورکانی ویژگیها و دستاوردهای خود را داشتند. پسر بابر، همایون، ابتدا بخشهایی از ملک خود را از دست داد و با کمک ایران صفوی به قدرت بازگشت. همین بود که بسیاری از ایرانیان همراهش به هند آمدند و شاهکارهای بسیاری از هنر، معماری، زبان و ادب فارسی و ایرانشهری را در همین دوره رقم زدند. زندگینامه همایون را خواهرش، شاهدخت گلبدن بانو، تحت عنوان «همایوننامه» نوشت که از جایگاه نسبتا رفیع زنان خبر میدهد. مقبره همایون در دهلی را نیز معماران ایرانی به سفارش همسر همایون ساختند. این بنا در سال ۱۹۹۳ در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت و شکل «چهارباغ» آن شکی در ریشههای ایرانیاش به جا نمیگذارد.
پسر همایون، اکبرشاه، را شاید بتوان مهمترین پادشاه گورکانی دانست. او با منظم کردن مالیات کشاورزی که با نقره پرداخت میشد، بنیان گورکانیان را محکم کرد تا آنها به عنوان یک مملکت قدرتمند به قرن هفدهم میلادی وارد شوند. اکبر با بهرهوری از ممالکی که پدرش به جا گذاشته بود، به جای لشکرکشی راه بازرگانی را پی گرفت و در زمانهای که حضور اروپاییها در اقیانوس هند گسترش مییافت، او به آنها محصولات مختلف هندی (و نه فقط مواد اولیه) میفروخت تا شکوفایی اقتصادی را شاهد باشیم.
او برای فراختر کردن دید حکومتداری مسلمانان هم قدمهای مهمی برداشت و اهل تکثر بود. بسیاری از عالیرتبهترین چهرههای دربار و ارتش اکبر هندو بودند. خودش هم به مسجد میرفت و هم به معابد هندو و مذهب جِین. به احترام هندوها در بعضی روزها کشتار حیوانات را ممنوع کرد. مهمتر آنکه جزیه، مالیات ویژه غیرمسلمانان، را لغو کرد. اکبر تا جایی پیش رفت که در سال ۱۵۸۲، قرائت رسمی از اسلام را با آیین جدیدی به نام «دین الهی» جایگزین کرد که مخلوطی از مذاهب مختلف بود. بنیانهای این دین جدید توحید، نخوردن گوشت و گریز از خشونت و از مفاهیم پایهای آن «صلح کل» با هدف ایجاد همزیستی بین ممالک و مذاهب مختلف بود. دین الهی در ضمن با وامگیری از زردشتیها به آتش و نور به عنوان منبع الهی توجه خاصی داشت.
پسر اکبر شاهجهان فوقالذکر بود که در دورانش اوج شکوفایی نقاشی، ادبیات، پارچهبافی و معماری را شاهد بودیم. قلعه لعل در دهلی و تاج محل در آگرا دو نمونه بارز دوران شاهجهاناند و از اوج دستاوردهای تلفیق فرهنگهای هندی و ایرانی خبرمیدهند. تاریخدانهای هنر امروز به این اشاره میکنند که این نقاشیهای دربار گورکانیان بودند که الهامبخش رامبراند و سایر نقاشان عصر طلایی نقاشی هلندی در قرن هفدهم شدند (نگاه کنید به «رامبراند و الهام از هند» نوشته استفانی شریدر). در حالی که خود این نقاشان هندی و ایرانی نیز از هلندیهای پیشین الهام گرفته بودند. این امپراتوری بدینسان مرکزی از تلفیق و آمیزش و آفرینش بود.
اما تراژدی گورکانیان در پرده بعدی از راه رسید؛ زمانی که دارا شکوه، پسر بزرگ شاهجهان که مثل اکبر دنبال دوستی بین مذاهب بود و گرایش لیبرال داشت، به دست برادر کوچکترش، اورنگزیب، کشته شد و تاج و تخت به دست اورنگزیب افتاد که از حمایت علمای اسلامی برخوردار بود و میراث تکثرگرای جدش را که لازمه دوام در مملکتی با تنوع قومی و مذهبی هند بود، از میان برد. او بود که گورو وقت مذهب سیک را اعدام کرد و جزیه بر غیرمسلمانانها را برگرداند. این بود که بسیاری غیرمسلمانان هند از سیکها تا ماراتیها شورش کردند و از بین رفتن وحدت هندیها کار استعمارگران اروپایی را راحت کرد.
پس از مرگ اورنگزیب در اوایل قرن هجدهم، بهتدریج اضمحلال گورکانیان را شاهد بودیم که توضیح دلایل و روندش خارج از حوصله این مطلب است. بریتانیاییها بهتدریج بر شبهقاره هند غلبه یافتند و زبان فارسی که توانسته بود به عنوان زبان واسط بخشهای عظیمی از جهان را به همدیگر مرتبط کند، کمکم این جایگاه را از دست داد و طوطیان هند که با قند پارسی بنگاله شکرشکن شده بودند، حال میبایست آوای دیگری برگزینند. طرفه آنکه یکی از آخرین ضربات بر پیکر گورکانیان را نادرشاه افشاری وارد آورد که در پی زوال صفویان در ایران به قدرت رسیده بود و در سال ۱۷۳۸ به دهلی یورش برد. مهمترین غنیمتی که نادرشاه از هند به ایران آورد تخت مرصعی بود که محمد سعید لاهیجی، هنرمند ایرانی، برای شاهجهان گورکانی ساخته بود: تخت طاووس که الماس «کوه نور» نیز بر آن قرار داشت.
با این همه میراث چند قرن حکومت گورکانیان هرگز کاملا از بین نرفت. سانجای سوبرامانیام، تاریخدان برجسته هندی که متخصص دوره گورکانی است، در آثار خود به انسجام فرهنگی و نهادینی که این سلسله در شبهقاره هند ایجاد کرد، اشاره میکند؛ با این حساب میتوان گفت گورکانیان از بنیانگذاران هند مدرن بودند. دوران این سلسله در ضمن یادآور مزایای تکثر و تنوع و مضرات جزمیگرایی و انحصارگرایی است؛ موضوعی که امروز همانقدر مطرح است که در قرون پیشین.